eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
250 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
515 ویدیو
292 فایل
*نه‌هرکس‌شد‌مسلمان‌می‌توان‌گفتش‌که‌سلمان‌شد‌ که‌اول‌بایدش‌سلمان‌شدو‌آنگه‌مسلمان‌شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
مناجات و توسل به 14 معصوم علیهم السلام خدایا بقرآن کلام حکیم بحقّ محمّد نبیّ کریم بحقّ علی نور مطلق قسم بدان شاه دین حامی حق قسم بزهرای اطهر شفیع جزا بسوز دل پاک خیرالنسا بحقّ حسن رهبر دوّمین که از صلح خود داد رونق بدین بحقّ حسین آن امام شهید کز او نهضت حق بیامد پدید بزهد و بتقوای زین العباد بدان رهبر راه خیر و رشاد به باقر همان کان عرفان قسم بدان رهبر پاک ایمان قسم به جعفر که دین یافت رونق از او تشیّع بجا مانده الحق از او بموسی بن جعفر علیه السّلام همان باب حاجت امام همام بحقّ علی ابن موسی الرّضا که لطفش عمیمست و عزّت فزا بحقّ محمّد که باشد تقی بحقّ خلوص علی النّقی بحقّ امام مبین عسکری که میبود در کار دین پروری بمهدیّ قائم امام زمان مهین دوده ختم پیغمبران امامی که از حکم پروردگار بود غیب در پردۀ استتار بیامرز جمله گناهان من ببین دیده اشک افشان من اگر رفت از روی غفلت خطا بیامرز این عبد مسکین، خدا بهنگام مرگ ای خدای جلیل نباشم زبون و نگردم ذلیل علی آید از لطف بالین من شود شاد از او قلب غمگین من کند از طریق وفا پروری نظر از عنایت سوی «اشتری».
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است گفتا توخود حجابی ورنه رخم عیان است گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی نشان است گفتم مرا غم تو خوشتر ز شادمانی گفتا که در ره ما غم نیز شادمان است گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم گفت آنکه سوخت او را کی ناله یا فغان است گفتم فراق تا کی گفتا که تا تو هستی گفتم نفس همین است گفتاسخن همان است گفتم که حاجتی هست گفتا بخواه از ما گفتم غمم بیفزا گفتا که رایگان است گفتم ز فیض بپذیر این نیم جان که دارد گفتا نگاه دارش غمخانهٔ تو جان است. کاشانی
... الهی، الهی، خطا کرده ایم تو بر ما مگیر آنچه ما کرده ایم گنه کارم و عذر خواهم توئی چه حاجت بپرسش؟ گواهم توئی به گیتی نداریم غیر از تو کس به لطف تو داریم امید و بس مرا مایه ای بس گران داده ای به شهر غریبم فرستاده ای که تا دولت هر دو عالم خرم کنم سود و سرمایه باز آورم کنون می روم کیسه پرداخته همه سود و سرمایه در باخته به خود روی خود را سیه کرده ام به بد، کار خود را تبه کرده ام مگر هم تو بر حال فردای من کنی رحمتی، ورنه، ای وای من در آن دم که جان عزم رفتن کند، ز سودای جان مرغ دل پر زند، مرا ذوق شهد شهادت چشان به نام خودم ساز و شیرین زبان ندارم بغیر از تو فریاد رس الهی در آن دم به فریاد رس گنه کارم و آنگه امید وار که دریای فضلت ندارم کنار مگر باز پوشد گنه داورم وگر باز ..
مناجات الغوث خلصنا من النار عبدم ولی عبد گنه کار هم روسیاهم هم گرفتار معبود من ای حیّ دادار من بندۀ عاصی، تو غفار الغوث خلّصنا من النّار دستم بگیر از پا نشستم یک عمر عهدم را شکستم عفو تو باشد بود و هستم تو آبرویم را نگهدار الغوث خلّصنا من النّار من خسته از بار گناهم مویم سفید و روسیاهم این عفو تو این اشک و آهم باز آمدم با جرم بسیار الغوث خلّصنا من النّار اگرچه مستحق نارم روزم شده چون شام تارم مولا علی را دوست دارم بر حرمت حیدر کرّار الغوث خلّصنا من النّار یا سیدی تا زنده هستم از عفو تو شرمنده هستم شرمنده زین پرونده هستم خواندم تو را با این دل زار الغوث خلّصنا من النّار از جرم بسیارم چه گویم؟! حتی نیاوردی به رویم پیوسته دادی آبرویم در بین خلق ای حیّ دادار الغوث خلّصنا من النّار یارب یارب یا الهی بر جرم سنگینم ...
