#امام_عصر علیهالسلام
#ربیع_الانام
#غزل
در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی
بهار میرسد اما بهار من! تو کجایی؟
چه برکتی، چه نویدی؟چه سبزهای و چه عیدی؟
به سال نو چه امیدی؟ اگر دوباره نیایی
مقلّبانه به قلبم، هوای تازه بنوشان
محوّلانه به حالم اشاره کن به دعایی
مقدر است به فالم مدبّرانه بتابی
خوش است لیل و نهارم اگر نظر بنمایی
اگر قرار چنین شد، تو را بهار نبیند
چنین نکو ز چه رویی؟چنین خجسته چرایی؟
اگر چه حُسنفروشان به جلوه آمده باشند
تو آبروی جهانی، تو روی ماه خدایی
دل از امیر سواران گرفته است بشارت
از آسمان خراسان شنیده است ندایی
خودت مگر که به زهرا توسلی کنی امشب
نمیرسد گل نرگس! دعای ما که به جایی.
#قاسم_صرافان
#امام_عصر(عج)
#قصیده
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا...
سلطان عصر، آن که به قصر جلال او
شاهان تاجدار، فقیرند و بینوا...
خاک درش که سرمۀ چشم ملائک است
در چشم مردمان بود آن خاک، توتیا...
بر کوه اگر بخوانی مدح و ثنای او
آید صدا ز کوه که روحی لک الفدا...
از امر او بتابد در آسمان نجوم
از حکم او بگردد گِرد زمین سما
از روی او پدید است انوار کردگار
وز رای او عیان است آثار انبیا...
از عرش تا به کرسی و از لوح قلم
از ماه تا به ماهی و از خاک تا هوا
از نور تا به ظلمت، از دیو تا پری
از ذرّه تا به خورشید از بدر تا سُها
بر خوان نعمتش همه را چشم انتظار
بر فضل و رحمتش همه را روی التجا
خِضر و مسیح و صالح و ایّوب و الیَسع،
نوح و کلیم و یوسف و یعقوب و ارمیا،
ذوالکفل و لوط و یوشع و ادریسِ پاکدین،
داوود و هود و یونس و لقمانِ پارسا،
بالجمله تا به خاتم از آدم صفی،
او را تمام مدحگر و منقبتسرا...
جود و کرم تو راست، لک الجود و الکرم
عزّ و علا تو راست، لک العزّ و العلا
وصف و صفت تو راست، لک الوصف و الصّفة
مدح و ثنا تو راست، لک المدح و الثّنا
فضل و نعم تو راست، لک الفضل و النّعم
ملک و بقا تو راست، لک الملک و البقا...
چون من زبان گشایم در مدح حضرتت
روحالامین بگوید طوبی و مرحبا...
شاها«طرب»به مدح تو دم میزد ز صدق
حاشا اگر قبول نفرمایی از عطا...
#میرزا_محمدنصیر_اصفهانی
#امام_عصر علیهالسلام
#انتظار_و_عاشورا
#بحر_طویل
عصر یک جمعهٔ دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟ چرا آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظهٔ باران نرسیده است؟ و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟ دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مرد، خداوند گواه است، دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...
عصر این جمعهٔ دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفسهای غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کردهای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین میزند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی، آجرک الله! عزیز دو جهان یوسف در چاه، دلم سوخته از آه نفسهای غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراجنفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت پای رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن ششگوشه دلم تاب ندارد، نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهٔ دلدادهٔ دلسوخته ارباب ندارد... تو کجایی؟ تو کجایی شدهام باز هوایی، شدهام باز هوایی...
گریه کن، گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیدهای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهٔ مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینهزنان کشتی آرام نجات است، ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب «اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنهٔ یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...» خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را و بریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم میگذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت میدهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...
#سیدحمیدرضا_برقعی
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹سایۀ سر🔹
من که شور عاشقی در سینه و سر داشتم
صد هزار آیینۀ غم، در برابر داشتم
هر شب از سامرّه در «سرداب غیبت» تا سحر
روی صحبت در مدینه با پیمبر داشتم
صبحدم آتش گرفت از آه سوزانم چمن
سر چو از سجادۀ سبز دعا برداشتم
باغ شد لبریز از خونِ دلِ آلالهها
باغبان میرفت و من چشمی ز خون تر داشتم
لالهها میسوختند از داغِ من چون چلچراغ
بسکه من در سینه داغ شعلهپرور داشتم
ای سرافراز دو عالم! ای شکوه سروها!
