#پیامبر_اکرم_مبعث
#مبعث
بخوان به نام خدا؛ خالقی که رحمان است
که خشکسالِ زمین؛ بی قرارِ باران است
بخوان به نام خدا این شروعِ شیدایی ست
و عمرِ جهل از امروز رو به پایان است
صدای دخترِ زنده به گور از هر سو
به گوش می رسد، این اوجِ جهل انسان است
از این به بعد سیاه و سفید بی معنیست
بگو که نزدِ خدا شاه و بَرده یکسان است
دوباره باز شده راه آسمان به زمین
از این به بعد بهشتی شدن چه آسان است
دگر نیاز به طور و عصایِ موسی نیست
بخوان که معجزه ات آیه های قرآن است
بخوان و دستِ خدا را به دستِ خلق بده
و حیدر است که دستِ خدای سبحان است
بگو محبتِ او اصل و فرعِ دینِ خداست
بگو ولایتِ حیدر تمامِ ایمان است
بخوان به نام خدایت که صبح نزدیک است
بخوان که این شبِ آشفته رو به سامان است
#محمد_صادق_ابراهیمی
#امام_حسن_ولادت
#امام_حسن_مدح
با شما این دل آشفته به سامان شده است
رزق سائل سر این سفره فراوان شده است
کار ما سائلی و کار تو احسان شده است
دردهامان همه با لطف تو درمان شده است
سالیانیست که ما شهره ی این انجمنیم
بی قراران حسینیم و گدای حسنیم
از ازل ایل و تبارم همه نوکر بودند
نوکر خانه ی اولاد پیمبر بودند
مستمند کرم حضرت حیدر بودند
باده نوش از قدح ساقی کوثر بودند
من که غیر از تو خریدار ندارم چه کنم
سخت دلداده این ایل و تبارم چه کنم
تو رسیدی و علی طعم پدر بودن را
و نبی صاحب فرزند پسر بودن را
فاطمه مادر یک قرص قمر بودن را
و خدا خالق خورشید دگر بودن را
حس نمودند و به یمن قدمت باران شد
با کریم دوجهان کار گدا آسان شد
دم به دم از نفسش خیرالعمل میریزد
پیش پایش قمر و شمس و زحل میریزد
او بیاید به یقین خون جمل میریزد
کربلا از لب فرزندش عسل میریزد
نور رخساره او جلوه گر ماه شده
نقش انگشترش العزه لله شده
گرچه در سینه خود غصه و غم داشت حسن
بیشتر از همه خلق کرم داشت حسن
سایه ی لطف، همیشه به سرم داشت حسن
حسرتم این شده ای کاش حرم داشت حسن
آسمان سقف و زمین صحن مزار حسن است
بی حرم نیست کسی که حرمش قلب من است
لطف زهراست که مشمول عطای حسنم
سالیانیست که محتاج دعای حسنم
فاطمه گفته بمانید به پای حسنم
گفته چشمی که کند گریه برای حسنم
من خودم ضامن آن چشم شوم روز حساب
نبُوَد غصه محبان حسن را ز عذاب
روضه این است: نفس های حسن سرد شده
وسط کوچه گرفتار غم و درد شده
یک تنه با همه ی کفر هماورد شده
مادرش گفت بنازم پسرم مرد شده
قد کشیدست روی پا به هوای مادر
وسط کوچه حسن بود عصای مادر
می رسد وارث تنهایی انسان یک روز
می شود موسم باریدن باران یک روز
و حسن صاحب گلدسته و ایوان یک روز
و یقینا عربستان، حسنستان یک روز
می رسد آنکه رخش جلوه گر ماه شده
نقش انگشترش العزه لله شده
#محمد_صادق_ابراهیمی
#امام_هادی
از تو گفتن همیشه شیرین است
درک ما از تو گرچه پایین است
می نویسم به قصد شیدایی
من فقیرم بضاعتم این است
*
واژه هایی که نیست در شانت
و زبانی که الکن است هنوز
من کجا وصف خیر بی پایان
وصف آیینه کار آیینه ست
*
امرکم رشد، ما تهی دستیم
فعلکم خیر، ما گدا هستیم
نه فقط ما که آسمان و زمین
پیش پایت فقیر و مسکین است
*
و بکم یمسک السما مولا
رزق و روزی شعر دست شماست
بموالتکم...، ولای شما
اصل و فرع و تمامی دین است
*
کربلا گرچه قسمت ما شد
حسرت سامرا به دل مانده
دعوتم کن برای پابوسی...
از تو گفتن همیشه شیرین است...
