eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
3 عکس
1 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ابری شد و با ناله‌ی جانکاه گریست با مهر به نوحه بود و با ماه گریست چل سال بیاد خاطرات پدرش با آه نفس کشید و با آه گریست
امان و داد از بیداد ای دل بزن از سینه‌ام فریاد ای دل دوگل بر حنجر گل، بوسه دادند یکی زینب، یکی سجاد ای دل کسی که مثل زهرا گریه می‌کرد میان دشت و صحرا گریه می‌کرد به یاد لاله‌های پرپر دین تمام عمر خود را گریه می‌کرد امامی که در اندوه و الم ماند هزاران گل به خاک از دیده افشاند اگر می‌دید آبی، گریه می‌کرد زسوز جان خود غم‌نامه می‌خواند
الشام... الشام... الشام چه غمگین، کاروانی می‌رود از کربلا تا شام گره خوردست آیا سرنوشت کربلا با شام؟ به نیزه آفتابی می‌شکافد سینه‌ی شب را و از گودال خون منزل به منزل می‌رود تا شام به دل بغض علی، در دست سنگ و در زبان طعنه در استقبال آل مصطفی برخاست از جا شام چنان سنگین‌دلی‌ها با کبوترهای زخمی شد که در شام بلا از غصه شد هر روز آن‌ها شام نمی‌دانم چه دیده حضرت سجاد در این شهر که پرسیدند از رنج سفر، فرمود مولا: شام ولی این کاروان همراه با خود زینبی دارد به دست دختر شیر خدا، افتاد از پا شام اگرچه جای خنجر خیزران می‌دید اما باز شبیه کربلا در چشم زینب بود زیبا شام اسارت را ببین راز شهادت بر ملا کرده چنان که مو به مو تفسیر کرده کربلا را شام
صدا گرم و رسا پیچید در گوش ستمگرها بخوان تا بشنوند این روضه‌ها را کورها، کرها به منبر می‌روی تا واکنی بغض غریبت را بخوانی آیه‌ی والعصر در داغ صنوبرها به ذلت می‌کشاند خطبه‌ات نمرود شامی را بخوان تا واشود زنجیر از تزویر منبرها زلال زمزم نام علی را در سبو داری که از نام علی مستی بگیرد باز ساغر‌ها چه پیکاری‌ست اینجا، ساحت خورشید با ظلمت! به میدان آمده تیغ زبان با تیغ خنجرها انا ابن الفاطمه بنت رسول الله تان هستم بگریید ای مسلمان زاده‌ها در مرگ باورها طواف کعبه‌ی این ناکسان بی حیا تا کی؟ فقط دور مدار عشق می‌گردند قنبرها سخن از یال خون افشان و سم اسب‌ها، آری سخن از بوسه‌ی تیر است روی نبض حنجرها میان جنگل سرنیزه‌ها و تیغ‌ها دیدم هزاران زخم کاری روی لبخند کبوترها دلم می‌سوزد از تکرار تصویر پریشانی دمی که شعله می‌رقصید روی حزن معجرها صدای لالای یک زن غمدیده می‌آید پُر است از آتش تب، گرمی آغوش مادرها زیارت می‌کنم با اشک، این سرهای بی تن را به یاد آیه‌های روشن و خونین پیکرها شما در خواب غفلت بوده‌اید و ماه را کشتند بخوابید ای شقاوت پیشه‌ها در گرم بسترها چگونه آفتاب نام مولا را نمی‌بینید؟! شما را شرم باد از غربت رسم پیمبرها منم فرزند مکه، من صدای مطلق وحی‌ام پُرَم از معجزات روشن الله اکبرها برایم بعد از این هر روز، روز سخت عاشوراست انا ابن الفاطمه! میراث‌دار روضه‌ی سرها!
آن شب که آسمان خدا بی ستاره بود مردی، حضور فاجعه را در نظاره بود در سوگ خیمه‌های عطش، زار می‌گریست مَشکی که در کنار تنی پاره پاره بود سهم کبوترانِ حرم از حرامیان بال شکسته، زخم فزون از شماره بود زخمی که تا همیشه به نای «رباب» ماند از شور لای لاییِ یک گاهواره بود چیزی که بُرد قافله با خود ز کربلا چشم به خون نشسته، دلی پرشراره بود می‌دوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه انگشتری که همسفر گوشواره بود راهی که کوچه کوچه به بن بست می‌رسید در طول این مسیر، فقط راه چاره بود!
