#امام_کاظم علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹خورشید هفتم🔹
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
آن فیض لایزال که مشتق ز نور او
خورشید آسمان رضا، نور هشتم است
آن پرتو جمال خدایی که طور او
آیینهزار حضرت معصومه در قم است
موسای طور قرب که در پیشگاه او
صدها کلیم بی «اَرِنی» در تکلم است
بگرفت دست عیسی مریم ولای او
کز پای دارِ فتنه، به چرخ چهارم است
هر صبحدم فریضۀ حق بر امین وحی
بر حضرتش ادای سلام ٌعلیکم است
دلتنگیاش مباد که در غنچۀ لبش
لطف شکوفهباری باغ تبسم است...
نور خدا در آینۀ آفتاب تو
حیرتفزای دیدۀ افلاک و انجم است
عدل مجسمی تو و هر دادخواه را
در بارگاه لطف تو شوق تَظَلُّم است
یزدان نخواست تا غم روزی خورد کسی
با لطف تو که قاسم الارزاق مردم است
آن سر که نیست خاک درت در تنزُّل است
وان دل که نیست جای تو، جای تألُّم است
طاعات منکران تو در روز رستخیز
آتشبیار معرکه مانند هیزم است
در روز حشر جز تو شفیعی مبادمان
جایی که آب هست چه جای تیمم است؟
با نعمت ولای تو «پروانه» را چه غم
عمریست در بهشت که غرق تنعم است.
#محمدعلی_مجاهدی
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹آفتاب مهر🔹
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود
اى میر عسکرى لقب، اى فاطمى نسب
آن را که نیست مهر تو از زندگى چه سود؟
علمت محیط، بر همه ذرات کائنات
فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود
تاریخ تابناک حیاتت، گر اندک است
بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود
عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو
زنگار کفر از دل نصرانیان زدود
این افتخار گشته نصیبت که از شرف
در خانۀ تو مصلح کل دیده برگشود
اى قبلۀ مراد که در برکة السّباع
شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود
قربان دیدهاى که به بزم تو فاش دید
جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود
قرآن ناطقى تو و قرآن پاک را
الحق مفسّرى، ز تو شایستهتر نبود
دشمن بدین کلام ستاید تو را که نیست
در روزگار، چون تو به فضل و کمال و جود
شادى به نزد مردم غمدیده نارواست
جانها فداى لعل لبت کاین سخن سرود
مدح شما، ز عهدۀ مردم برون بود
اى خاندان پاک، که یزدانتان ستود
از نعمت ولاى شما خاندان وحى
منّت نهاد بر همگان، خالق ودود...
#سیدرضا_مؤید
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#قصیدهواره
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شکفتی ای گل صبر و شکیب دامن زهرا
تو زینبی و چو نام تو نیست نادره نامی
اگر پرندهٔ جانم سلام من نرساند
«مَنِ المبلّغُ عَنّی اِلی سُعادَ سلامی»
چگونه وصف تو گویم که در کلام نگنجی
چه از قیام تو گویم، که قامتی ز قیامی
سخن ز صبر نگویم، که خویش اسوهٔ صبری
رسالتت نستایم، که در پیام تمامی
تویی تو، زینت «اَب» زینب ای عصارهٔ عصمت
تو حلم فاطمه، علم علی، تو روح پیامی..
جمال عشق درخشید با پیام تو آنسان
که در کمال بدین جلوه کس ندید کلامی
سزد که از تو شود سرفراز رایت قرآن
که زان خطابه بلرزد ز خشم، دشمن خامی
اگر کلام شود هر نفس که شرح تو گوید
کجا ز عهده برآید ز وصف چون تو مقامی
تو سایهبان یتیمان، طلایهدار حسینی
صلای نهضت حق، قسط و عدل را تو دوامی..
مراست آرزوی آنکه آستان تو بوسم
تو ای فروغ دل ما، تو ای که زینت شامی
خوشا طواف سر کوی دوست کردن و مردن
چنین خوش است «سپیده»! سفر به حُسن ختامی.
#سپیده_کاشانی
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹کریم السجایا🔹
سلامٌ علی آل یاسین و طاها
سلامٌ علی آل خیر البرایا
سلام خدا و سلام رسولش
به ماهی که همتا ندارد به دنیا
اگر در فضائل... جمیل الثنایا
اگر در خصائل... کریم السجایا
به صورت حمید است و محمود و احمد
به سیرت علی است و عالی و اعلی
به هنگامۀ کارزار است حیدر
به هنگام ذکر و مناجات، زهرا
حسین است در علم و حلم و سیادت
شده عین عباس ساقی و سقا
که ساقی عشق است و مرد شهادت
که سقای آب حیات است و یحیی
خوشا آن اذانی که باران فیضش
کند خاک دلمُرده را باز اِحیا
فدای نمازی که وقت قیامش
سراسر شود دشت چشم تماشا
فدای قنوتی که پرواز داده
به افلاک دلهای دردآشنا را
فدای سجودی که با اشتیاقش
به خاک حرم سجده آورده طوبی
فدای سلامی که گفتهست پاسخ
به صد شوق آن را نبی البرایا
خوشا آن جوانی که در خلق و خویش
شود سورۀ حُسن یوسف سراپا
برای پدر چیست زیباتر از این؟
جوانش شود سرو خوش قد و بالا
برای حسین است از این چه خوشتر؟
که هر جا سخن گفت با ماه لیلا،
به غیر از سَمِعتُ به غیر از اَطَعتُ
نیاورد آن ماه حرفی به لبها
ببینید در این بیابان، چه ماهی
مهیا شده تا زند دل به دریا
که دریادل است و به لب دارد اینک:
ألَسنا علی الحق؟ ألَسنا؟ ألَسنا؟
چه سخت است از او چنین دل بریدن
مگر تاب میآوَرَد قلب بابا
بپرسید از چشم یعقوب، مردم!
از این هست جانکاهتر؟ هست آیا؟
نگاه حسین است حرزی به جانش
به لبهای زینب خدایا خدایا
به بازی گرفته چنان مرگ را او
که شد مست از آن رزم، شمشیر حتی
گرفتهست در دست خود ذوالفقاری
که برخاسته بانگ لا سیف الا...
چه شوریست در سر، چه شوقیست در دل
شگفتا از این جانفشانی شگفتا
شهادت شده مست چشمان مستش
که مشتاقتر پر گشودهست حالا
برای تماشای صبح نگاهش
دل قدسیان است غرق تمنا
ملائک همه صف به صف در طوافش
بهشت است دلتنگ آن ماهسیما
ببین کیست آغوش وا کرده سویش؟
ببین کیست کوثر به دست آمد اینجا؟
به بعثت رسیده مگر مصطفایی؟
و یا رفته تا آسمانها مسیحا؟
ذبیح است سوی منا پر گشوده؟
و یا این بیابان شده طور سینا؟
رسیدهست دیگر زمان عروجش
شنیدهست از سوی حق «ارجعی» را
زبان لال مانده به توصیف ذاتش
همان ذات ممسوس در ذات یکتا
سلامٌ علی اهل بیت النبوه
سلامٌ علی آل یاسین و طاها.
#یوسف_رحیمی
#حضرت_خدیجه(علیهاالسلام)
#قصیدهواره
ای که جا در دل و در جان پیمبر داری!
رتبه از مریم قدّیس فراتر داری
چشم خورشیدِ رسالت به تو روشن که چهقدر
جلوه در آینه چون ماه منّور داری
سر سپردی به غبار قدم پیغمبر
که خبر داشت، که آن روز، چه در سر داری؟
چشم پوشیدهای از هستی خود در این راه
بس که ایمان به امین بودن رهبر داری
تا مگر مکتب توحید شود عالمگیر
عهد کردی که دل از مال جهان برداری
اولین بانوی پیوسته به اسلام تویی
که به آیین خدا این همه باور داری
شاهد همت تو «شِعبِ ابیطالب» بود
که عجب دست و دلی عاطفهپرور داری
همۀ سعی تو این بود که در طول زمان
بارِ اندوه و غم از دوش نبی برداری
گر که تنها بگذارند تو را مردم شهر
اُنس با آسیه و مریم و هاجر داری
میرسد وحی الهی به مبارک بادت
ای که در دامن خود «سورۀ کوثر» داری
ای خدیجه! به خدا هدیۀ زیبای خداست
این سعادت که تو «صدیقۀ اطهر» داری
آری از موهبتِ همسری یاسین است
این که در گلشن خود یاس معطر داری
در جهان هیچ زنی منزلت، این قدر نداشت
که تو از برکت زهرای مطّهر داری
ای که ذُریّۀ زهرا همه فرزند تواند
یازده آینۀ نور برابر داری
شب معراج برای تو سلام آوردند
بال بگشای که تا اوج خدا پر داری..
#محمدجواد_غفورزاده
#مدینه
#بقیع
#قصیدهواره
جلوهٔ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع
گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است
الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع
گرچه محصولش به ظاهر یک نیستان ناله است
یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع
گرچه میتابد بر او خورشید سوزان حجاز
از پر و بال ملائک سایهبان دارد بقیع
میتوان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر
بینهایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع
این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست
در دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع
اینکه ریزد از در و دیوار او گردِ ملال
هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع
در پناه مجتبی، در ظِلّ زینالعابدین
ارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع
باقر علم نبی و صادق آل رسول
خفتهاند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع
قرنها بگذشته از آن ماجرا اما هنوز
داغ هجدهساله زهرای جوان دارد بقیع
آخر اینجا قصهگوی رنج بیپایان توست
غصه و غم، کاروان در کاروان دارد بقیع
حوریان گیسوپریشاناند در این آستان
شاید از انسیۀ حورا، نشان دارد بقیع
تربت زهرای اطهر بینشان است ای دریغ
تا به کی مُهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟
شب که تنها میشود با خلوت روحانیاش
ای مدینه! انتظار میهمان دارد بقیع
شب که تاریک است و در بر روی مردم بستهاند
زائری چون مهدی صاحبزمان دارد بقیع.
#محمدجواد_غفورزاده
#امام_کاظم(علیهالسلام)
#قصیدهواره
🔹خورشید هفتم🔹
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
آن فیض لایزال که مشتق ز نور او
خورشید آسمان رضا، نور هشتم است
آن پرتو جمال خدایی که طور او
آیینهزار حضرت معصومه در قم است
موسای طور قرب که در پیشگاه او
صدها کلیم بی «اَرِنی» در تکلم است
بگرفت دست عیسی مریم ولای او
کز پای دارِ فتنه، به چرخ چهارم است
هر صبحدم فریضۀ حق بر امین وحی
بر حضرتش ادای سلام ٌعلیکم است
دلتنگیاش مباد که در غنچۀ لبش
لطف شکوفهباری باغ تبسم است...
نور خدا در آینۀ آفتاب تو
حیرتفزای دیدۀ افلاک و انجم است
عدل مجسمی تو و هر دادخواه را
در بارگاه لطف تو شوق تَظَلُّم است
یزدان نخواست تا غم روزی خورد کسی
با لطف تو که قاسم الارزاق مردم است
آن سر که نیست خاک درت در تنزُّل است
وان دل که نیست جای تو، جای تألُّم است
طاعات منکران تو در روز رستخیز
آتشبیار معرکه مانند هیزم است
در روز حشر جز تو شفیعی مبادمان
جایی که آب هست چه جای تیمم است؟
با نعمت ولای تو «پروانه» را چه غم
عمریست در بهشت که غرق تنعم است.
#محمدعلی_مجاهدی
#امام_حسین(علیهالسلام)
#قصیدهواره
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله...
عجبی نیست اگر از سر جان برخیزد
هر که زد دست به دامان تو یا ثارالله
ای خوش آن قوم که در مکتب هفتاد و دو تن
سر سپردند به فرمان تو یا ثارالله
چشم تاریخ ندیدهست و نبیند دیگر
به وفاداری یاران تو یا ثارالله
رو به منظومۀ چشمان تو سر زد خورشید
ماه شد آینهگردان تو یا ثارالله...