هر شام ز صبح امیدی است هر روز ازین ماه مبارک شب عیدی است هر آه جگرسوز که از سینه برآید در دامن صحرای جزا سایه بیدی است هر نوع شکستی که ترا روی نماید چون موج درین بحر پر وبال جدیدی است تا خلوت یوسف که صبا راه ندارد از دیده یعقوب عجب راه سفیدی است در دامن دشتی که تو می می کشی امروز هر لاله او شمع سر خاک شهیدی است اگرت دیدۀ بیدار نخفته است در پردۀ شبگیر عجب صبح امیدی است. @majmaozakerinsalmanfarsi
مناجات علیرضا امانی مجد اردبیلی الهی ، به شکرانه ی بندگی ندارم به جز آهِ شرمندگی تویی اَحکمُ الحاکمین و عظیم علیم و نعیم و کریم و رحیم تویی ذوالجلال و سریع الحساب شدید العذاب و شدید العِقاب تویی مُستعان و تویی کردگار که جز ذاتِ تو نیست پروردگار الهی به احوالِ چونان منی مگردان ترازوی تر دامنی تباهی شد اقبال این رو سیه سیاهی جدا، کی شود از تبه؟ مرا قصه با چرخِ فیروزه بند شکار است و تیر و کمان و کمند دل از غفلت خویش آکنده ام به درگاه مهرت، سرافکنده ام همی سر به زیرم ز طاعات خود ملولم ز شرم اطاعات خود تو را نِی دریغ ای کریم از کرم جدا نیست لطف تو از بیش و کم تو ای لایزال و تو ای لم یزل که بخشنده ای تا ابد از ازل سحر نیست، شام سیاه مرا به مِهرت ، ببخشا گناه مرا الهی پناهی، پناهنده را مران از در خویش، این بنده را همان بِه، که در آستان وجود لبم بر دعا باد و سر بر سجود.
مناجات کربلایی محمدرضامحمدی ( ناعم ) ای خالق دادارمن بخشنده ی غفارمن توکریمی و من ازتو امید عطادارم زگناه من بگذر اگر بیحد خطادارم یارب یارب العفو العفو یارب به حق مرتضی بگذر زعصیانم در نیمه ی شب بر در لطفت نواخوانم خودآگهم دردفترم جرم و خطادارم بنگر ولی من آمدم زاروپریشانم ای خالق بی همتایم محبوب دل آرایم زدرت مرانم جزتو امیدی ندارم من توخدایی و آن بنده ی مسکین وزارم من یارب یارب العفو العفو سن خالق داداریمسن بخشنده ی غفاریمسن نظرایت الهی ایتدیگیمنن چوخ پشیمانم گجه وقتی الله درگهونده زارونالانم یارب یارب العفو العفو.
مناجات یارب گرفتارم عبد گنهکارم این جرم بسیارم تنها تو را دارم یا نور یا قدوس بنگر به آه من کوه گناه من روی سیاه من ای رب غفّارم یا نور یا قدوس من دل به تو بستم خالی بود دستم تا بودم و هستم تنها تویی یارم یا نور یا قدوس سرتا قدم دردم عمری گنه‌ کردم این نالۀ سردم این چشم خونبارم یا نور یا قدوس این کوه عصیانم این چشم گریانم آلوده‌دامانم سنگین شده بارم یا نور یا قدوس یا قاضی‌الحاجات یا قابل‌التوبات یا سامع‌الاصوات معبود ستارم! یا نور یا قدوس تو ربّ معبودم تو کل مقصودم من عبد مردودم تو حیّ دادارم یا نور یا قدوس.
خيز، اى بندۀ محروم و گنهکار بيا يک شب اى خفتۀ غفلت‌زده، بيدار بيا بس شب و روز که در زير لَحَد خواهى خفت دَم غنيمت بشمار امشب و بيدار بيا شب فيض است و درِ توبه و رحمت باز است خيز، اى عبد پشيمان و خطاکار بيا پردۀ شب که بُوَد آيت ستّارىِ من دور از ديدۀ مردم، به شب تار بيا اين تويى، بندۀ آلوده و شرمندۀ من اين منم، خالق بخشندۀ ستّار، بيا مگشا دست نيازت به عطاى دگران دل به من بسته و بگسسته ز اغيار بيا فرصت از دست مده، مى‌گذرد اين لحظات منشين غافل و بى‌حاصل و بی‌کار، بيا.
