eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
3 عکس
1 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ازمقدم توشاد دل ما همه است ازحسن جمالت همه جا زمزمه است فرزند دهم امامی ودر جنت خشنود زیمن مقدمت فاطمه است ........ ای اهل ولا بدر تمام آمده است آئینه ی نور ذوالکرام آمده است امشب حسن عسکری ازگلشن وحی با جلوه ی یازده امام آمده است
آتش افتاده به جان همه اما چه شده؟ همه جمعند در خانه ی مولا چه شده؟ آسمان ناله زدو گفت درآن جا چه شده؟ فاطمه پشت در افتاده خدایا چه شده؟ دودی از آتش آن در به سماوات رسید گل یاس نبوی را چه جراحات رسید به فلک ناله ای از مادر سادات رسید که خبر داشت که درعالم بالا چه شده؟ آسمان دید که برعرش طنین افتاده شعله بربال وپر روح الامین افتاده غنچه پرپر شده وگل به زمین افتاده وای فضه توبگو پهلوی زهرا چه شده؟ فضه میگفت که از چشم گهربار بپرس من نگویم چه شده از درودیوار بپرس فاطمه روی زمین است زمسمار بپرس آه مسمار درخانه دراین جا چه شده؟ درهیاهو که همه فتنه گران همدستند ناگهان آتش و بیداد بهم پیوستند عده ای دست علی را به طنابی بستند بی حیا مردم بی شرم شمارا چه شده؟ گرچه مأمور به صبراست تواناست علی دربر کوه مصیبات شکیباست علی خیزای فاطمه ازجای که تنهاست علی خیزازجا وببین حرمت مولا چه شده؟ نظر گل به سوی خرمنی ازخارافتاد مثل آتش به دل اهل ستمکار افتاد بازوی فاطمه با ضربتی ازکار افتاد یارتنهای علی در براعدا چه شده؟ به خداوند ،گل لم یزلی زهرا بود درشب غربت وغم نورجلی زهرا بود تا که جان به تن  یار علی زهرا بود ای «وفایی» چه بگویم گل طاها چه شده؟ شاعر:
فجر است و صبا مشک فشان می آید آرام دل و شفای جان می آید ای دل به هواخواهی سردار امید        برخیز که صاحب الزمان می آید ..... ای باد صبـا بوی حیــات آوردی روحی به تمــام کـائنـات آوردی درسـامره از گلشن نرگس ،بر ما عطـر دگـری از صلــوات آوردی ........ بر نرجس و بر قلب صبورش صلوات بر مهدی و روی پر زنورش صلوات ای کاش که با دعای زهرا امشب تعجیل شود روز ظهورش صلوات ...... نرجس به رخ پسر فرستد صلوات با دیدنشان پدر فرستد صلوات یارب، شب جمعه کربلایی بشود هرکس که بلندتر فرستد صلوات
. مژده ی ظهور گفتند ز میلاد و ز نورت امسال افتاده به این طرف عبورت امسال؟ ای کاش که درمأذنه ها می پیچید گل نغمه ی مژده ی ظهورت امسال
. بـا سوز دل و نـالـه و بـا آه بيــا بـا شـرم حضـور و دل آگــاه بيا اكنون كه خدا سفرة رحمت چيده است ای بنده ، سـوي ضيــافت الله بيا ......... حیف است که راه اشتباهی برویم درجاده ی تیره وتباهی برویم برگرد ازاین مسیر و روکن به خدا باید به ضیافت الهی برویم .