خورشید سرگردان میان کوچه‌های شام خورشید زخمی با فرود سنگ‌ها از بام یک چشم او با پرچم بر نیزه‌ها افشان آن چشم دیگر با زنان و کودکان هم‌گام مردم! نمی‌بینید! خورشید است او خورشید خورشید را این‌گونه آیا می‌کنید اکرام؟! مردم! نمی‌بینید! قرآن مبین است او اینگونه زیر بارش خاکستر و دشنام بر کودکان زخمی آیا حکم شلاق است طبق کدامین آیه ها طبق کدام احکام؟! الحق که کفر کافران را هم در آورده است این حد خدا نشناسیِ در پوست اسلام نفرین به هرکس دشمن صبح‌است و آل صبح نفرین به آل شام در هر لحظه، هر هنگام از ما سلامی از ازل تا به ابد بر تو ای آنکه داری از شهید کربلا پیغام
کنار عمه‌ی سادات، یک‌طرف شمر و سنان و حرمله هم، سمت دیگرت باشد خیال کن که علی باشی و به مثل علی دو دست بسته کماکان مقدرت باشد خیال کن همه‌اینها که گفته‌ام هستند علاوه بر همه توهین به مادرت باشد یزید باشد و بزم شراب باشد و وای به تشت زر سر بابا برابرت باشد و بدتر از همه اینکه میان بزم شراب نگاه باشد و باشیّ و خواهرت باشد و باز از همه بدتر که مدت سی‌سال تمام آن جلوی دیده‌ی ترت باشد به اشک حضرت سجاد می‌خورم سوگند که دیده هر چه که گفتیم، باورت باشد علیه‌السلام 🔹قیام واژه🔹 چه دست‌های قنوتی، رسیده‌اند به ماه دعا بخوان که جهان با تو می‌شود همراه چنان که روح تو سرشار از خداوند است به هرکجا بروی می‌شود عبادتگاه تو نسل حضرت خورشید روی این خاکی امامِ هر که تو باشی، نمی‌شود گمراه تو راز خلقت سجاده‌های مهر به دست تو اشتیاق اذان، ظهر و عصر و شام و پگاه طوافِ مهرۀ تسبیح دور انگشتت به کعبه بودن تو بوده تا همیشه گواه جماعتی به نماز تو اقتدا کردند نسیم، کوه، بیابان، درخت، رود، گیاه چه سر به مهر شده رازهای پیشانیت چه سرّی است در این گریه‌های گاه به گاه؟.. علی شدی که بجنگی ولی به تیغ سخن تویی ادامۀ اعجاز سرخ ثارالله دعا سلاح تو و واژه‌ها سپاه تواند که گفته است که هستی تو بی‌سلاح و سپاه؟ قیامِ واژه تو بودی در آن سکوت عمیق تمام کوفه سکوت و تمام شام نگاه بخوان صحیفه که ما در هجوم دلهره‌ها به دست‌های دعای تو می‌بریم پناه بگیر دست مرا و به آسمان برسان که سقف عشق بلند است و قدّ من کوتاه تو با زبان دعا با جهان سخن گفتی جهانِ با تو امید و جهانِ بی تو تباه دعا بخوان که دعای تو مستجاب‌تر است کسی شبیه تو یک روز می‌رسد از راه علیه‌السلام 🔹صفای سحر🔹 گرچه تا غارت این باغ نمانده‌ست بسی بوی گل می‌رسد از خیمۀ خاموش کسی چه شکوهی‌ست در این خیمه که صد قافله دل می‌نوازند به امید رسیدن، جرسی... ای صفای سحری جمع به پیشانی تو! باد پاییم و به گردت نرسیده‌ست کسی... چه صمیمی‌ست خدایی که تو یادم دادی! لطف محض است اگر نیست جز او دادرسی باز شب آمد و من ماندم و این گریه و نیست جز ابوحمزۀ طوفانی تو همنفسی . علیه السلام مثل من هیچ‌کس در این عالم وسط شعله‌ها امام نشد در شروع امامتش چون من اینقدر دورش ازدحام نشد لشکری از مغیره می‌آمد خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوخت غیر زهرا به هیچ معصومی اینقدر گرم، احترام نشد روضه از این شدیدتر هم هست؟ لحظه‌ای که حسین یاری خواست و علی بود اسم من اما خواستم پا شوم ز جام، ... نشد به لب تشنه‌ی علی‌اصغر به لب تیز ذوالفقار قسم تا به امروز هیچ شمشیری اینقدر تشنه در نیام نشد رفتن شاهزاده‌ای چون من به اسیری به یک طرف اما در سفر اینقدر غل و زنجیر گردن بنده و غلام نشد آهِ زینب و صیحه‌ی شلاق تا شنیدم، ... از اسب با زنجیر خویش را بر زمین زدم اما باز هم آن صدا تمام نشد آه! زینب کجا و بزم یزید او کجا و جواب ابن زیاد باز هم صد هزار مرتبه شکر این‌که با شمر هم‌کلام نشد این چهل‌سال گریه‌ام شاید از همان روز اربعین باشد هر قدر عمه سعی کرد صبور به حسینش کند سلام نشد دیدم از زیر چادرش زینب گفت طوری که نشنود عباس رنج‌ها دیده‌ام حسین! اما هیچ‌جایی شبیه شام نشد تمام عمر شد با گریه مأنوس تمام خاطراتش آه و افسوس چرا فرمود امان از شام مردم امان از شام یعنی داغ ناموس از داغ غمش زجر کشیدید شما هی روضه شنیدید و چکیدید شما... پس وای به حال چشم‌هایم، ای وای من دیده‌ام آنچه را شنیدید شما همینکه آب می‌دید گریه می‌کرد یه طفلو خواب می‌دید گریه می‌کرد میون کوچه بازار مدینه اگه قصاب می‌دید گریه می‌کرد ابری شد و با ناله‌ی جانکاه گریست با مهر به نوحه بود و با ماه گریست چل سال بیاد خاطرات پدرش با آه نفس کشید و با آه گریست امان و داد از بیداد ای دل بزن از سینه‌ام فریاد ای دل دوگل بر حنجر گل، بوسه دادند یکی زینب، یکی سجاد ای دل کسی که مثل زهرا گریه می‌کرد میان دشت و صحرا گریه می‌کرد به یاد لاله‌های پرپر دین تمام عمر خود را گریه می‌کرد امامی که در اندوه و الم ماند هزاران گل به خاک از دیده افشاند اگر می‌دید آبی، گریه می‌کرد زسوز جان خود غم‌نامه می‌خواند از یک نسب بین عرب ها بی قرینی از یک نسب بین عجم ها بهترینی شکر خدا که مادر تو شهربانوست اینگونه پس تو بچه ایران زمینی گفتند علی اکبر شده شبه پیمبر قطعا تو هم شبه امیرالمؤمنینی
تمام عمر شد با گریه مأنوس تمام خاطراتش آه و افسوس چرا فرمود امان از شام مردم امان از شام یعنی داغ ناموس
امان از شام و رنج بی حسابش امان از شام و شب‌های خرابش بمیرم! آیه‌ی تطهیر می‌گفت امان از شام و از بزم شرابش
قَدْ عَجِبَتْ‏ مِنْ‏ صَبْرِكَ‏ مَلَائِكَةُ السَّمَاوَات افتادی زخمی و غریب و عطشان بر پیکر تو زدند شمشیر و سنان با شیوه‌ی "قتلِ صَبر‌" کشتند تو را گشتند ملائکه ز صبرت حیران پ‌ن: (قتل صبر) امام سجاد علیه السلام در خطبه کوفه فرمود: ﴿أنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً﴾ ترجمه: منم فرزند کسی که به قتل صبر کشته شد. مرحوم طریحی در مجمع البحرین ذیل واژه صبر ذکر کرده است که قتل صبر یعنی: ﴿جان داری را زنده نگهدارند و آن قدر به او ضربه بزنند تا بمیرد﴾.
گلان وحی را پرپر، که دیده؟ به گلشن، طایر بی سر، که دیده؟ تب و داغ و غل و زنجیر و دشنام گلوی خشک و چشم تر، که دیده؟ سوار ناقه با بازوی بسته زمین افتادن خواهر، که دیده؟ میان آفتاب شام و کوفه رخ خورشید و خاکستر، که دیده؟ به روی یاس‌ها جای سفیدی ز سیلی رنگ نیلوفر، که دیده؟ به رخسار هلالِ اوّلِ ماه خدایا هیفده اختر، که دیده؟ نشان سنگ در بالای نیزه سر پاک علی اکبر، که دیده؟ سرود و رقص و جشن و پایکوبی به دور آل پیغمبر، که دیده؟ چهل منزل به همراه سکینه سر عباسِ آب‌آور، که دیده؟ لبِ خشکیده و آوای قرآن شراب و چوب و طشت زر، که دیده؟ بگو «میثم» امامِ دستْ بسته، اسیر آن همه کافر، که دیده؟
هر صبح و ظهر و شام و سحر گریه می‌کنی! همراه اشک و سوز جگر گریه می‌کنی! سجاد خانواده‌ای و وقت نافله بر آخرین نماز پدر گریه می‌کنی! از داغ آن سفر که تورا پیر کرده است وقتی که می‌روی به سفر گریه می‌کنی! حق داری ای امام جوانم به دیدن شمشیر و تیغ و تیر و تبر گریه می‌کنی! بر پاره پاره پیکر پیغمبر حسین بر گریه پای نعش پسر گریه می‌کنی! گاهی به سوی مشک و علم خیره می‌شوی با یاد زخم‌های قمر گریه می‌کنی! وقتی که می‌رسی به کنار شریعه‌ای بر سر عبا و دست به کمر گریه می‌کنی! با دیدن سواره نظام‌های لشگری با دیدن عمود و سپر گریه می‌کنی! لالاییِ رباب امانت بریده است با یاد حلق و تیر سه پر گریه می‌کنی! "وقت غروب..."عمه..." ، "علیکنّ بالفرار..." با "آتش" و "خیام" و "خطر" گریه می‌کنی! در کربلا چه دیده‌ای آخر که روضه‌خوان تا می‌رسد به "سینه" و "سر" گریه می‌کنی! این‌طور که پیش می‌روی از دست می‌روی آقای من! بس است چقدر گریه می‌کنی!