مژده ای دل رمضان و مه قرآن آمد
مژده مغفرت و رحمت و رضوان آمد
بهر قرآن و دعا فصل بهاری دیگر
بهر عصیان و خطا وعده غفران آمد
با شب قدر که برتر ز هزاران ماه است
فرصتی تازه به خود سازی انسان امد
هر نفس ذکر خدایست در این ماه عظیم
هر که شد بنده بر او لطف فراوان آمد
حیف باشد که به غفلت گذرد عمر گران
واندرین ماه که این فرصت و امکان آمد
چشم دل باز کن و جلوه حق را بنگر
ابر رحمت به دل تشنه چو باران آمد
همه دعوت شدگانیم در این مجلس انس
خرم ان دل که به این میکده مهمان آمد
«هوشمند»آنکه همه عمر به غفلت گذراند
با امیدی به در توبه پشیمان امد.
#محمد_هوشمند
حسرت آب
تا هست می دهد به دل خسته آب، آب
وقتی که نیست می برد از سینه تاب، آب
با نغمه های آب روان زندگی خوشست
می افکند به جان جهان التهاب، آب
یک قطره آب بر لب خشکیده کیمیاست
بر تشنه هست گوهر نایاب و ناب، آب
وقتی سخن ز آب بیاید به هر قلم
تقریر می شود به دل صد کتاب، آب
جایی که غصه مرگ شود غنچه از عطش
در باغ می شود ز عطش هی خطاب، آب
آتش بجان خرمن هستی زند عطش
برپا کند به قلب جهان انقلاب، آب
ایکاش اهل کوفه چنین سنگدل نبود
بستند روی ال علی بی حساب آب
در کربلا رسید چو قحطی به مشک ها
سقا شد از خجالت و اندوه آب، آب
با گریه های طفل لب عطشان به صد امید
می گفت دمبدم همه ی شب رباب، اب
می بست چشم خویش گر از فرط خستگی
می دید با امید و مسرت به خواب آب
هرگز گمان نداشت که از آب علقمه
تیری سه شعبه حمل کند با شتاب، آب
ششماهه ای به تیر نشان گشت و جای داشت
جاری کند به سوی زمین آفتاب، آب
از شدت مصیبت عاشور کربلا
کرده قلوب اهل ولا را کباب آب.
#محمد_هوشمند
#مدهوش
#حضرت_رباب
#حضرت_علی_اصغر
#حسرت_آب
تا هست می دهد به دل خسته آب، آب
وقتی که نیست می برد از سینه تاب، آب
با نغمه های آب روان زندگی خوشست
می افکند به جان عطش التهاب، آب
یک قطره آب بر لب خشکیده کیمیاست
بر تشنه هست گوهر نایاب و ناب، آب
وقتی سخن ز آب بیاید به هر قلم
تقریر می شود به دل صد کتاب، آب
جایی که غصه مرگ شود غنچه از عطش
گل می کند به ناله و غم هی خطاب، آب
آتش بجان خرمن هستی زند عطش
برپا کند به قلب جهان انقلاب، آب
ایکاش اهل کوفه چنین سنگدل نبود
بستند روی ال علی بی حساب آب
در کربلا رسید چو قحطی به مشک ها
سقا شد از خجالت و اندوه آب، آب
با گریه های طفل لب عطشان به صد امید
می گفت دمبدم همه ی شب رباب، اب
می بست چشم خویش گر از فرط خستگی
می دید با امید و مسرت به خواب آب
هرگز گمان نداشت که از آب علقمه
تیری سه شعبه حمل کند با شتاب، آب
ششماهه ای به تیر نشان گشت و جای داشت
جاری کند به سوی زمین آفتاب، آب
از شدت مصیبت عاشور کربلا
کرده قلوب اهل ولا را کباب آب.
#محمد_هوشمند
#مدهوش
#حضرت_رباب
#حضرت_علی_اصغر
زنی به طاقت شیران،زنی به همت عنقا
زنی به صورت حورا ،زنی به سیرت دریا
زنی که نیست حریفش غم و مصیبت و اندوه
زنی که بود مروج، مرام کرب وبلا را
فصیح اهل بلاغت،نماد عشق و ولایت
تمام واقعه ها را چه خوب دید و چه زیبا
همیشه صابر اعظم همیشه حامل پرچم
همیشه تکیه گه اهلبیت در غم عظما
زنی که مرد تر از صد هزار لشگر مرد است
میان حادثه ها بوده غرق با دل دریا
چه مادری که دو تا شیر بچه فدیه ی جان کرد
چه خواهری که ندارد شبیه در همه دنیا
عقیله بوده و با پرچم درایت و همت
شکست یک تنه در شام و کوفه هیبت اعدا
کسی ندیده چنین زن،به قید و بند اسیری
شود مبلغ دین با بیان و منطق شیوا
زنی که نابغه بوده،امین و عالمه بوده
جز او نبوده یقینا شبیه حضرت زهرا
کسی که حافظ خون شهید راه خدا بود
زنی که زینت نام علیست،زینب کبرا.
#محمد_هوشمند
#مدهوش
بانوی بی بدیل کربلا
کیست این #زینب که دنیا را مسخر کرده است
دست بسته در اسارت فتح خیبر کرده است
کیست این بانوی والا کز عفاف و حجب خویش
چهره ظلمات را چون مه منور کرده است
در اسارت هم نگهبان حجاب خویش بود
عفتش را برتر از ارزنده گوهر کرده است
کیست این مادر که در راه خدا طفلان خویش
راهی میدان جنگ نابرابر کرده است
کربلا را پشت سر بنهاد با سیل بلا
دیده اش را دمبدم با اشک غم تر کرده است
قامتش از غصه خم شد گیسوانش شد سپید
باغ را خار جفا تا دید پرپر کرده است
زنده شد از همت و ایثار زینب ثار حق
کربلا را تا ابد سرخط دفتر کرده است
با بیانی کاخ استبداد را در هم شکست
دختر حیدر ببین کاری چو حیدر کرده است
با جمیلا گفتنش بر ظالمان ثابت نمود
دین حق را با یقین و عشق باور کرده است
در جهان زینب همیشه زینت نام علیست
با قدومش دهر را امشب معطر کرده است
در دل محشر شفاعت می کند مدهوش را
چون که عمرش را به شوق کربلا سر کرده است.
#محمد_هوشمند
#مدهوش
رهروان نور
چه عاشقانه به شمشیر مرگ رقصیدند
چه صادقانه از امیال خویش کوچیدند
به شوق دیدن جانان ز جان گذر کردند
ز تیغ و نیزه و تیر عدو نترسیدند
برای سیر به افلاک از دل این خاک
ز سر گذشته و در خاک و خون غلطیدند
میان فتنه و نومیدی و هراس و بلا
نماد عزت و کوه وقار و امیدند
همیشه هستی خود را فدای حق کردند
ز جای خویش به هر فتنه ای نلرزیدند
خوشا به دیده ی حق بین عاشقان خدا
که جز رضای خدا در جهان نمی دیدند
خوشا به دولت بی منتهای جمعی که
به آسمان ولایت بسان خورشیدند
گلایه ها به دل از خیل مدعی دارم
که در میانه ی این ره دچار تردیدند
همیشه نالم از آن جمع که ریاکارند
و از شهید بجز یاد او نفهمیدند
زخاطرم نبرم لحظه ای شهیدان را
که فعل خویش بجز قول حق نسنجیدند.
#محمد_هوشمند
#مدهوش
#شهدا
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄
محمد هوشمند (مدهوش تبریزی)
مژده ای دل که دوباره رمضان می آید
مژده مغفرت و بوی جنان می آید
..
بهترین ماه خدا بار دگر در راه است
کز ره لطف و کرم، نورفشان می آید
..
کوله بارش شده سرشار ز احسان و امید
سوی هر سائل بی نام و نشان می آید
..
تشنگان را خبر از جام شرافت بدهید
ابر رحمت بسوی مزرع جان می آید
..
نیست شایسته که نومید شود بنده حق
که زحق رحمت بی حدّ و کران می آید
..
وقت افطار امان می دهد از نار فراق
بوی جنّت سحر از صوت اذان می آید
..
خواب عشاق عبادت، نفسش تسبیح است
توبه مقبول و به دل روح و روان می آید
..
هر که یک جرعه بنوشد ز می لیله قدر
فارغ از غصه و اندوه جهان می آید
..
هر که با اشک ندامت شب خود سر بکند
صبحدم شاد و خرامان و جوان می آید
..
هر که شد بنده حق مزد خود از حق گیرد
روز محشر که شود خنده کنان می آید.
#رمضانیه #محمد_هوشمند #مدهوش_تبریزی #مناجات
ای خدا لطفی که در دل سوز و آه آورده ام
یک دل آشفته از جرم و گناه آورده ام
ای خدا دستم بگیر از بار محنت خسته ام
خرمن عمرم شده برباد و کاه آورده ام
بس که بر خود ظلم کردم روزگارم تیره شد
دفتری لبریز از نقش سیاه آورده ام
من شدم عامل به هر کاری که نفسم امر کرد
ورشکستم ، دین و دنیای تباه آورده ام
عمر چندین ساله ام در جهل و نادانی گذشت
کوله باری از خطا و اشتباه آورده ام
ای خدا شرمنده ام بر آستان لطف تو
جای گل مشتی خس و خار و گیاه آورده ام
ای کریم الصفح من امشب پشیمان گشته ام
قطره قطره اشک را با خود گواه آورده ام
ای غفور و مهربان رسوای دورانم مکن
با امیدی دست سوی پادشاه آورده ام
بار دیگر از غم دوران من مسکین کنون
یارب امشب بر در رحمت پناه آورده ام.
#مدهوش
#محمد_هوشمند