(پاره دم حضرت رقیه س)
پدر منم رقیه دختر تو
غرقه به خون چرا بود سر تو
خوش آمدی پدر به ویرانه ام
ببین خرابه شده کاشانه ام
بنگر پدر ز ضرب تازیانه
دارم چنان زهرا به تن نشانه
پدر به زودی به برت دخترت
ببین کنم جان به فدای سرت
جان داد و در خرابه غوغا نمود
خود را فدای سر بابا نمود
آبله ی پای مرا بین پدر
خرابه مأوای مرا بین پدر
اگر نبردی به سفر دخترت
کنون کنم جان به فدای سرت
رقیه در خرابه غوغا نمود
جان به فدای سر بابا نمود
گفت عمه جان هجران دگر سر آمد
بابم به دلجویی دختر آمد
رقیه تا رأس پدر را بدید
رنگ ز رخساره ی ماهش پرید
گفت پدرجان که بریده سرت
جدا چرا شده سر از پیکرت.
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حواله_ امام_حسین_علیه_السلام
#محمدحسین_بزاز_تهرانی
#پاره_دم
تویی فروغ ازلی رقیه
زهرای کوچک علی رقیه
خوش آمدی به دیدنم پدر جان
ببین کبودی تنم پدر جان
سر زده ای به من چرا با سرت
همره خود ببر حسین دخترت
پدر فدای سر نورانی ات
سنگ جفا که زد به پیشانیت
برای دیدنت چشم انتظارم
در این ویرانه من جان می سپارم
زیر بار غم کمانم ای پدر
برده سیلی ها توانم ای پدر
رقیه زائر خون خدا شد
به پای رأس بابایش فدا شد
فدای رخسار تو ای پدر جان
به پیش پای سر تو دهم جان
بس که دویدم عقب قافله
پای من از ره شده پر آبله
رقیه خون شد دلش
خرابه شد منزلش
بابا به قربان سرت
می میرد امشب دخترت
رقیه دختر حسین
سوره ی کوثر حسین
من الّذي أَیتَمَني یا أَبَه
از چه تو خونین دهنی یا أَبَه
سه ساله دختر حسین
شبیه مادر حسین
سه ساله دختر که کتک ندارد
او که قباله ی فدک ندارد
در کربلا غم بی شماره دیده
در خیمه ها موج شراره دیده
به روی من بس که زده خصم دون
ز سیلی اش گشته رخم نیلِگون.
#حضرت_رقیه_س
#دودمه
آمدى باباى من آخر سراغ دخترت
من به قربان سرت (٢)
رفتى اما مانده در يادم نگاه اخرت
من به قربان سرت (٢)
از سر ناقه مرا از جناح انداختند
اى پدر جانم حسين (٢)
با غنيمت ها حراجى ها به راه انداختند
اى پدر جانم حسين (٢)
شاه بى سر سوى منزلگاه ويران آمده
عمه! مهمان آمده (٢)
آب و آيينه بياور كه پدر جان آمده
عمه! مهمان آمده (٢)
اى پدر خون تو را اب وضويت كرده اند
اى پدر جانم حسين (٢)
اين چه كارى بود اخر با گلويت كرده اند؟
اى پدرجانم حسين (٢)
عاقبت شد مستجاب آن ندبه كردن هاى من
امده باباى من (٢)
از خرابه سر زده خورشيد بر فرداى من
امده باباى من (٢)
امشبى را شه دين در بغلم مهمان است
مكن اى صبح طلوع (٢)
روى لب هاش هنوز، آيه اى از قرآن است
مكن اى صبح طلوع (٢)
#پيمان_طالبى
#حضرت_رقیه_س
(حضرت رقیه س)
نور زهرا یا رقیه
هستی ما یا رقیه
دستگیر همه عالمینی
باب حاجات و نور دو عینی
یا رقیه رقیه رقیه۲
ای سراپایت کرامت
بر همه بنما عنایت
ای که هستی تو روح و روانم
سایلم بر درت میهمانم
