eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.9هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
378 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
بند اول✍ سلام ماه غم سلام ای آقا سلام اربابم سلام ثارالله 🌹 سلام بر ماه غمت سلام سنچ و علمت سلام بر ماه عزا سلام بر محرمت 🌹 شکر حق بازم زنده ام آقا روزی ام اشکه بین هییتها یاحسین مولا.... بند دوم✍ سلام ای جان و سلام ای جانان سلام ای صد چاک سلام ای عریان 🌹 سلام ای خون خدا سلام میر شهدا سلام آرام دلم سلام شاه کربلا 🌹 آرزوم اینه روز عاشورا سینه زن باشم بین نوکرها یاحسین مولا... بند سوم✍ سلام ای ساقی سلام ای احساس سلام ای عطشان سلام یا عباس 🌹 سلام سقای حرم سلام دریای کرم سلام حضرت قمر سلام ای تاج سرم 🌹 پای عشقه تو تا ابد هستم من به نام تو عمری دلبستم یا ابوفاضل... به قلم: 🏴 در راه است🏴
🏴سبک: 🎤مداح: 🏴 (س) (ع) خدا رحمت کنه اون که منو تو روضه اورده  اگه توفیقی هم باشه سر سفره ت رقم خورده  همه میریم ولی بازم همین روضه است که میمونه  هنوزم توی گوش من، "مؤذّن زاده" می خونه: زینب زینب زینب  ای کنز حیا زینب  کانون وفا زینب  زینب زینب زینب  ای غرق بلا زینب  درد آشنا زینب  زینب زینب زینب  غم قهرمانی، زهرا نشانی‌ ای روح با ایمان، جانیم سنه قوربان یه عمر که گرفتارِ صفای سینه زن هاتم نمک پرورده ی اشکِ تموم پیر غلاماتم  همیشه باقیه آقا، شکوه بی کران تو  چه اشکایی که جاری شد با این شعر ”حِسان” تو: امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود  فردا ز خون پاکشان این دشت دریا می شود امشب که جمع کودکان، در خواب ناز آسوده اند  فردا به زیر خارها، گمگشته پیدا می‌شود  اگه دل مبتلا باشه، که زود و دیر نمی شناسه  عجب دنیاییه عشقت، جوون و پیر نمی شناسه  هنوزم پیرمردی که دلش تنگه دلش خونه  سر خاک شهیدش باز نشسته روضه می خونه: جوانان بنی هاشم بیایید  علی را بر در خیمه رسانید  خدا داند که من طاقت ندارم  علی را بر در خیمه رسانم @majmaozakerine
ای داغدار اصلی این روضه ها بیا صاحب‌ عزای ماتم کرب و بلا بیا  تنها امید خلق جهان یابن فاطمه ای منتهای آرزوی اولیاء بیا  بالا گرفته ایم برایت دو دست را ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا  فهمیده ایم با همه دنیا غریبه ای دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا  از هیچکس به جز تو نداریم انتظار بر دستهای توست فقط چشم ما بیا  هفته به هفته می گذرد با خیال تو پس لا اقل به حرمت خون خدا بیا  بیش از هزار سال تو خون گریه کرده ای ای خون جگر ز قامت زینب بیا  عرض ارادت کم ما را قبول کن امسال هم محرم ما را قبول کن
حسین_ علیه السلام الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم نه تنها سر برایت بلکه از سر بهتر آوردم پی ابقاء قدقامت به ظهر روز عاشورا برای گفتن الله اکبر، اکبر آوردم علی را در غدیرخم نبی بگرفت روی دست ولی من روی دست خود علی اصغر آوردم علی انگشتر خود را به سائل داد اما من برای ساربان انگشت و با انگشتر آوردم برای حرمت بوسیدن لبهای پیغمبر لبان خشکه ام را بهر چوب خیزر آوردم برای آنکه همدردی کنم با مادرم زهرا برای خوردن سیلی سه ساله دختر آوردم فرستنده اشعارآقای س م فرودی
یتیمان مسلم هنگامى كه خبر شهادت مسلم بن عقيل به حضرت ابا عبدالله (عليه السلام) رسيد به خيمه مخصوص خود وارد شد و دختر مسلم را پيش ‍ خواند. او دخترى سيزده ساله بود كه هميشه با دختران سيدالشهداء (عليه السلام) مصاحبت مى كرد و با آنها مى زيست. وقتى آن دختر خدمت حضرت رسيد او را نوازش فرمود و نسبت به او مهربانى اضافه بر آنچه معمولا مى كرد نمود. دختر مسلم به فراست دريافت كه ممكن است پيش آمدى شده باشد. از اينرو گفت يابن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) با من ملاطفت يتيمان و كسانى كه پدر ندارند مى كنى مگر پدرم را شهيد كرده اند؟ ابا عبدالله (عليه السلام) نيروى مقاومت از دست داد و شروع به گريه كرد. فرمود: اى دخترك من اندوهگين مباش اگر مسلم نباشد من پدروار از تو پذيرائى مى كنم. خواهرم مادر تو است و دختران و پسرانم برادر و خواهر تواند. دختر مسلم از ته دل شروع به گريه كرد وهاى هاى گريست. پسران مسلم سر را برهنه كردند و به زارى پرداختند. اهل بيت (عليهم السلام) در اين مصيبت با آنها موافقت نموده و به سوگوارى مشغول شدند. سيدالشهداء (عليه السلام) از شهادت مسلم بسيار اندوهگين شد.(1) 1- بحارالانوار، ج 10 و منتهى الامال ، ج 1، ص 238.
