eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
254 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
732 ویدیو
308 فایل
*نه‌ هر کس‌ شد‌ مسلمان‌ می‌توان‌ گفتش‌ که‌ سلمان شد‌ که‌ اول‌ بایدش‌ سلمان شد و‌ آنگه‌ مسلمان‌ شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
سفیر کوفه مرحوم حاج غلامرضا آذر حقیقی به زیر تیغم و این آخرین سلام من است عزیز فاطمه! سوی تو این پیام من است به کوی عشق، نخستین فدایی تو منم هزار شکر که سربازی ات مرام من است لبم به ذکر تو گویاست تا توان دارم که عشق روی تو کارِ علَی الدّوام من است به جرم یاری دین گر شوم شهید چه غم که این عقیده و این علت قیام من است به راه عشق تو جان می‌دهم ولی شادم ازاین که قرعه جان باختن به نام من است.
حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام بر مشامم رسد ، بوی خوش یار من شده آماده از ، عشق رخش دار من این من و این سرم هدیه بر دلبرم وا اماما ، وا اماما سوی کوفه میا ، ای گل باغ وفا می کشند انتظار ، به قتل تو اشقیا از سفر در گذر سوی من کن نظر وا اماما ، وا اماما کوفی بی حیا ، شکسته پیمان تو جان فدای تو و ، جمله عزیزان تو ای عزیز خدا سوی کوفه میا وا اماما ، وا اماما.
حضرت مسلم علیه السلام کوفه بار دگر نشسته در سوگ خون گشته برپا دوباره بزم عشق وجنون پرشده در فضا بانگ وا غربتا واحسینا کوچه ها شاهد غریبی مسلم است کوفه هم داغ بی حبیبی مسلم است آبرویم بخر بگذر از این سفر واحسینا سنگ کوفی نوشته در کتاب لبم در کف کوفیان منتظر زینبم چشمم از خون تر است یاد زخم سر است واحسینا به فدای سرودست علمدار تو غم وصال من است این مدال من است واحسینا طوعه مردی نمود و بر رویم در گشود گوئیا مرد کوفه غیر طوعه نبود وای حال رباب که شود دل کباب واحسینا
سلام بر حضرت ابن عقیل (ع) مرحوم سید محمد علی ریاضی یزدی سلام ایزد ‌منّان، سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان، به مسلم بن عقیل! به آن نیابت عظمای «سیّد‌الشّهدا»! به آن جلالِ خدایی، به آن جمالِ جمیل! شهید عشق که سر در منای دوست گذاشت به پیش پای خلیل خدا، چو اسماعیل زهی مقام! که فرش حریم حُرمت تو شکنج طرّۀ حور است و بال میکائیل شعاع پرتو مهرت، نسیم پاک بهشت شرار آتش قهرت، حجاره‌ی سجّیل چنان شعاع که گفتی کنار تیغ کجت ستاده گوش به فرمان، جناب عزرائیل بر آستان درش، آفتاب، سایه‌نشین به طاق قبّۀ او، ماه آسمان، قندیل تو بر حقیّ و مرام تو حق، امام تو حق به آیه‌آیه‌ی تورات و مصحف و انجیل! زهی دنائت دنیا! که از تو بیعت خواست کسی که پیش مقام تو بنده‌ای است، ذلیل محیط کوفه تو را کوچک است و روح، بزرگ از آن به بام شدی کشته، ای سلیل خلیل! شروع نهضت خونین کربلا ز تو شد ز نطق زینب کبری به شام شد، تکمیل فراز بام، سلام امام دادی و گفت میان لجّه‌ای از خون، جواب، شاه قتیل زیارت تو ملائک کنند در ملکوت به جای خواندن تسبیح و گفتن تهلیل شهید راه امامی که طور سیۀ او‌‌ست ز نور، مهبط جبریل و مطلع تنزیل مدیحت تو «ریاضی»! کجا و حضرت دوست؟ مگر خدایْ عنایت کند، جزای جزیل.