در بلندای حضورت سایۀ سر داشتم
ای تو با من مهربانتر از نسیم آشنا
اُنس و الفت با تو از گل، نازنینتر داشتم
ای سراپا عطر یاسین، ای بهارستان وحی!
بی تو من حال شقایقهای پرپر داشتم..
لطف زهرا داد امشب تا سحر تسکین مرا
آشنایی با نوازشهای مادر داشتم.
#محمدجواد_غفورزاده
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹بعثت دیگر🔹
الا قرار دل و جانِ بیقرار ظهورت!
کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟
کدام روز به شب میرسد که آمده باشی؟
کدام جمعه شود شنبه بر مدارِ ظهورت؟
خوش آن سپیده! که نور از خیام سبز تو گیرد
خوش آن سحر! که برآید به افتخار ظهورت
دعای عهد بخوانم در آرزوی قیامت
سرشک شوق فشانم به رهگذار ظهورت
بهار مبعث پیغمبری گرفت جهان را
شکوه دیگر بعثت بُوَد بهار ظهورت
گرهگشای دو عالم، دعای من همه این است
که دست حق بگشاید گره ز کار ظهورت
ز قطرهقطرۀ آن چشمهچشمه نور بجوشد
ز کوثری که برآید ز آبشار ظهورت
ز بس شکوفۀ رحمت بریزد از همه جانب
شکوفهزار شود خاک رهگذار ظهورت
خوش آن سحر! که نصارا گشوده چشم ببینند
بُوَد مسیح مقدّس، طلایهدار ظهورت
شرایطیست در این انتظار و من که ندارم
دلم خوش است که هستم در انتظار ظهورت.
#سیدرضا_مؤید
#فاطمیه
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست
تحمّل غم هجر تو، در توانش نیست
کسی که سوخته از انتظار، میداند
دل از فراق تو جسمی بود، که جانش نیست
کسی که روی تو را دید یک نظر، چون خضر
چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟!
کسی که درک کند دولت حضور تو را
نیاز گوشۀ چشمی به دیگرانش نیست
نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت
که بی حضور تو، حاجت به این و آنش نیست
به خاک پای تو سوگند، ای همیشه بهار!
گلی که بوی تو دارد، غمِ خزانش نیست
بهار زندگیام در خزان نشست بیا
«بهار نیست به باغی که باغبانش نیست»
کنارِ تربتِ زهرا تو گریه کن! که کسی
به جز تو با خبر از قبر بینشانش نیست
بیا و پرده ز راز شهادتش، بردار
پسر که بیخبر از مادرِ جوانش نیست...
#محمدجواد_غفورزاده
#امام_عصر علیهالسلام
#عید_فطر
#غزل
🔹اگر ماه تو باشی🔹
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
با نام تو تقویم پر از ماه ربیع است
با یاد تو لبریز بهار است خزانم
هر گل که شکفتهست ز لبخند تو گفتهست
لبخند تو، لبخند تو، ای ماه نهانم
روی تو و خورشید، نه، روشنتر از آنی
چشم من و آیینه، نه، حیرانتر از آنم
تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد
باید که شب چشم تو را قدر بدانم
در سایهٔ قرآن نگاه تو نشستم
باران زد و برخاست غبار از دل و جانم
برخاست جهان با من برخاسته از شوق
تا معجزۀ نام تو آمد به زبانم
عید است و سعید است، اگر ماه تو باشی
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم.
#سیدمحمدجواد_شرافت
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹ستارۀ صبح🔹
تو ای تجلّی عصمت! ظهور خواهی کرد
به جام لاله، شراب طهور خواهی کرد
تو صبح روشن عشقی که با تبسم خود
جهان شبزده را غرق نور خواهی کرد
به یک نگاه تو دلها به هم شود نزدیک
به یک اشاره که از راه دور خواهی کرد
دلم شکیب ندارد، ولی یقین دارم
که سنگ را به نگاهی، صبور خواهی کرد
برای آنکه پُر از عطر انتظار شوند
سحر به خاطرِ گلها، خطور خواهی کرد
صفای خیمۀ سبزت کجا، بهشت کجا؟
بهشت را تو سرای سرور خواهی کرد
نشسته، منتظر رجعتت، ستارۀ صبح
قسم به کعبه! که روزی ظهور خواهی کرد
خدا گواست که سیمای کعبه را آن روز
به یک دو بوسه پُر از شوق و شور خواهی کرد
تو باغ را به طوافِ بهار خواهی بُرد
و داغ را ز دل لاله، دور خواهی کرد
به دشت کرببلا، دعوت از شقایقها
به میهمانی بزمِ حضور خواهی کرد
برای آن که بپیچد عبیر یاسین، باز
ز کوچههای مدینه، عبور خواهی کرد
کنار آیۀ عصمت، در آستان بقیع
تمام سورۀ غم را، مرور خواهی کرد
قسم به پرچم سرخ شفق، خدا داند
شمیمِ یادِ تو، از ما بلا بگرداند.