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا یارب به حق پادشه انس و جان علی زوج بتول و شیر خدا شاه لا‌فَتا یارب به حق فاطمه آن بضعة‌الرسول اُمّ‌الائمه عصمت و ناموس کبریا یارب به حرمت حسن مجتبی که اوست بعد از علی امام و به خلق است مقتدا یارب به خون تشنه‌لب کربلا، حسین آن کشته‌ای که جان جهانش بُوَد فدا یارب به حق زین‌العباد نکوخصال نور خدا که بوده به عبّاد پیشوا یارب به جاه و منزلت باقرالعلوم پنجم امام و بر همه مولا و رهنما یارب به جعفر بن محمد ششم امام آن صادق مصدَّق و مصداق اتقیا یارب به حقِّ موسی جعفر همان که بود عبدی مطیع و صالح و تسلیم بر قضا یارب به حقّ خسرو دین ثامن‌الحجج یعنی رضا که بوده به تقدیر حق رضا یارب به حرمت نهمین مقتدا جواد کاو بود کانِ بخشش و سلطان اسخیا یارب به حق جاه و جلال دهم امام اِبن‌الرّضا علیِّ نقی فخر اولیا یارب به عزت حسن عسکری که اوست حجت به خلق عالَم و عالِم به ماسوا یارب به حقِّ مهدی غائب امام عصر شمس‌الضُّحی، امام هدا، ختم اوصیا سلطان دین و نور مبین صاحب‌الزَّمان آخر امام و، کهف ورا، سید‌الهُدی در پشت ابر گرچه نهان است همچو مهر روشن جهان از اوست چو خورشید در سما یارب به حق جاه و جلال مقرّبین یارب به انبیای عظام و به اولیا إغفِر لنا فَاِنَّکَ ذوالفضل و الکرم یا غافَر الذّنُوب و یا واسعَ الدُّعا ما بندگان خوار و ذلیلیم و خاکسار تو چاره‌ساز و بنده‌نوازی و ذوالعُلا از ما خطا و معصیت اندر تمام عمر از تو عطا و عفو و گذشتن ز هر خطا «خادم» که غیر جُرم و گناهش نبوده کار دارد امید عفو تو یا منتهَی الرَّجا.
ای گشته ز ذات تو هویدا همه نور ذرات جهان ز ذات تو یافت حضور کُنه تو ز دانش و خردها مستور وجه تو ز ادراک نظرها همه دور. حسین بن خواجه شرف الدین (الهی اردبیلی) https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
﷽ ای خدا گرفتارم ای خدا گرفتارم بنده‌ای گنه کارم من فقط تو را دارم لااله الاالله لااله الاالله ... . بار محنت آوردم اشک خجلت آوردم با گناه بسیارم لااله الاالله لااله الاالله ... . عهد با تو بستم من توبه‌ها شکستم من معصیت شده کارم لااله الاالله لااله الاالله ... . دست رحمت افشاندی باز هم مرا خواندی رو به درگهت آرم لااله الاالله لااله الاالله ... . روزی تو را خوردم رو به غیر تو بردم باز هم تویی یارم لااله الاالله لااله الاالله ... . باز دعوتم کردی غرق خجلتم کردی مهربان و غفارم لااله الاالله لااله الاالله ...
مؤمنان مژده که ماه رمضان می آید ماه قرآن و مناجات و اذان می آید . این همان ماه خدا، ماه قیام است و قعود که زانفاس خوشش راحت جان می آید . ماه تسبیح و دعا و صلوات است و صیام کرم و جود و سخاوت به جهان می آید . مژده از خالق یکتا به تو ای عبد ذلیل بهر هوشیاری از این خواب گران می آید . با قدومش ز شمیم خوش جنّات برین نِکهتی بر دل هر پیر و جوان می آید . آید این ماه که از یمن و صفای قدمش روح تازه به تن آدمیان می آید . چلچراغی است همین ماه که ازچشمه آن نور توحید به این کون و مکان می آید . رمضانی که شب قدر درآن مستتر است مایۀ عزّت مردان و زنان می آید . (آذرین) گفت : خدایا به دلم دراین ماه خبراز صاحب بر حقّ زمان می آید؟
﷽ مناجات ای پادشاه بنده نواز ای اله من کن لطف خویش شامل حال تباهِ من . من مستحق دوزخم از کرده های خویش لیكن به فضل خویش ببخشا گناهِ من . در حشر گر تو پرده ز کارم برافکنی محشر شود سیاه ز روی سیاهِ من . یکشب به طاعت تو نیاورده ام به صبح بیهوده رفت روز و شب و سال و ماهِ من . اعضای من که غیر گنه نیست کارشان ای وای گر شوند به محشر گواهِ من . ترسم که روز حشر ز بسیاری گناه نزد تو هیچ کس نشود عذرخواهِ من . من لایق بهشت نیم وای پس اگر روز جزا جحیم شود جایگاهِ من . با این همه گناه چنینم امید وار کاید بجوش رحمتت از سوز آهِ من . روزی که غیرعفو تو ما را پناه نیست یارب توعفو و بخشش خود کن پناهِ من . من بنده ام بدرگه سلطان کربلا پس جرم من ببخش خدایا به شاهِ من
مناجات از مرحوم ناصر اردبیلی . از ما خطا یا الله از تو عطا یا الله اغفر لنا یا الله الله الله یا الله . . یا رب باحترام صدق و صفای عباس یا رب بمشک خشک و خونین لوای عباس یا رب به بازوان از تن جدای عباس یا رب بر آن شکسته قدّ رسای عباس اغفر لنا یا الله الله الله یا الله . . وئرّوک قسم حسینون شهزاده اکبرینه قرآن یولوندا قانه آغشته پیکرینه اوچ پر اوخا نشانه شش ماهه ...