یا رقیه رقیه رقیه۲
ای امید و آرزویم
از تو باشد آبرویم
لطف تو عمری است ای گل من
یا رقیه شده شامل من
یا رقیه رقیه رقیه۲
ای گل باغ مدینه
تازه شد داغ مدینه
همچو زهرا رخت گشته نیلی
بس که خوردی ز دشمن تو سیلی
یا رقیه رقیه رقیه۲
بابت آمد در خرابه
با سر آمد او شبانه
تا که دیدی سرش غرقه در خون
تو شدی یا رقیه جگرخون
یا رقیه رقیه رقیه۲
دارم از زهرا نشانه
خورده ام من تازیانه
بس که دشمن نمود ظلم و کینه
من فتادم به یاد مدینه
یا رقیه رقیه رقیه۲
که جبینت را شکسته
عمه ام در غم نشسته
ای که بودی تو قاری قرآن
که زده بر لبت چوب خزران
یا رقیه رقیه رقیه۲
من ز داغت دلغمینم
خواهم از بعدت بمیرم
یک دمی کن دعایم تو بابا
زین جهان من روم سوی زهرا
یا رقیه رقیه رقیه۲
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_رقیه_س
(حضرت رقیه س)
آرام جان رقیه،روح و روان رقیه
تنها نه جان شیعه،جان جهان رقیه
رقیه جان رقیه۴
ای اسوه ی شهامت،نور دل امامت
هستی تو همچو زهرا،سر تا به پا کرامت
رقیه جان رقیه۴
ای لطف بی نهایت،امشب نما عنایت
کن یک نظر ز رحمت،رقیه بر گدایت
رقیه جان رقیه۴
سر تا به پا گناهم،تو داده ای پناهم
گرچه بدم ولیکن،محتاج یک نگاهم
رقیه جان رقیه۴
من گرچه بی بهایم،بر درگهت گدایم
شکر خدا رقیه،از تو بود ولایم
رقیه جان رقیه۴
گر بی بها و پستم،بر درگهت نشستم
ای منشاء سخاوت،امشب بگیر تو دستم
رقیه جان رقیه۴
در رنج و ابتلایم،امشب ببین نوایم
رقیه جان به یاد،دمشق و کربلایم
رقیه جان رقیه۴
در محفل عزایت،امشب در التهابم
حق علی اصغر،بی بی بده جوابم
رقیه جان رقیه۴
از کودکی در عالم،رنج و ستم کشیدی
در کربلا و کوفه،جز درد و غم ندیدی
رقیه جان رقیه۴
امشب فتاده ام من،یاد تو و خرابه
گریه ی عمه زینب،آن غربت شبانه
رقیه جان رقیه۴
تا در طبق بدیدی،شهید کربلا را
گرفتی تو در آغوش،سر ز تن جدا را
رقیه جان رقیه۴
با آن سر بریده،گفتی به اشک و ناله
شادم شدی تو بابا،مهمان این سه ساله
رقیه جان رقیه۴
دلم گرفته امشب،جانم رسیده بر لب
اما کشم خجالت،بابا ز عمه زینب
رقیه جان رقیه۴
جای کمک پدرجان،خوردم کتک پدرجان
دشمن به روی من زد،مهر فدک پدرجان
رقیه جان رقیه۴
ببین چو مادرت شد،روی رقیه نیلی
گشته رخم نوازش،با ضربه های سیلی
رقیه جان رقیه۴
وقتی مرا به سیلی،می زد عدو ز کینه
بابا فتاده بودم،یاد تو و مدینه
رقیه جان رقیه۴
ای مونس و حبیبم،شد ظلم و کین نصیبم
ببر مرا به همره،ای پدر غریبم
رقیه جان رقیه۴
ناگه همه بدیدند،بلبل ز ناله افتاد
کنار رأس بابا،طفل سه ساله افتاد
رقیه جان رقیه۴
آن بانوی حزینه،زینب زند به سینه
گرید کنار سجاد،بر نوگل مدینه
رقیه جان رقیه۴
غساله آمد از ره،از بهر غسل شبانه
دید آن بدن کبود است،از کعب و تازیانه
رقیه جان رقیه۴
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_رقیه_س