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
متاب ای ماه امشب، تا نبینم صبح فردا را ببار ای اشک تا دریا کنم دامان صحرا را بریز ای آسمان خون جای باران بر زمین امشب که پرپر می کند فردا خزان گل های زهرا را بگریید ای تمام اهل عالم آن چنان امشب که با اشک خود از خجلت برون آرید سقا را ندای ارجعی دل برده از هفتاد و دو عاشق صدای العطش آتش زده اعماق دریا را وضو گیرید از خون دل خود ای بنی هاشم! که بردارید فردا از زمین، قرآن لیلا را نگهدار ای سکینه! اشک های دیده ی خود را که در گودال خون فردا بشویی جسم بابا را میا ای آفتابِ صبح بیرون از افق فردا که با سوز عطش اصغر ندارد تاب گرما را الهی مهر زندانی شود در سینه ی مشرق که در گودالِ خونﹾ زهرا نبیند ظهر فردا را بگردید آل یاسین سخت فردا در بیابان ها که دریابید زیر خارها گل های طاها را سپاه حق و باطل صف کشیدند از دو سو میثم میان این دو صف بشناس دنیا را و عقبا را
4_5976773070596080094.mp3
2.34M
✨✨🌿🌿✨✨ 🎙سخنرانی 📜موضوع: ای شمر، فقط سر نبُر!!! 🎤واعظ: حجت الاسلام ...🌸🍃 💜
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
‍ میکشه عشقش زبونه یه مادری هی می خونه ای اهل عالم بدونید پسر من پهلوونه اون خوشکلو مهجبینه چه با وقارو مطینه واسه من همین بسه که یل ام البنینه عباس من آرزوشه که نوکر حسین باشه دل به حسین بسپاره و باغمش افسرده باشه اون کریم و مهربونه دو ابرو هاشم کمونه رفته که آبی بیاره داداشی تشنه نمونه(۲) امیر لشکر من عباسم ای برادر   بودي تو ياور من/ اي غمگسارم عمود خيمه ه ايي/ اميد بچه هاي / باب الحوايج هستي / پناه مايي عشق حسين و زهرا جانم ابوفاضل (۲) يا سيدي مولا جانم ابوفاضل عشق حسين و زهراجانم ابوفاضل بودي تو غمگسارم (۲) /  اي شمع شاه تارم /  بي تو عزيز حيدر ياري ندارم برخيز  / پشت و پناه من باش /  اي مير لشكر / عشق حسين و زهرا جانم ابو فاضل (۲) يا سيدي مولاجانم ابوفاضل عشق حسين و زهرا جانم ابو فاضل يادگار حيدر (۲)  بپا كن / دادي تو وعده آب /  به وعده ات وفا كن   عمود خيمه هايي (۲) / اميد بچه هاي / باب الحوايج هستي / پناه مايي عشق حسين و زهرا جانم ابو فاضل (۲) يا سيدي مولاجانم ابوفاضل عشق حسين و زهرا جانم ابو فاضل
روضه جز خاک مرهم روی زخم پیکری نیست پاگیره این ویرانه ام بال و پری نسیت دیدی بچه های کوچیک،گاهی اوقات میآن،تو چشم باباهاشون خودشون رو نگاه میکنند،موهاشون رو تو چشم باباهاشون،تو آیینه ی چشم بابا در قاب چشم عمه هر چه سر کشیدم دیدم نشانی از سه ساله دختری نیست بابا آخه دختر سه ساله که می خواد از جا بلند بشه دست به دیوار که نمیگیره،همه ی تنم درد میکنه بابا،یه جای سالم تو تنم نیست بابا... یه دختر بچه وقتی که گریه میکنه، ناخوداگاه آدم میره بغلش میکنه،اشکش رو پاک میکنه،اگه بفهمی بچه یتیمه،بابا نداره،دیگه دورش میگردی،حالا ببین رقیه چی میگه: این جا بساط اشک ِ معصومانه ام را جز پشت دست زجر اصلاً مشتری نیست جز ناسزا گفتن کسی حرفی بلد نیست جز مو کشیدن انگار هیچ رسم دیگری نیست با آستین