.
#ورودیه #شب_دوم_محرم
#روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شب دوم محرم ۹۸ به نفس حاج محمدرضا غلامرضازاده •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
مثلِ فردایی کاروان رسید کربلا .. اجاره بدید از زبانِ ابی عبدالله روضه بخوانم ..
خیمهها را کردهام بر پا ، امان از کربلا
داغدارم میکند اینجا ، امان از کربلا
بوسه میزد مادرم زهرا مرا با گریه و
مضطرب میگفت با بابا ، امان از کربلا
رأس من بر نیزه خواهد رفت پیش خواهرم
میشود انگشترم پیدا ، امان از کربلا
زینبم تا که عقیقم را ببیند! ساربان
دست خود را میبرد بالا ، امان از کربلا
میخورد تیر سه شعبه حنجر شش ماهه ام
جایِ یک قطره از این دریا امان از کربلا
میبرم تا خیمه ها شهزاده ام را در عبا
لرزه می افتد بر این پاها امان از کربلا
*امشب باباها گریه کنن .. باباها ناله بزنن .. صداهامونُ تو هم بندازیم با هم روضه بخونیم .. دیگه زینبم یه عبا آوردم کربلا برا اون لحظه ای که علی اکبرمُ برگردونم ..
قربون اون گریه کنی که آروم آروم مثه شمع از درون داره میسوزه میگه ای کاش من کربلا بودم زیر بغل هاتو میگرفتم برت میگردوندم .. دیگه کار به زینب نمیرسید .. آخه علی اکبرت .. که رفت عباست که رفت .. نوبت به زینبت میرسه .. اگه جایِ زینب می بودم برات عبا می آوردم تکه های بدنِ علی اکبرتُ جمع میکردم ..*
میرسانم با سر زانو خودم را علقمه
میرود از دستِ من سقا امان از کربلا
در دلِ گودال غرق خون می افتد پیکرم
میشود بالا سرم دعوا امان از کربلا
میدود گریان رقیه روی بوته های خار
شعله می گیرد لباسش را امان از کربلا
یکبهیک «سر»ها به غارت رفته! صف میایستند
نیزهداران عصرِ عاشورا ، امان از کربلا!
شاعره : مرضیه عاطفی
تا زینب به کربلا رسید ، عباس اومد براش رکاب گرفت .. دستِ خواهرش زینبُ گرفت پیاده ش کرد .. علی اکبر دستشُ گرفت ، علی اکبر اینجا کجاست؟ عباس اینجا کجاست؟ دوان دوان اومد پیش حسین .. داداش حسینم اینجا کجاست؟.. صدا زد زینبم صبر کن ، اینجا همون جاییِ که تو دنبالم میدوی .. هی صدا میزنی : مهلاً مهلاً ...
#حاج_محمدرضا_غلامرضازاده
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
👇
.
#شب_سوم_محرم
#روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم ۹۸ به نفس حاج محمدرضا غلامرضازاده •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام
از یتیمی خسته ام ، از زندگی سرخورده ام
دخترت وقتِ وداعت از عطش بیهوش بود
زهر دوریِ تو را با دیده ی تر خورده ام
دستِ سنگین یک طرف انگشترش هم یک طرف
از تمام خواهرانم مشت بدتر خورده ام
صحبت از مسمار اینجا نیست اما چکمه هست
با همین پهلو چنان زهرای بر در خورده ام
*اگر میخوای برای رقیه گریه کنی ، دخترتُ رو زانوت بشون نگاهش کن .. کسی موهای دخترتُ نمیکشه .. کسی معجر از رو سر دخترت نمیکشه .. کسی جلوی روی تو با چکمه به پهلوی دخترت نمیزنه ..*
زیر چشمم را ببین خیلی ورم کرده پدر
بی هوا سیلی محکم مثل مادر خورده ام
حرف های عمه خیلی سخت بر من می رسد
گوش من سنگین شده از بس مکرّر خورده ام
هر طرف خم شد سرم سیلی سراغم را گرفت
گاه از این ور خورده ام گاهی از آن ور خورده ام
ساربان لج کرد با من هی مرا میزد زمین
گردنم آسیب دیده بس که با سر خورده ام
بیشتر که گریه کردم بیشتر سنگم زدند
ایستادم هر کجا تا سنگِ آخر خورده ام
آه بابا دخترت را هیچ کس بازی نداد
زخم ها از خنده ی این چند دختر خورده ام
دخترت با درد پا طی مسافت می کند
پای من زخم است ، پای زخم اذیت می کند
شاعر : سید پوریا هاشمی
ــــــــــــــــــ
#حاج_محمدرضا_غلامرضازاده
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
👇
|⇦• #روضه و توسل به دو طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ به نفس حاج محمدرضا غلامرضازاده •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
بنا نبود بمانی غریب در صحرا !