ریخت در دامن شب آینه در آینه نور
شور تو، عشق تو، ایمان تو یا ثارالله
به فتوّت، به عدالت، ابدیت بخشید
شرف و غیرت و وجدان تو یا ثارالله
آب از خون گلو خورد که سرسبز شود
چمن لاله و ریحان تو یا ثارالله
خون شد از غم جگر دجله که هرگز نگرفت
بوسهای از لب عطشان تو یا ثارالله
حنجرت چشمۀ خون بود ولی میترسید
خنجر از سایۀ مژگان تو یا ثارالله
هَیجان داد به قاموس شهادت به خدا
شوق آمیخته با جان تو یا ثارالله...
آخرین لحظۀ تو اوّل معراج تو بود
بود آغاز تو پایان تو یا ثارالله
خیمۀ عترت یاسین و دل اهل حرم
سوخت در شام غریبان تو یا ثارالله
میکند خاطر طوفانزدگان را آرام
صوت داوودی قرآن تو یا ثارالله...
#محمدجواد_غفورزاده
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹کریم السجایا🔹
سلامٌ علی آل یاسین و طاها
سلامٌ علی آل خیر البرایا
سلام خدا و سلام رسولش
به ماهی که همتا ندارد به دنیا
اگر در فضائل... جمیل الثنایا
اگر در خصائل... کریم السجایا
به صورت حمید است و محمود و احمد
به سیرت علی است و عالی و اعلی
به هنگامۀ کارزار است حیدر
به هنگام ذکر و مناجات، زهرا
حسین است در علم و حلم و سیادت
شده عین عباس ساقی و سقا
که ساقی عشق است و مرد شهادت
که سقای آب حیات است و یحیی
خوشا آن اذانی که باران فیضش
کند خاک دلمُرده را باز اِحیا
فدای نمازی که وقت قیامش
سراسر شود دشت چشم تماشا
فدای قنوتی که پرواز داده
به افلاک دلهای دردآشنا را
فدای سجودی که با اشتیاقش
به خاک حرم سجده آورده طوبی
فدای سلامی که گفتهست پاسخ
به صد شوق آن را نبی البرایا
خوشا آن جوانی که در خلق و خویش
شود سورۀ حُسن یوسف سراپا
برای پدر چیست زیباتر از این؟
جوانش شود سرو خوش قد و بالا
برای حسین است از این چه خوشتر؟
که هر جا سخن گفت با ماه لیلا،
به غیر از سَمِعتُ به غیر از اَطَعتُ
نیاورد آن ماه حرفی به لبها
ببینید در این بیابان، چه ماهی
مهیا شده تا زند دل به دریا
که دریادل است و به لب دارد اینک:
ألَسنا علی الحق؟ ألَسنا؟ ألَسنا؟
چه سخت است از او چنین دل بریدن
مگر تاب میآوَرَد قلب بابا
بپرسید از چشم یعقوب، مردم!
از این هست جانکاهتر؟ هست آیا؟
نگاه حسین است حرزی به جانش
به لبهای زینب خدایا خدایا
به بازی گرفته چنان مرگ را او
که شد مست از آن رزم، شمشیر حتی
گرفتهست در دست خود ذوالفقاری
که برخاسته بانگ لا سیف الا...
چه شوریست در سر، چه شوقیست در دل
شگفتا از این جانفشانی شگفتا
شهادت شده مست چشمان مستش
که مشتاقتر پر گشودهست حالا
برای تماشای صبح نگاهش
دل قدسیان است غرق تمنا
ملائک همه صف به صف در طوافش
بهشت است دلتنگ آن ماهسیما
ببین کیست آغوش وا کرده سویش؟
ببین کیست کوثر به دست آمد اینجا؟
به بعثت رسیده مگر مصطفایی؟
و یا رفته تا آسمانها مسیحا؟
ذبیح است سوی منا پر گشوده؟
و یا این بیابان شده طور سینا؟
رسیدهست دیگر زمان عروجش
شنیدهست از سوی حق «ارجعی» را
زبان لال مانده به توصیف ذاتش
همان ذات ممسوس در ذات یکتا
سلامٌ علی اهل بیت النبوه
سلامٌ علی آل یاسین و طاها.
#یوسف_رحیمی
#مدینه
#بقیع
#قصیدهواره
جلوهٔ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع
گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است
الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع
گرچه محصولش به ظاهر یک نیستان ناله است
یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع
گرچه میتابد بر او خورشید سوزان حجاز
از پر و بال ملائک سایهبان دارد بقیع
میتوان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر
بینهایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع
این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست
در دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع
اینکه ریزد از در و دیوار او گردِ ملال
هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع
در پناه مجتبی، در ظِلّ زینالعابدین
ارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع
باقر علم نبی و صادق آل رسول
خفتهاند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع
قرنها بگذشته از آن ماجرا اما هنوز
داغ هجدهساله زهرای جوان دارد بقیع
آخر اینجا قصهگوی رنج بیپایان توست
غصه و غم، کاروان در کاروان دارد بقیع
حوریان گیسوپریشاناند در این آستان
شاید از انسیۀ حورا، نشان دارد بقیع
تربت زهرای اطهر بینشان است ای دریغ
تا به کی مُهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟
شب که تنها میشود با خلوت روحانیاش
ای مدینه! انتظار میهمان دارد بقیع
شب که تاریک است و در بر روی مردم بستهاند
زائری چون مهدی صاحبزمان دارد بقیع.
#محمدجواد_غفورزاده
#امام_باقر علیهالسلام
#قصیدهواره
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
بزرگ آینۀ قدرت خدایِ بزرگ
که شاهد است جهان بر بزرگواری او
امام پنجم و معصوم هفتم آن مولا
که چرخ یافته رفعت، ز خاکساری او
بر او سلام که باشد سلام پیغمبر
گواه روشن فضل و طلایهداری او
جهان علم بُوَد یادگار او، صد حیف،
به درد و داغ نوشتند یادگاری او
ز کربلا سند زندهای به کف دارد
گواه من دل خونین و اشک جاری او
هزار خاطره دارد ز راه کوفه و شام
ز مهربانی زینب، ز غمگساری او
پیاده رفتن او پای نیزۀ سرها
مصیبتیست که پیداست ز آه و زاری او
به دل ز داغِ بسی کشته، زخم کاری داشت
عدو ز زهر، نمک زد به زخم کاری او
هشام دست به آزار حضرتش بگشود
چو دید در ره اسلام، پایداری او
ره شکنجه و تبعید او گرفت چو دید
قرار دولت خود را به بیقراری او
مهی که بوسه زند بر رکاب او خورشید
فتاده در کف دشمن، رکابداری او..
شرار زهر ستم همچو شمع آبش کرد
که یافت رنگ خزان، چهرۀ بهاری او
دلا بسوز ز داغش که خویش فرمودهست
به حاجیان که بگیرند سوگواری او..
خدا کند که بیفتد قبول درگاهش
غم «مؤید» و اخلاص و جاننثاری او.
#سیدرضا_مؤید
#امام_کاظم علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹خورشید هفتم🔹
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
آن فیض لایزال که مشتق ز نور او
خورشید آسمان رضا، نور هشتم است
آن پرتو جمال خدایی که طور او
آیینهزار حضرت معصومه در قم است
موسای طور قرب که در پیشگاه او
صدها کلیم بی «اَرِنی» در تکلم است
بگرفت دست عیسی مریم ولای او
کز پای دارِ فتنه، به چرخ چهارم است
هر صبحدم فریضۀ حق بر امین وحی
بر حضرتش ادای سلام ٌعلیکم است
دلتنگیاش مباد که در غنچۀ لبش
لطف شکوفهباری باغ تبسم است...
نور خدا در آینۀ آفتاب تو
حیرتفزای دیدۀ افلاک و انجم است
عدل مجسمی تو و هر دادخواه را
در بارگاه لطف تو شوق تَظَلُّم است
یزدان نخواست تا غم روزی خورد کسی
با لطف تو که قاسم الارزاق مردم است
آن سر که نیست خاک درت در تنزُّل است
وان دل که نیست جای تو، جای تألُّم است
طاعات منکران تو در روز رستخیز
آتشبیار معرکه مانند هیزم است
در روز حشر جز تو شفیعی مبادمان
جایی که آب هست چه جای تیمم است؟
با نعمت ولای تو «پروانه» را چه غم
عمریست در بهشت که غرق تنعم است.
#محمدعلی_مجاهدی