﷽ اگر بسوزی به قعر نارم ز قلب آتش ندا برآرم که من به جز تو کسی ندارم خدای منان خدای غفار الغوث خلصنا من النار (2) . هزار کوه گنه به دوشم به دیده اشکم به دل خروشم ندای عفوت بود به گوشم تویی کریم و من گنهکار الغوث خلصنا من النار (2) . تمام عمرم گناه کردم که روز خود را سیاه کردم ولی به عفوت نگاه کردم به چنگ عصیان شدم گرفتار الغوث خلصنا من النار (2) . ز بار عصیان قدم خمیده ز غصه جانم به لب رسیده مگر ببخشی به اشک دیده عبادتم کم گناه بسیار الغوث خلصنا من النار (2) . به دیده اشک و به دل شراره نه تاب آتش نه راه چاره تویی که خواندی مرا دوباره کرم نمودی بر این گنهک ...
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا یارب به حق پادشه انس و جان علی زوج بتول و شیر خدا شاه لا‌فَتا یارب به حق فاطمه آن بضعة‌الرسول اُمّ‌الائمه عصمت و ناموس کبریا یارب به حرمت حسن مجتبی که اوست بعد از علی امام و به خلق است مقتدا یارب به خون تشنه‌لب کربلا، حسین آن کشته‌ای که جان جهانش بُوَد فدا یارب به حق زین‌العباد نکوخصال نور خدا که بوده به عبّاد پیشوا یارب به جاه و منزلت باقرالعلوم پنجم امام و بر همه مولا و رهنما یارب به جعفر بن محمد ششم امام آن صادق مصدَّق و مصداق اتقیا یارب به حقِّ موسی جعفر همان که بود عبدی مطیع و صالح و تسلیم بر قضا یارب به حقّ خسرو دین ثامن‌الحجج یعنی رضا که بوده به تقدیر حق رضا یارب به حرمت نهمین مقتدا جواد کاو بود کانِ بخشش و سلطان اسخیا یارب به حق جاه و جلال دهم امام اِبن‌الرّضا علیِّ نقی فخر اولیا یارب به عزت حسن عسکری که اوست حجت به خلق عالَم و عالِم به ماسوا یارب به حقِّ مهدی غائب امام عصر شمس‌الضُّحی، امام هدا، ختم اوصیا سلطان دین و نور مبین صاحب‌الزَّمان آخر امام و، کهف ورا، سید‌الهُدی در پشت ابر گرچه نهان است همچو مهر روشن جهان از اوست چو خورشید در سما یارب به حق جاه و جلال مقرّبین یارب به انبیای عظام و به اولیا إغفِر لنا فَاِنَّکَ ذوالفضل و الکرم یا غافَر الذّنُوب و یا واسعَ الدُّعا ما بندگان خوار و ذلیلیم و خاکسار تو چاره‌ساز و بنده‌نوازی و ذوالعُلا از ما خطا و معصیت اندر تمام عمر از تو عطا و عفو و گذشتن ز هر خطا «خادم» که غیر جُرم و گناهش نبوده کار دارد امید عفو تو یا منتهَی الرَّجا.
«چرا تو ای شکسته‌دل! خدا خدا نمی‌کنی خدای چاره‌ساز را، چرا صدا نمی‌کنی» برای درد بی‌دوا، چرا دعا نمی‌کنی بیا چو مرغ شب بخوان، ترانۀ خدا خدا الا که نامه‌ای سیه، به دست خالی‌ات بود سر شک تو نشانه‌ای،ز خسته حالی‌ات بود دل شکسته شاهدِ شکسته‌بالی‌ات بود شکسته بال من بیا، سفر کنیم تا خدا شبی بیا و تا سحر به هر ستاره سر بزن از این قفس به آسمان، کبوترانه پر بزن به خاک عجز و بندگی، گلاب چشم تر بزن شتاب کن که می‌خرد، سِرشکِ توبه را خدا خدا به اشک نیمه‌شب، ثواب می‌دهد بیا خدا به نالۀ سحر، جواب می‌دهد بیا خدا براتِ دوری از عذاب می‌دهد بیا بیا و آشتی کن ای دل رمیده با خدا الا که بذر معرفت، به سینه کاشتی بیا شبی که اشک حسرتی،به دیده داشتی بیا بیا به درگه خدا، برای آشتی بیا بیا که می‌خرد ز ما‌، طاعت بی‌ریا خدا بیا و شست‌وشو بده، ز دل غبار کینه را چرا صفا نمی‌دهی، حریم پاک سینه را چرا صدا نمی‌زنی، شهیدۀ مدینه را به حرمت حبیبه‌اش، نظر کند به ما خدا چرا به خیل عاشقان، تو اقتدا نمی‌کنی؟ چرا به یاد نینوا، چو نی، نوا نمی‌کنی چرا به پای دل سفر به کربلا نمی‌کنی حسین اگر رضا شود، شود ز ما رضا خدا اگر که جام دیده‌ات،ز گریه لب به لب شود اگر به رسم عاشقی، دلت خدا‌طلب شود سفینة‌النجات ما، حسین تشنه‌لب شود خداست با حسین ما، حسین ماست با خدا.