پاره باید رو بگیرم وقتی که در این شهر حرف روسری نیست یک شهر خولی بهتر از یک یهودی در بغض از این قوم،قوم بدتری نیست شاید اشاره بی بی به این باشه،تو این کوچه که مارو بردن همه سنگ زدن،سنگ ها جاهاش خوب میشه،اما هیچ زخمی بدتر از زخم زبون نمیشه،یهودی ها به ما میگفتن:اینها خارجی اند،اما بابا دلم از اینجا گرفته،کاشکی همه ی این سنگ ها رو به من می زدند، داشتم سرت رو بالای نی نگاه میکردم،دیدم یه پیر زن یهودی سنگ برداشت،چنان سرت رونشونه گرفت،سر از رو نیزه افتاد. لحظه به لحظه احتمال مردنم هست از سنگ و سیلی خوردنی ِ بهتری نیست چشم سیاهی می رود خیلی ضعیف است از من گرسنه تر یتیم دیگری نیست * زخانه ها همه بوی طعام می آمد ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم * وقتی بدن رقیه رو دفن کرد عمه ی سادات، همه رو یک به یک آروم کرد، رباب رو آروم کرد،سکینه رو آروم کرد، یه وقت دید گوشه ی خرابه اُم کلثوم زانوی غم بغل گرفته، چنان جانسوز داره ناله میزنه،هی به سینه میزنه، هی میگه:عمه قربونت برم،بی بی جلو اومد،یه نگاه به خواهر کرد عزیز دلم مگه نمی بینی به چه سختی اینها رو آروم کردم،چرا داری آتیش دلشون رو شعله ور میکنی؟ فرمود: خواهر جانم دست خودم نیست،دیشب این بچه آروم آروم اومد هی دست به دیوار می گرفت،هی می افتاد رو زمین،خودش رو رسوند اومد رو دامنم نشست،گفتم:عمه قربونت بره،چرا نخوابیدی عزیز دلم، یه نگاه تو چشام کرد،از نگاش فهمیدم یه حرفی می خواد بزنه،گفتم:الهی قربونت برم،به عمه بگو،چی می خوای؟حیا کرد چیزی نگفت، من دوباره اصرار کردم،کاشکی اصرار نمی کردم،اصرار کردم چی می خوای؟یه وقت دیدم معصومانه گفت: خیلی گرسنه ام،دیدم هیچ کاری براش نمی تونم بکنم،بغلش کردم. * چشم سیاهی می رود خیلی ضعیف است از من گرسنه تر یتیم دیگری نیست یه وقت دیدن خم شد رو سر بابا،می خواد لب ها رو ببوسه،با تعجب هی سر رو بو میکشه،گفت:بابا زخم سرت بوی شراب و دود دارد مظلوم تر، زخمی تر از این سر،سری نیست بالا و پایین رفتی از بس روی نیزه از نی سواری ها برایت حنجری نیست همه ی حرف ها رو زد،گفت:بابا همه ی درد هام یه طرف،این یه دونه یه طرف از کم محلی ِ عمو از روی نیزه اینجا برایم درد ضجر آورتری نیست * کن دعا بابایی، تو کوچه کم نیآرم رو زمین نیوفتم ،رو خارا پا نذارم کاش می شد که وایستیم،یه کم نفس بگیرم تا گل سرم رو از اینها پس بگیریم سخت ِ که ببینم، کنیزا،من و نشون هم میدن سخت ترین ِ اما، ببینی، که بچه ها هولم میدن دخترا سر راه،به خنده،گوشوارمو نشون میدن پیش من که دستام، تو بندِ، النگومو نشون میدن تو حراجی دیدم ، تو بازار،دوباره گهواره مونو پشت عمه موندم،نبینن،لباسای پاره مونو می خورم از همه،پر نامحرمه،وای از این درد یتمی کن صِدام که تو شام دیگه صِدام نپیچه کن دعام که زنجیر به دست و پام نپیچه آخه بابا هر موقع زنجیر به پاهای من گیر میکنه،از حرکت می ایستم،میان عمه مو میزنند میکشه طناب و برام گلو نمونه نیزشو تکون داد روی نی عمو نمونه بابا خودم دیدم چه طور سر عمو رو بسته بودن. ـــــــــــــــــ