به غیر مهر و محبت چه دیده ای برگرد کبوترانه چرا پر کشیده ای برگرد تمام عمر قدم در ره خطا زده ای به جز تباهی و ذلت چه دیده ای برگرد اگر چه عبد من آلوده و سیه رویی کجا ز رحمت من دل بریده ای برگرد چرا اسیر شب تیره ی گنه شده ای اگر که چشم به راه سپیده ای برگرد هوای نفس تو را می برد به سوی جهیم «ز برزخی که خودت آفریده ای برگرد» چقدر فاصله داری میان خود با من نفس بریده شدی بس دویده ای برگرد دوباره تشنه ی لاتقنطوی ...من شده ای همیشه از می رحمت چشیده ای برگرد ره انابه و توبه به روی تو باز است اگر که میوه ی ممنوعه چیده ای برگرد خدای توبه پذیر توام کجا رفتی اگر به آخر خط هم رسیده ای برگرد پرندگان مهاجر تمام برگشتند تو هم به همره آنان پریده ای برگرد «وفایی»از چه ز درگاه من گریزانی صدای دعوت من را شنیده ای برگرد
. ضيافت الله بـا سوز دل و نـالـه و بـا آه بيــا بـا شـرم حضـور و دل آگــاه بيا اكنون كه خدا سفرة رحمت چيده است ای بنده ، سـوي ضيــافت الله بيا ......... . حیف است که راه اشتباهی برویم درجاده ی تیره وتباهی برویم برگرد ازاین مسیر و روکن به خدا باید به ضیافت الهی برویم
اگر تا به‌حالا نبخشیدی‌ام بزرگی کن و روز آخر ببخش گناهان فرزندها را بیا دمِ آخری جانِ "مادر" ببخش ای دوست زِ رحمت، دلِ آگاهم ده در ماه دعا سیرِ الی اللهم ده ماهِ رمضان و ماه مهمانی توست در محفلِ مهمانیِ خود راهَم ده مرحوم از اشک، ترم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله! شوقم، شررم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله! گفتند "پذیرایی" و مهمان داری من پشت درم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله! چون روح که در قالبِ جان می‌آید باران به کویرِ تشنه‌گان می‌آید ای آن‌که وصالِ آسمان می‌خواهی برخیز صدایِ رمضان می‌آید آوای خوشی از آسمان می‌آید مهمانی یارِ مهربان می‌آید برخیز که با نسیم جان‌افزایی بوی خوش ماهِ رمضان می‌آید با سوزِ دل و ناله و با آه بيا با شرم حضور و دل آگاه بيا اكنون كه خدا سُفره‌ی رحمت چيده‌ست ای بنده، سـوي ضيــافت الله
خورشید بود و ماه به نورش نظاره داشت در کهکشان علم هزاران ستاره داشت عطر کلام وحی زلعل لبش چکید فضل و مقام و منزلتی بی شماره داشت در مکتب فضیلت و جاوید دانشش او"بوبصیر" و "مؤمن طاق" و "زراره" داشت کس پی نبرده است براین نور لایزال دریای فضل او مگر آخر کناره داشت هرگز خزان ندید گلستان علم او زیرا که این بهشت بهاری هماره داشت سوگند بر ترنم قرآن که "هل اتی" بر جود و بر سجیّت او استعاره داشت آتش برای خادم او چون خلیل بود وقتی تنور شعله کشید و شراره داشت پوشانده است ابر غمی آفتاب را هرگه به سوی کرب و بلا او نظاره داشت لرزید بند بند تنش در عزای او وقتی به داغ وماتم زهرا اشاره داشت حاجت به زهر دادن این مقتدا نبود زیرا دلی چنان جگرش پاره پاره داشت تنها نه دربقیع "وفائی" که این امام درسینه های ما همه دارالزیاره داشت...
هرگاه غمت به سینه با ناز آید جان بر تن غمدیدۀ من باز آید تا صحن و رواق کاظمینت با شوق مرغ دل خسته ام به پرواز آید
دلش را داغ و غم بیت الحزن کرد وجودش را پر از رنج و محن کرد نمی دانم چگونه با چه حالی تن صد چاک بابا را کفن کرد
امشب دوگل دمیده، در مکه و مدینه یا سر زده سپیده، در مکه و مدینه مرغان نغمه‌خوانِ، باغ بهشت خواندند امشب دو گل دمیده، در مکه و مدینه ای تشنگان رحمت، از حق نسیم رحمت بر خاکیان وزیده، در مکه و مدینه چشم ملائک حق، جز شور و شادمانی چیزی دگر ندیده، در مکه و مدینه یزدان بر آسمانِ، علم و رسالت خود خورشید آفریده، در مکه و مدینه یک‌سو نبی اکرم، یک‌سو امام صادق اینک ز ره رسیده، در مکه و مدینه از آن دو پیک رحمت، عرش خدای رحمان حمد خدا شنیده، در مکه و مدینه با یک مرام و ایده، حق امشب آفریده دو رهبر عقیده، در مکه و مدینه از بس دلم هوائی، شد در هوای آن ها مرغ دلم پریده، در مکه و مدینه با سائلان بگوئید، دست کرامت حق خوانی بزرگ چیده، در مکه و مدینه خنده نشست بر لب، تا ای «وفائی» از عرش گفتند گل دمیده، در مکه و مدینه