﷽ الهی به خوبان عالم قسم به هفتاد و دو اسم اعظم قسم به عالم به آدم به خاتم قسم ز پا اوفتادم تو دستم بگیر اجرنا من النار یا مجیر دلم گشته بیمار و خواهم دوا که جز تو کند حاجتم را روا؟ به زنجیر نفس و به بند هوا اسیرم اسیرم اسیرم اسیر اجرنا من النّار یا مجیر به لطف و عطای تو خو کرده‌ام رضای تو را آرزو کرده‌ام به درگاه عفو تو رو کرده‌ام تو عفوم نما و تو عذرم پذیر اجرنا من النّار یا مجیر . منم نخل خشک و گنه، بار من اجل آید از بهر دیدار من تو آگاهی از جرم بسیار من تو هستی سمیع و تو هستی بصیر اجرنا من النّار یا مجیر
ای نام تو شَهد سخنم یا الله آرام دل و جان و تنم یا الله ای لطف تو چاره‌ساز هر بیچاره بیچاره‌تر از همه منم یا الله. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
يا رب از فرط گنه نامه سياهم چه كنم؟ گر نبخشى ز ره لطف گناهم چه كنم؟ بسته گرديده ز هر سو به رُخم راه نجات ندهى گر تو در اين معركه راهم چه كنم؟ جز تو ما را نبود پشت و پناهى به جهان بى پناهم ندهى گر تو پناهم چه كنم؟ يوسف افتاد به چاه از اثر بى گنهى من ز فرط گنه افتاده به چاهم چه كنم؟ بخشش و لطف تو پاينده تر از كوه بود من كه نا چيزتر از يک پَرِ كاهم چه كنم؟ به هدف گر نخورد تير دعايم هيهات به اثر گر نرسد شعله ی آهم چه كنم؟ سايه ی لطف تو از لطف اگر روز معاد نشود شامل احوال تباهم چه كنم كس به روى من «ژوليده» نگاهى نكند نكنى گر تو هم از مهر نگاهم چه كنم؟
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄ مناجات مرحوم حبیب اله چایچیان (حسان) . این منم، بیدار، از هول گناه می کنم، بر آسمان شب، نگاه . این منم، از راه دور افتاده ای رایگان، عمر خود از کف داده ای . این منم، در دستِ غفلت ها اسیر ای خدای مهربان، دستم بگیر . گرچه من پا تا به سر، آلوده ام رُخ به درگاه تو آخر سوده ام . جانم از غم سوزد و، دارم خروش ای خدای رازدار پرده پوش . آمدم، با چشم گریان آمدم گر گنه کارم، پشیمان آمدم . یا رئوف یا رحیم و یا رفیع چارده معصوم را آرم شفیع . ناگهان، آمد به گوش دل ندا مژده ای از رحمت بی انتها: . «یا عِبادی، الَّذِینَ اسْرَفُواْ» از نوید رحمتم، «لا تَقْنَطُواْ» . با چنین رأفت که می خوانی مرا کی خداوندا، بسوزانی مرا . کی شود نومید، از رحمت «حسان» تا که دارد چون تو ربّی مهربان.
خواهند اگر ببخشند از مجرمی گناهی اول ورا نوازند با سوز و اشک و آهی دریای عفو جوشد از اشک دردمندی اوراق جرم سوزد از آه صبحگاهی اینجا گناه بخشند، کوهی به کاه بخشند بیچاره من که با خود ناورده پّر کاهی ای وای اگر برای افشای هر گناهم گردند روز محشر هر عضو من گواهی هرچند روسیاهم با آن همه گناهم مشتاق یک نگاهم مولای من نگاهی یارب چگونه سوزد آن کو در آستانت رخسار خویش سوده بر خاک، گاه‌گاهی بار گناه سنگین ره منتهی به بن‌بست در پیش رو ندارم جز باب تو به راهی از من گنه بود زشت از توست عفو، زیبا ای عفو از تو زیبا العفو یا الهی تن خسته پا شکسته درها تمام بسته جز باب رحمت تو نَبوَد مرا پناهی عمری گناه کردم، دل را سیاه کردم من اشتباه کردم یارب چه اشتباهی آلودگی دل را با اشک توبه شویم تا در دلم نماند آثاری از گناهی با کثرت گناهم مپسند روسیاهم کاورده‌ام علی را در عین روسیاهی مِهر علی است «میثم» مُهر نجات عالم بی‌حب او نباشد طاعات جز تباهی.
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄ وداع ماه مبارک رمضان . الوداع ای ماه رحمت، ماه احسان ،ماه نور جانمان سیراب شدسی روزازفیض حضور . با ملایک همصدا خواندیم بعد از هر نماز یا علی و یا عظیم و یا رحیم ویا غفور . سبزه می جنبید در صحرای جان عاشقان چون نسیم رحمت از هرجا که می کردی عبور – پرتو مهرت چو بر آفاق و انفس می گذشت سینه های اهل ایمان گرم می شدچون تنور – بعد از این یکسال دیگر در ضمیر خویشتن می کنیم آن لحظه های با تو بودن را مرور – می شویم از رفتنت ای ماه مهر آیین ملول بعد ازاین عرض ارادت می نماییمت زدور – الوداع ای ماه قرآن ماه غفران ماه عشق چشم پوشی کن اگر روزی زمادیدی قصور – الوداع ای لحظه های ناب و نایاب دعا الوداع ای روزهای شور و شبها ی شعور – الوداع ای روزهای روزه و شبهای راز الوداع ای روحبخش خیل صبارشکور – سالها طی شد بشوق دیدن روی حبیب جاده ها را می کنم با اشک چشمانم نمور – درغروب مهربانی، در افول همدلی کی کند خورشید عالمتاب اهل دل ظهور – می کنم اینک وداعت با دو چشم اشگبار الوداع ای ماه رحمت الوداع ای ماه نور.
با امام زمان(عج) =ای قلم سوزلَرین دَه اَثریوخ بر فرج جان زهرا دعا کن درد جانسوز ما را دوا کن یاامام زمان درکجایی یابن الزهرا امان از جدایی ای که دادی تو تاب و توانم گشته نام تو ورد زبانم طوف کوی تو اندر امانم حرف دل باشد اشک روانم ای مرا روح جان در کجایی حامی شیعیان در کجایی یا امام زمان در کجایی یابن الزهرا امان ازجدایی من که مُردم ز دوری رویت در کجایی بیایم به سویت توحبیب منی یابن الزهرا توطبیب منی یابن الزهرا ای عزیز دلم در کجایی داد و فریاد امان ازجدایی یاامام الزمان درکجایی یابن الزهرا امان از جدایی ای که دادی مرا آبرویم رازددل را برایت بگویم روز و شب با تو در گفتگویم عشق تو میدهد شستشویم جان زهرا بگو درکجایی در نجف یا که در کربلایی یاامام زمان در کجایی یابن الزهرا امان از جدایی تو امید همه عالمینی نور چشمان زهرا حسینی ای که رحمت ز سوی خدایی جان مادر بگو در کجا یی تو به شیعه کنی گر نگاهی شیعه ازدتو نماید گدایی این گدایی و این شور و حالی در کنار تو دارد صفایی یاامام الزمان درکجا یی یابن الزهراامان ازجدا یی هرچه هستم ازان توهستم میز بان میهمان توهستم ذرره ای ازتوان توهستم ریزخوارزخوان توهستم ای که رحمت زسوی خدایی جان مادر بگو درکجایی درمدینه نجف کا ظمینی یاکه در کربلای حسینی یاامام الزمان در کجا یی یابن الزهرا امان از جدا یی مهدی هستی تو مشکل گشایم جان زینب مکن تو رهایم منکه سوز دل واشک واهم میشود نیمه شب سد راهم باوجودی که غرق گناهم می نما یی توهردم نگاهم یا امام الز مان در کجا یی یابنالزهرا امان از جدا یی باتو ارام دل عهد وبسته می کند ناله با حال خسته بهربانوی پهلو شکسته درسرای تو مو لا نشسته من گداوتویی پادشاهم جزحسین چیزی ازتو نخواهم ای عزیزدلم درکجا یی یابن الزهرا امان از جدا یی باگنا هم دلت راشکستم رشته الفتت را گسستم با نگاهی نمودی عنایت گشته ام شیعه باولا یت گرچه پستم دلم برتو بستم چون گدابردرتو نشستم گرچه الوده وپرگناهم مهدی فاطمه کن نگاهم برفرج جان زهرادعاکن دردجانسوز مارا دواکن ای گل فاطمه در کجایی یابن الزهرا امان از جدایی.
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄ محمد هوشمند (مدهوش تبریزی) مژده ای دل که دوباره رمضان می آید مژده مغفرت و بوی جنان می آید .. بهترین ماه خدا بار دگر در راه است کز ره لطف و کرم، نورفشان می آید .. کوله بارش شده سرشار ز احسان و امید سوی هر سائل بی نام و نشان می آید .. تشنگان را خبر از جام شرافت بدهید ابر رحمت بسوی مزرع جان می آید .. نیست شایسته که نومید شود بنده حق که زحق رحمت بی حدّ و کران می آید .. وقت افطار امان می دهد از نار فراق بوی جنّت سحر از صوت اذان می آید .. خواب عشاق عبادت، نفسش تسبیح است توبه مقبول و به دل روح و روان می آید .. هر که یک جرعه بنوشد ز می لیله قدر فارغ از غصه و اندوه جهان می آید .. هر که با اشک ندامت شب خود سر بکند صبحدم شاد و خرامان و جوان می آید .. هر که شد بنده حق مزد خود از حق گیرد روز محشر که شود خنده کنان می آید.
بدم؛ مرا به پیمبر ببخش یا الله! به اشک دیده‌ی حیدر، ببخش یا الله! تمام دار و ندارم محبت زهراست مرا به سوره‌ی کوثر، ببخش یا الله! به اشک چشم حسین و حسن قبولم کن مرا به این دو برادر، ببخش یا الله! به درگه تو گناه مکرر آوردم مرا به عفو مکرّر ببخش یا الله! ببر به کرب‌ و بلا زائر حسینم کن به آن ضریح مطهر، ببخش یا الله! به دست‌‌های علمدار کربلا سوگند به حرمت علی‌ اکبر، ببخش یا الله! به بانگ العطش نازدانه‌‌های حسین به خون حنجر اصغر، ببخش یا الله! به سیدالشهدا و به خون حنجر او که شد بریده ز خنجر، ببخش یا الله! به لحظه‌‌ای که سر نیزه گشت با زینب، سر حسین برابر، ببخش یا الله ! به خون میثم تمّار، جرم "میثم" را به روی او تو نیاور؛ ببـخش یا الله! (میثم)
🔹شکسته‌دل🔹 «چرا تو ای شکسته‌دل! خدا خدا نمی‌کنی خدای چاره‌ساز را، چرا صدا نمی‌کنی» برای درد بی‌دوا، چرا دعا نمی‌کنی بیا چو مرغ شب بخوان، ترانۀ خدا خدا الا که نامه‌ای سیه، به دست خالی‌ات بود سر شک تو نشانه‌ای، ز خسته حالی‌ات بود دل شکسته شاهدِ شکسته‌بالی‌ات بود شکسته بال من بیا، سفر کنیم تا خدا شبی بیا و تا سحر به هر ستاره سر بزن از این قفس به آسمان، کبوترانه پر بزن به خاک عجز و بندگی، گلاب چشم تر بزن شتاب کن که می‌خرد، سِرشکِ توبه را خدا خدا به اشک نیمه‌شب، ثواب می‌دهد بیا خدا به نالۀ سحر، جواب می‌دهد بیا خدا براتِ دوری از عذاب می‌دهد بیا بیا و آشتی کن ای دل رمیده با خدا الا که بذر معرفت، به سینه کاشتی بیا شبی که اشک حسرتی، به دیده داشتی بیا بیا به درگه خدا، برای آشتی بیا بیا که می‌خرد ز ما‌، طاعت بی‌ریا خدا بیا و شست‌وشو بده، ز دل غبار کینه را چرا صفا نمی‌دهی، حریم پاک سینه را چرا صدا نمی‌زنی، شهیدۀ مدینه را به حرمت حبیبه‌اش، نظر کند به ما خدا چرا به خیل عاشقان، تو اقتدا نمی‌کنی؟ چرا به یاد نینوا، چو نی، نوا نمی‌کنی چرا به پای دل سفر به کربلا نمی‌کنی حسین اگر رضا شود، شود ز ما رضا خدا اگر که جام دیده‌ات، ز گریه لب به لب شود اگر به رسم عاشقی، دلت خدا‌طلب شود سفینة‌النجات ما، حسین تشنه‌لب شود خداست با حسین ما، حسین ماست با خدا.
مژده آمدعیدفطر وغم به پایان آمده لحظه‌ی دیدار ماباحی سبحان آمده چشم های عاشقان بنگرکه ابری گشته است ماه غفران رفت وگویا بوی باران آمده عیدفطراست ودل عشاق غرق شادی است امشب ازاین عید والا روی لب جان آمده سفره بزم خدا افتاده دراین عیدفطر طرفة العینی جهان، مهمان براین خوان آمده با ابو حمزه دلم حال وهوایی داشته باز امشب افتتاح ما به پایان آمده بی سر و پا بوده ام، حالا سراپا ثروتم عیدفطر است و فقیران لطف سلطان آمده باز هم بی آبرویی را به کویش راه داد چون فقط از خلق نیکوی کریمان آمده آنقَدَر بخشید از خیل گنه درعیدفطر بنگر آوای فغان از بند شیطان آمده یارب امشب ذره ای مژگان من نمناک شد باز از دریای رحمت موج غفران آمده "بالحسین،العفو" ،گفتم دست من را اوگرفت جود او بر ما پس از ذکر "حسین جان" آمده عیدفطراست وخدا امشب مرابخشیده است ناله ی بخشیدنم از عرش رحمان آمده ** در میان نهری ازتوبه شدم پاک وخجل پرده پوشی گنه ازسوی سبحان آمده خالق ازبالای عرش دارد تماشا می کند هرملک بردیدنم باحال خندان آمده کاش می شد زودتر عید تو رابینم خدا باز از صحرا صدای اهل ایمان آمده عطر سیب کربلا امشب مرادیوانه کرد دیدن رخسار یوسف سوی کنعان آمده اربعین ، پای پیاده از نجف تاکربلا یاحسین آغوش خود بگشا که مهمان آمده. (مجنون کرمانشاهی)