#محمد_صادق_ابراهیمی
#امیرالمومنین_مدح
#غدیری_ام
تو را از آسمان آورد، تا که روشنای این زمین باشی
خدا می خواست تا تفسیری از نورِ مبین باشی
تو را آورد و با تو عشق را معنای دیگر داد
خودت عشقی خدا می خواست تا عشق آفرین باشی
فراتر از بشر هستی نمی گویم خدا هستی
"خدا می خواست آن باشی، خدا می خواست این باشی"
امام المتقین باشی اساس و رکن دین باشی
امامت را نگین باشی خدا را همنشین باشی
یداللهی و دستی نیست بالاتر ز دست تو
"خدا میخواست تا دستِ خودش در آستین باشی"
شبی که غرق وحشت بود جسم و جانِ بزدل ها
تو ماندی تا که آن شب جای ختم المرسلین باشی
پر است از نام حیدر معرکه مولا به یک لحظه
چگونه میتوانی در یسار و در یمین باشی
الا ای دلبر زهرا بخوان "من کنت مولا" را
فقط تو می توانستی نبی را جانشین باشی
خلاصه می شود تفسیرِ قرآن در همین جمله
خدا میخواست تنها تو امیرالمومنین باشی
نمی دانم چرا اینگونه مجنون و پریشانم
گهی محزون و غمگینم؛ زمانی شاد و خندانم
الا یا ایهاالساقی بیا با ما مدارا کن
بریز از باده ی کوثر که امشب مست و حیرانم
چه گویم از کمالاتت که تو فوق کمالاتی
و من هم چیزی از شان و مقامِ تو نمی دانم
اذان گفتم پس از ذکرِ خدا و نام پیغمبر
به نام تو رسیدم تازه فهمیدم مسلمانم
علی اول علی آخر علی ظاهر علی باطن
بدونِ تو همه کفرم و با تو عین ایمانم
به وقت رزم با هر ضربه ی تیغ دودم مولا
نبی می گفت: "یا حیدر" خدا می گفت: "ای جانم"
غدیرِ تو شده اذنِ ورودِ ما به عاشورا
همانگونه که قبل از اربعین پیش تو مهمانم
شبی در خواب می دیدم که من هم زائرت هستم
نشستم گوشه ی صحنت امین الله می خوانم
حریمت برده دل ها را نجف کی می بری ما را؟!
خودت می دانی آقا جان که من دلتنگ ایوانم...
#محمد_صادق_ابراهیمی
#حضرت_معصومه
روزگارم با گدایی از شما سر می شود
با زیارت حالِ من هر بار بهتر می شود
کیمیا گرد و غبارِ سنگفرشِ صحنِ توست
هرچه می آید در اینجا قیمتی تر می شود
خاک را گوشه نگاهی از شما زر می کند
یک کلاغِ رو سیاه اینجا کبوتر می شود
"من سگ آلوده ام اما پناهنده شدم"
سگ اگر در کهف تو آید مطهّر می شود
دور تا دور ضریحت سائلان صف بسته اند
رزق و روزی گدا اینجا مقدّر می شود
در حضور گنبدت خورشید سوسو میزند
آسمان با نورِ این گنبد منوّر می شود
زائرِ قبرِ کریمه زائرِ قبر رضاست
زائرِ قبرِ تو محبوبِ برادر می شود
می شود تسکین دردم عطرِ یاسِ این حرم
هر زمانی که دلم بی تابِ مادر می شود
گریه در گریه به یادِ آن مزارِ بی نشان
زائرِ تو زائرِ زهرای اطهر می شود
دم به دم در این حرم رزق مکرر می رسد
"فیض قبر مادری از قبر دختر می رسد"
آمدی با حضورت عاشقی آسان شده
قم به یُمنِ مَقدمِ تو وادی ایمان شده
چادرت را تا تکاندی مثلِ دریا شد کویر
روزیِ ما روز و شب از لطفِ تو باران شده
مهرِ تو سایه زده روی سرِ ما سالهاست
فخرِ ما همسایگی با خواهرِ سلطان شده
هر زمان که سینه ای پر درد آوردم حرم
دردهایم با سلامی محضرت درمان شده
دستِ خالی بر نمی گردد یقیناً از بهشت
زائری که آمده در محضرت مهمان شده
گرچه عمرِ تو شبیه فاطمه کوتاه بود
گرچه سهمِ تو از این دنیا فقط هجران شده
آمدی و بر سرِ تو اهل قم گل ریختند
ببین جمع عاشقانت ناقه ات پنهان شده
اذن روضه می دهی بانو؟! بگویم از غمت؟!
یادِ زینب کرده ای؛ چشمانِ تو گریان شده
دست بسته؛ در میان سایه ی نامحرمان
دختر خورشید کوچه کوچه سرگردان شده
جای گل از کربلا تا شام در هر کوی و بام
سنگ و خاکستر نثار قاری قرآن شده
***
بارها از کار قلب من گره وا کرده ای
رخصت کرب و بلایم را تو امضا کرده ای
#محمد_صادق_ابراهیمی
.
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه
#مناجات_فاطمی
هرکس که در مقابلتان تا نمی شود
در روز حَشر نامه اش امضا نمی شود
هر کس که دم زند ز شما مهزیار نیست
هر قطره ای که راهی دریا نمی شود
هرکس که روی ماهِ تو را دید شد خَموش
این رازِ سر به مهر که افشا نمی شود
اصلاً دلیلِ خلقتِ عالم وجود توست
دنیای بی امام که دنیا نمی شود
شکرِ خدا که سمتِ تو افتاد راه ما
بهتر از این مسیر که پیدا نمی شود
یوسف زیاد دیده به خود این جهان ولی
"هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود"
باید تو را قسم بدهم جانِ مادرت
بی نام فاطمه گِرِهی وا نمی شود
آقا بیا به خاطر زهرا ظهور کن
این قلب های شب زده را غرق نور کن
#محمد_صادق_ابراهیمی