وخواهرت بشود بی نصیب در صحرا
بنا نبود که تکیه به نیزه ات بزنی
مرا برای جهاد عظیم خط بزنی
بنا نبود مهیای سوختن باشی
میان خیمه پِی کهنه پیرهن باشی
زمین نیوفت کتابِ مقدس زینب
فدای بی کسی ات!ای همه کس زینب
عصای دست شدن رسم خواهری باشد
علی الخصوص که خواهر برادری باشد
به راه عشق تو این چشم تر که چیزی نیست
جگر برای تو دادم پسر که چیزی نیست
بیا خودت پسران مرا ببر میدان
که پیشمرگ تو باشند این دو در میدان
بیا که شاهد حاجت روایی ات باشند
بزرگ کردمشان تا فدایی ات باشند
تورا بجان من آقا قبول کن بروند
بحق چادر زهرا قبول کن بروند
چه بهتر است نبینند راه بسته شده
در ازدحام ره قتلگاه بسته شده
چه بهتر است نبییند زخم خنجر را
به سمت خیمه ی زنها هجوم لشگر را
*اومد التماس کرد به حسینش ،گفتن زینب لشگرشُ آورده .. خوب نگاه کردن ببینن لشگرش چند نفره .. دیدن دست دوتا بچه رو گرفته موهاشونُ شونه کرده ، لباس تمیز به تنشون کرده گفت : پیش دایی میرید سرتون و بالا نیارید منم سرم و بالا نمیارم ، نمیخوامد چشم تو چشم حسین بشم .. آخه میترسم حسینم خجالت بکشه ، من بهتر از شماها ندارم .. تا بچه هاشو برد جلوی حسین هم حسین گریه کرد هم زینب گریه کرد ..
کاروان برگشت .. زینب اومد مدینه دو به دو با عبدالله نشسته بودن گفت زینب یه حرف خصوصی باهات دارم ، گفت عبدالله حرف خصوصیت چیه؟ گفت زینبم وقتی علی اکبر کشته شد دوان دوان رفتی خودتُ رو بدن علی اکبر انداختی ؛اما بچه های من وقتی کشته شدن شنیدم از خیمه بیرون نیومدی !.. بگو ببینم علتش چیه؟ صدا زد عبدالله ترسیدم داداشم خجالت بکشه .. لذا از خیمه ها بیرون نیامدم ..*
#حاج_محمدرضا_غلامرضازاده
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
👇
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضهغلامرضازاده شب 4.mp3
زمان:
حجم:
2.62M
#روضه و توسل به دو #طفلان_زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ به نفس حاج محمدرضا غلامرضازاده
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضهغلامرضازاده شب 5.mp3
زمان:
حجم:
3.72M
#روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم محرم ۹۸ به نفس حاج محمدرضا #غلامرضازاده
|⇦• #روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم محرم ۹۸ به نفس حاج محمدرضا غلامرضازاده •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
دیدم که زمین خورده ای و ترسیدم
تنهایی و غربت تو را فهمیدم
از تل که به گودال سرازیر شدم
دعوا به سرِ عمامه ات را دیدم
دیدم که عمو عرصه به تو تنگ شده
مویِ سرت از خون سرت رنگ شده
یک عده می آمدند و می دیدم که
دامانِ لباسشان پر از سنگ شده
دیدم که چطور پشت پا میخوردی
تیغ از چپ و راست بی هوا میخوردی
چیزی که عمو دلِ مرا میسوزاند
این بود که ضربه با عصا میخوردی
در طولِ مسیر ای عمو غوغا بود
انگار سرِ کشتن تو دعوا بود
یک لحظه به پشت سر نگاهم افتاد
ای وای که عمه زینبم تنها بود
شاعر : مهدی مقیمی
*من اینجور میگم شاید شنیده بود از بقیه ماجرای باباش امام حسنُ .. شاید بهش گفته بودن بابات امام حسن هم ، هم سن تو بود می خواست از مادرش دفاع کنه نشد ..