#محمدجواد_غفورزاده
#امام_عصر(عجل)
#بهار_انتظار
#غزل
در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی
بهار میرسد اما بهار من! تو کجایی؟
چه برکتی،چه نویدی؟چه سبزهای و چه عیدی؟
به سال نو چه امیدی؟ اگر دوباره نیایی
مقلّبانه به قلبم، هوای تازه بنوشان
محوّلانه به حالم اشاره کن به دعایی
مقدر است به فالم مدبّرانه بتابی
خوش است لیل و نهارم اگر نظر بنمایی
اگر قرار چنین شد، تو را بهار نبیند
چنین نکو ز چه رویی؟ چنین خجسته چرایی؟
اگر چه حُسنفروشان به جلوه آمده باشند
تو آبروی جهانی، تو روی ماه خدایی
به سوی چشمۀ عشقت، اگر که تشنه بیاییم
قسم که حضرت باران! همین بهار میآیی
خودت مگر که به زهرا، توسلی کنی امشب
نمیرسد گل نرگس! دعای ما که به جایی.
#قاسم_صرافان
#امام_عصر(عج)
#غزل
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب
که روزگار، بسی فتنه زیر سر دارد
تو در هجوم حوادث، صبور باش، صبور
که صبر میوۀ شیرینتر از ظفر دارد
در آستان ولا، جای ناامیدی نیست
بهشت پاک اجابت هزار در دارد
دل شکسته بیاور، که با شکستهدلان
نسیم مهر خدا، لطف بیشتر دارد
بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است
که شام خستهدلان مژدۀ سحر دارد
صفا بده دل و جان را به شوق روز وصال
مسافر دل ما، نیّت سفر دارد
زمین چو پر شود از عدل، آسمانها را
شمیم غنچۀ نرگس، ز جای بردارد
بخوان دعای فرج را، زِ پشت پردۀ اشک
که یار، چشم عنایت به چشم تر دارد
دهند مژده به ما از کنار خیمۀ سبز
که آخرین گل سرخ از شما خبر دارد
مراقبت بکن از دل، که یوسف زهرا
زِ پشت پردۀ غیبت به ما نظر دارد
برآر دست دعایی، که دست مهر خدا
حجاب غیبت از آن ماهروی بردارد
غروب و دامنۀ نور آفتاب و شفق
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد.
#محمدجواد_غفورزاده
#امام_عصر(عج)
#حدیث_روز
💠 #امام_باقر(علیهالسلام)
«ما ضَرَّ مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِأَمْرِنَا أَنْ لا یَمُوتَ فی وَسَطِ فُسْطاطِ الْمَهْدِیِّ(علیهالسلام) وَ عَسْكَرِهِ».
کسی که در حال انتظار بمیرد، ضرر نکرده است و همانند کسی است که در وسط خیمه مهدی(علیهالسلام) و سپاهیانش جان داده است.
📗 الکافی،ج۱، ص۳۷۲
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
من که شور عاشقی در سینه و سر داشتم
صد هزار آیینۀ غم، در برابر داشتم
هر شب از سامرّه در «سرداب غیبت» تا سحر
روی صحبت در مدینه با پیمبر داشتم
صبحدم آتش گرفت از آه سوزانم چمن
سر چو از سجادۀ سبز دعا برداشتم
باغ شد لبریز از خونِ دلِ آلالهها
باغبان میرفت و من چشمی ز خون تر داشتم
لالهها میسوختند از داغِ من چون چلچراغ
بسکه من در سینه داغ شعلهپرور داشتم
ای سرافراز دو عالم! ای شکوه سروها!
در بلندای حضورت سایۀ سر داشتم
ای تو با من مهربانتر از نسیم آشنا
اُنس و الفت با تو از گل، نازنینتر داشتم
ای سراپا عطر یاسین، ای بهارستان وحی!
بی تو من حال شقایقهای پرپر داشتم..
لطف زهرا داد امشب تا سحر تسکین مرا
آشنایی با نوازشهای مادر داشتم.
#محمدجواد_غفورزاده