اگر که طالب فیضیّ و مایل تجلیل طریق خیر طلب کن ز هادیان سبیل خلوص و صدق و صفا بود و یمن نیّت پاک لهیب آتش سوزان که سرد شد به خلیل به نزد کور دل تیره رأی میگردد فرا خنای جهان تنگتر ز چشم بخیل اگر که مرد خدا را مشایعت نکنی ترا بزرگی و مردی نمیشود تکمیل فدا شدن بره مردمی بسی بهتر که زیستن به بر عاملان جور ذلیل خجسته راه سعادت نشان والائی که عاشقانه به پیمود مسلم بن عقیل بشیر موکب پر فیض زاده زهرا حسین آینه ذات کردگار جلیل چو یافت سر خط فرمان ز سبط پیغمبر نهاد پای براه وظیفه با تعجیل بسوی کوفه روان شد که با اشارت خویش بجسم خلق دمد روح همچو اسرافیل ولی دریغ ز قابیلیان سست نهاد که دام کینه نهادند در ره هابیل چگونه شرح دهم من که کوفی غدّار چه کرد با بدن پاک آن غریب قتیل بسست اینکه بگوئیم «اشتری» از جان فدای گسترش دین شد آن خجسته سبیل.
زبانحال حضرت مسلم علیه السلام در این شهر ستم پرور شدم از تیغ کین پرپر نه یاری نه هواداری نه همرزمی نه هم سنگر غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من میان کوفه ی ویران شدم ویلان و سرگردان ندارم منزل و ماوی غریبم در غریبستان غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من ز بیداد و جفا فریاد وفای کوفیان گل داد بخوردم ضربت سختی لبم از تیغ کین افتاد غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من به اوج حسن و زیبائی شدم چون گل تماشائی فغان از درد بی یاری فغان از درد تنهائی غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من جراحت دارم عطشانم به اهل کوفه مهمانم بوقت خوردن آبی به کاسه ریخت دندانم غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من صبا رو بر حسینم گو که ای یار پیمبر خو میا بر کوفهء ویران برای خود سلامت جو غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من به بام خصم بیدادم به زیر تیغ جلّادم به سوی کعبه رو کردم حسین در خاطر و یادم غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من سفیر شاه خوبانم به زیر تیغ عریانم ثنا خوانم خدایم را فدای دین و قرآنم غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من.
حضرت مسلم علیه السلام کوفه بار دگر نشسته در سوگ خون گشته برپا دوباره بزم عشق وجنون پرشده در فضا بانگ وا غربتا واحسینا کوچه ها شاهد غریبی مسلم است کوفه هم داغ بی حبیبی مسلم است آبرویم بخر بگذر از این سفر واحسینا سنگ کوفی نوشته در کتاب لبم در کف کوفیان منتظر زینبم چشمم از خون تر است یاد زخم سر است واحسینا به فدای سرودست علمدار تو غم وصال من است این مدال من است واحسینا طوعه مردی نمود و بر رویم در گشود گوئیا مرد کوفه غیر طوعه نبود وای حال رباب که شود دل کباب واحسینا.
زبانحال حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام کاش از آمدن کوفه حذر می کردی از پی دفع خطر ترک سفر می کردی زیر شمشیرم و از پردۀ دل می گویم کاش آهنگ سفر جای دگر می کردی چاک می کرد به تن پیرهن صبر، ایوب گر از این شهر پر از فتنه گذر می کردی آب در دست من آغشته به خون می گردد کاش می دیدی و احساس خطر می کردی روز، پیش نظرت تیره تر از شب می شد گر بر احوال من خسته نظر می کردی پاره پاره بدنم گر ز ستم می دیدی جاری از دیدۀ خود خون جگر می کردی قبل از آنی که شود کشته جوانت ای کاش دیده را محو تماشای پسر می کردی کاش از واقعۀ حرمله و تیر و گلو مادر غم زده اش را تو خبر می کردی.
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄ زبانحال حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام كاش از آمدن كوفه حذر می كردی از پی دفع خطر ترك سفر می كردی . زیر شمشیرم و از پردۀ دل می گویم كاش آهنگ سفر جای دگر می كردی . چاك می كرد به تن پیرهن صبر، ایوب گر از این شهر پر از فتنه گذر می كردی . آب در دست من آغشته به خون می گردد كاش می دیدی و احساس خطر می كردی . روز، پیش نظرت تیره تر از شب می شد گر بر احوال من خسته نظر می كردی . پاره پاره بدنم گر ز ستم می دیدی جاری از دیدۀ خود خون جگر می كردی . قبل از آنی كه شود كشته جوانت ای كاش دیده را محو تماشای پسر می كردی . كاش از واقعۀ حرمله و تیر و گلو مادر غم زده اش را تو خبر می كردی . ذكر روز و شب (ژولیده) بُود بهر تو این كاش از آمدن كوفه حذر می كردی.