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹الهی و ربّی🔹 الهی به شور قیام حسین به فریاد سرخ و پیام حسین به آنان که محو نگاهش شدند شهید سرافراز راهش شدند.. به مردانِ در عشق، ضرب‌المثل به مرگی که شیرین‌تر است از عسل به شیدایی مسلم بن عقیل به اول شهید از تبار خلیل.. به دستی که در علقمه، شد قلم وفایش به عالم، عَلَم شد عَلَم به آبی که از چشمۀ مشک ریخت به زینب که از روی تلّ اشک ریخت به گودال بالاتر از طاقِ عرش به خونی که پاشید بر ساق عرش به «روز دهم» زیر چرخ کبود که «خورشید بر نیزه گل کرده بود» به قنداقه‌ای که به معراج رفت به پیراهنی که به تاراج رفت به اسبی که کوبید سر بر زمین به خون‌های جاری در آن سرزمین به ماهی که مهرش شده مشتری به ایثار انگشت و انگشتری به آیات کهف و به آیات نور به مهمانی سر، میان تنور به عاشق‌ترین خواهر روزگار که صبر و وفا را، شد آموزگار به غم‌های بانوی مَحمِل‌نشین به ایراد آن خطبۀ آتشین به شور مناجات مولا علی به جان‌های پیوسته با «یا علی» به تأثیر شب‌ناله‌هایِ کمیل به سوز علی، در دعای کمیل به دل‌های عاشق، قراری ببخش فروغی از آیینه‌داری ببخش که نور دل اهل بینش تویی سرآغاز هر آفرینش تویی به راه تو آنان که سر داده‌اند ز فضل تو ما را خبر داده‌اند.. ندارم کسی جز تو فریاد‌رس تویی داد‌خواه و تویی داد‌رس الهی و ربی! پناهم بده به سرمنزل عشق راهم بده مرا جز تو، با کس سر و کار نیست پذیرندۀ توبه غیر از تو کیست؟ نه چشمی نظر می‌کند سوی من نه راه فراری فراروی من.. تو گرداندی از من بلا را به لطف ندیده گرفتی خطا را به لطف به صد مرحمت ای خدای جلیل پراکندی از من ثنای جمیل ثنایی که شایستۀ من نبود سزاوار تشریف این تن نبود ندیدی به کردار من جز قصور مرا بردی از چاهِ ظلمت به نور منم شرمسار از بَدِ حال خود زمین‌گیرِ زنجیرِ اعمال خود.. نشد دامنم پاک از خار‌ها شکستم حریم تو را بار‌ها سزد گر ببارد بلا بر سرم که در بند نفس جنایت‌گرم نه این بد‌دلی، در سرشت من است حجاب دعا، فعل زشت من است تو آگاهی از زشتی کار من نباشد نهان از تو اسرار من مرا اشک‌باران‌تر از ابر کن عقوبت اگر می‌کنی، صبر کن مرا داد دنیا فریب از غرور به زندانم از آرزوهای دور نباشی اگر دست‌گیرم هنوز به نادانی خود دلیرم هنوز مرا خواب غفلت گرفتار کرد مرا نفس فرمان‌روا خوار کرد پی خواهش دل شدم سال‌ها شکسته‌ست از من پر و بال‌ها هوای دلم گشت دام فریب دچارم به این سرنوشت غریب چرا بی‌اثر اشک و آه من است؟! که سَدّ اجابت گناه من است گناهم، زیان جای سود آورد بَلا بر سر من فرود آورد.. به کف غیر اندوه چیزی نماند ز‌ مُلک تو راه گریزی نماند الهی و ربّی! کرم کن کرم بخوان چون کبوتر مرا در حرم.. تو پوشیده‌ای عیب‌های مرا ببین گریۀ های‌های مرا من آنم که بَر خود ستم کرده‌ام و کسبِ رضای تو کم کرده‌ام دلم در حریم تو نااهل بود دلیری من از سَرِ جهل بود مرا نیست هر چند قلب سلیم مکن چیره بر من عذاب الیم الهی و ربّی! من آن بنده‌ام که اینک تهی‌دست و شرمنده‌ام ضعیفم من و دردمند و حقیر ذلیلم من و مستمند و فقیر ز بیم تو در چشم من خواب نیست به روز عقوبت مرا تاب نیست عقوبت ز اعمال خود می‌کشم که طعم عذاب تو را می‌چشم به جُرمی که کردم در آن سال‌ها اسیرم اسیر سیه‌چال‌ها.. چو با یادت آورده‌ام شب به روز امیدم تویی، هستی‌ام را مسوز اگر بر عذابت صبوری کنم صبوری کی از داغ دوری کنم؟ به اکرام تو چشم اگر دوختم به امید عفوت چرا سوختم؟ تو زنجیرِ جانِ مرا باز کن در آتش، زبان مرا باز کن که شیون بر‌آرم در آن آستان شوم با دل خسته هم‌داستان به حسرت بنالم ز دل مثل نای بگریم بر احوال خود، های‌های بخوانم تو را از سویدای جان که اِی آرمانِ دلِ عارفان! پشیمانم و سرپناهی نماند به جز آستان تو راهی نماند «عقوبت مکن عذرخواه آمدم به درگاه تو روسیاه آمدم» ندارم به جز لطف تو دادرس تو بیچارگان را به فریاد رس که غیر از تو بخشد گناه مرا؟ که رحم آوَرَد اشک و آه مرا؟.. نجاتم از این روسیاهی ببخش به این بی‌نوا آنچه خواهی ببخش.