eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
255 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
573 ویدیو
295 فایل
*نه‌هرکس‌شد‌مسلمان‌می‌توان‌گفتش‌که‌سلمان‌شد‌ که‌اول‌بایدش‌سلمان‌شدو‌آنگه‌مسلمان‌شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقان راسرشوريده به پيكر عجب است دادن سرنه عجب،داشتن سرعجب ست!... تيغ بارد اگر آنجا كه بود جلوۀ دوست تن ندادن ز وفا در دم خنجر عجب است تشنه‌لب،جان به لب آب سپردن سهل ست تشنۀ وصل كند ياد ز كوثر عجب است تنِ بى‌سر عجبى نيست گر افتد روى خاک سرِ سرباز ره عشق به پيكر عجب است.
إِذَا ضَلَلْتُمْ الطَّرِيقَ، فَاتَّبعُوا الشُّهَداءُ. راه را که گم کردید، را دنبال کنید ... https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
رهروان نور چه عاشقانه به شمشیر مرگ‌ رقصیدند چه صادقانه از امیال خویش کوچیدند به شوق دیدن جانان ز جان گذر کردند ز تیغ و نیزه و تیر عدو نترسیدند برای سیر به افلاک از دل این خاک ز سر گذشته و در خاک و خون غلطیدند میان فتنه و نومیدی و هراس و بلا نماد عزت و کوه وقار و امیدند همیشه هستی خود را فدای حق کردند ز جای خویش به هر فتنه ای نلرزیدند خوشا به دیده ی حق بین عاشقان خدا که جز رضای خدا در جهان نمی دیدند خوشا به دولت بی منتهای جمعی که به آسمان ولایت بسان خورشیدند گلایه ها به دل از خیل مدعی دارم که در میانه ی این ره دچار تردیدند همیشه نالم از آن جمع که ریاکارند و از شهید بجز یاد او نفهمیدند زخاطرم نبرم لحظه ای شهیدان را که فعل خویش بجز قول حق نسنجیدند.
سرکلاس‌استاد از دانشجویان‌ پرسید: این‌ روزها شهدای‌ زیادی‌ را پیدامیکنن‌د و می آورند، به‌نظرنتون‌کارخوبیه؟ کیاموافقند؟ ۱نفر کیامخالف؟ همه‌به‌جز۱نفر دانشجویان‌مخالف‌بودن بعضی‌ها‌میگفتند:کار ناپسندیه،نباید بیارند بعضی‌هامیگفتند:ولمون‌نمیکنند...گیر دادن‌د به‌ چهار تا استخوووون... بعضی‌ها هم میگفتند:آدم‌ یاد‌ بدبختیاش‌می افتد. تا اینکه‌ استاد درس‌ را شروع‌ کرد ولی خبری‌ از برگه‌های‌امتحان‌ جلسه‌ی‌ قبل‌ نبود. همه‌ سراغ‌ برگه‌ها را می‌گرفتند. ولی‌استادجواب‌نمی داد... یکی‌ از دانشجویان‌ با عصبانیت‌گفت: استاد برگه‌ها را چیکارکردید؟ شما‌ مسئول‌ برگه‌های‌ ما بودید! استاد روی‌ تخته‌ی‌ کلاس‌ نوشت:من مسئول‌برگه‌های‌شما‌هستم... استادگفت:من‌ برگه‌هاتان را گم‌ کردم‌و نمیدانم‌ کجا گذاشتم؟ همه‌ی‌دانشجویان‌شاکی‌شدند. استادگفت:چرا برگه‌هاتان‌ روا می خواهید؟؟ گفتند:چون‌ زحمت کشیدیم،درس‌خوندیم،هزینه‌دادیم، زمان‌صرف‌کردیم... هرچه که‌دانشجویان‌می گفتنداستادروی تخته‌می نوشت... استادگفت:برگه‌های‌شما را داخل کلاس بغلی‌گم‌کرده ام‌،هرکیه می تواند برود پیدا کند. یکی‌ از دانشجویان‌ رفت‌ وبعد از چند‌ دقیقه‌ با برگه‌ها‌ برگشت ... استاد برگه‌ها را گرفت‌وتیکه‌تیکه‌کرد. صدای‌دانشجویان‌بلندشد. استادگفت:الان‌دیگه‌برگه‌هاتان را نمی خواهید!چون‌تیکه‌تیکه‌شدند! دانشجویان‌گفتند:استاد برگه‌ها را می چسبانیم. برگه‌ها را به‌ دانشجویان‌ داد‌ و گفت:شما از یک‌ برگه‌ کاغذ نتوانستید بگذرید و چقدر تلاش‌کردیدتا پیداشا ن‌کردید،پس‌چطور توقع‌ دارید مادری‌ که‌ بچه‌اش‌ را با‌ دستهای خودش‌ بزرگ‌ کرد‌ه و فرستاده جنگ؛الان منتظره‌همین‌ چهار تا استخوانش‌نباشه؟ بچه‌اش را می خواد،حتی‌اگه‌خاکستر شده‌باشد. چند‌ دقیقه‌ همه‌جا‌ سکوت‌ حاکم‌ شد! و همه‌ از حرفی‌ که‌ زده‌ بودن‌د پشیمان‌دشدند!! تنهاکسی‌که‌موافق‌بـود، فرزند‌ شھیدی‌ بود ڪه‌ سالھا منتظر بابـایش‌ بودシ💔!'
الحق مدافع ولایید همه آئینه سرخ کربلایید همه در روز شهادت امام مظلوم مهمان علی مرتضایید همه. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
إِذَا ضَلَلْتُمْ الطَّرِيقَ، فَاتَّبعُوا الشُّهَداءُ. راه را که گم کردید، را دنبال کنید. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi