(حضرت رقیه س)
یک شبی که دید رقیه در عالم رؤیا،چهره ی پدر را
شد شیون و غوغا،در خرابه برپا
آورده چو شد سر حسین به نیمه ی شب،در حضور زینب
شد شیون و غوغا،در خرابه برپا
بگرفت به بر رقیه اش سر منور،با دو دیده ی تر
شد شیون و غوغا،در خرابه برپا
گفتا به پدر مرا ببر با خود از این جا،ای عزیز بابا
شد شیون و غوغا،در خرابه برپا
با رأس پدر گفت و گو از جور و جفا کرد،جان خود فدا کرد
شد شیون و غوغا،در خرابه برپا.
زمینه:کافی
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
(پاره دم حضرت رقیه س)
پدر منم رقیه دختر تو
غرقه به خون چرا بود سر تو
خوش آمدی پدر به ویرانه ام
ببین خرابه شده کاشانه ام
بنگر پدر ز ضرب تازیانه
دارم چنان زهرا به تن نشانه
پدر به زودی به برت دخترت
ببین کنم جان به فدای سرت
جان داد و در خرابه غوغا نمود
خود را فدای سر بابا نمود
آبله ی پای مرا بین پدر
خرابه مأوای مرا بین پدر
اگر نبردی به سفر دخترت
کنون کنم جان به فدای سرت
رقیه در خرابه غوغا نمود
جان به فدای سر بابا نمود
گفت عمه جان هجران دگر سر آمد
بابم به دلجویی دختر آمد
رقیه تا رأس پدر را بدید
رنگ ز رخساره ی ماهش پرید
گفت پدرجان که بریده سرت
جدا چرا شده سر از پیکرت.
#حسین_مقدم
#حضرت_رقیه_س
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حواله_ امام_حسین_علیه_السلام
#محمدحسین_بزاز_تهرانی
#پاره_دم
تویی فروغ ازلی رقیه
زهرای کوچک علی رقیه
خوش آمدی به دیدنم پدر جان
ببین کبودی تنم پدر جان
سر زده ای به من چرا با سرت
همره خود ببر حسین دخترت
پدر فدای سر نورانی ات
سنگ جفا که زد به پیشانیت
برای دیدنت چشم انتظارم
در این ویرانه من جان می سپارم
زیر بار غم کمانم ای پدر
برده سیلی ها توانم ای پدر
رقیه زائر خون خدا شد
به پای رأس بابایش فدا شد
فدای رخسار تو ای پدر جان
به پیش پای سر تو دهم جان
بس که دویدم عقب قافله
پای من از ره شده پر آبله
رقیه خون شد دلش
خرابه شد منزلش
بابا به قربان سرت
می میرد امشب دخترت
رقیه دختر حسین
سوره ی کوثر حسین
من الّذي أَیتَمَني یا أَبَه
از چه تو خونین دهنی یا أَبَه
سه ساله دختر حسین
شبیه مادر حسین
سه ساله دختر که کتک ندارد
او که قباله ی فدک ندارد
در کربلا غم بی شماره دیده
در خیمه ها موج شراره دیده
به روی من بس که زده خصم دون
ز سیلی اش گشته رخم نیلِگون.
#حضرت_رقیه_س
#دودمه
آمدى باباى من آخر سراغ دخترت
من به قربان سرت (٢)
رفتى اما مانده در يادم نگاه اخرت
من به قربان سرت (٢)
از سر ناقه مرا از جناح انداختند
اى پدر جانم حسين (٢)
با غنيمت ها حراجى ها به راه انداختند
اى پدر جانم حسين (٢)
شاه بى سر سوى منزلگاه ويران آمده
عمه! مهمان آمده (٢)
آب و آيينه بياور كه پدر جان آمده
عمه! مهمان آمده (٢)
اى پدر خون تو را اب وضويت كرده اند
اى پدر جانم حسين (٢)
اين چه كارى بود اخر با گلويت كرده اند؟
اى پدرجانم حسين (٢)
عاقبت شد مستجاب آن ندبه كردن هاى من
امده باباى من (٢)
از خرابه سر زده خورشيد بر فرداى من
امده باباى من (٢)
امشبى را شه دين در بغلم مهمان است
مكن اى صبح طلوع (٢)
روى لب هاش هنوز، آيه اى از قرآن است
مكن اى صبح طلوع (٢)
#پيمان_طالبى
#حضرت_رقیه_س