امشب شبِ گودالِ .. گفت دیدم عمو دور گودال محاصره رو تنگ کردن .. تورو غریب پیدا کردن .. تو رو تنها پیدا کردن .. عمه هر کاری میکردم دستمو رها نمیکرد ..
امان از اون ساعتی که گودال شلوغ شد .. عمه سادات دستشو رو سرش گذاشته بود یک مرتبه عبدالله دست عمه رو رها کرد .. رفت به سمت گودال .. قبل از اینکه اون نامرد بیاد رو سینه اش بشینه خودشُ رو سینه ی عمو انداخت ..
گفت حرامزاده میخوای عموی منو بزنی.. دستش رو حائل کرد .. ضربه شمشیر به دست خورد .. دست به پوست آویزان .. هرجا نشستی صدا بزن ای حسین ...
ــــــــــــــــــ
#حاج_محمدرضا_غلامرضازاده
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
👇
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
@banifatemeh3154_5949402674242781781.mp3
زمان:
حجم:
6.99M
🌍سبک:#زمینه
🌷عنوان:#امامحسین
متن:#بایادتوصبحمواغازمیکنم
🎤مداح:
#کربلاییسیدمجیدبنیفاطمه
.........................................
#بندهاول
بایادتوصبحمواغازمیکنم
روزموبانامهتوبازمیکنم
مثلابرمهردفهمیبارمبرات
تویدلممیگمحسینجونمفدات
سلامبرتناوریان، سلامبرلباتشان
سلامسلطان
#بندهدوم
بایادهتوصبحمواغازمیکنم
روزموبانامهتوبازمیکنم
مثلابرمهردفهمیبارمبرات
تویدلممیگمحسینجونمفدات
سلامبرتناوریان، سلامبرتناتشان
سلامسلطان
#بندهسوم
سرگردونمداغهتوموندهرودلم
باتوسرشتهشدحسینابوگلم
منهیرونمخیلیخرابماینشبا
پسمنوتوکیمیبریکربلا
ببینبادلبیتاباومدچشمپرازاب
سلامارباب
سلامبرتناوریانسلامبرلباتشان
سلامسلطان
#بندهچهارم
بایداقاروضهروبالایسرت
یکشبهجمعهبشنومازمادرت
تویغربتچیبهسرتاومدحسین
ازرویطلزینبصدامیزدحسین
عمانازتهگودال، عمانازتنپامال
ازاینجنجال
سلامبرتناوریان، سلامبرتناتشان
سلامسلطان
#بندهپنجم
بینبازارخواهرهشاهوبردنو
نیزهیعباسروجلوشاوردنو
روینیزهقاریهقرانروزدن
منبهفدایقاریهبیپیروهن
حسین،حسین، حسین
کسیچارهندارهخونازچشمهامیباره
شبتاره
سلامبرلباوریان،سلامبرلباتشان
سلامسلطان
.......................................
@majmaozakerine