#محرم_امام_زمان_عجلالله
بویِ سيبِ حرم از سمتِ سحر میآيد
قطعِ اين فاصله از دستِ تو بر میآيد
روز و شب كارِ شما گريه شده میدانم
باز از دامنتان بویِ جگر میآيد
كاشكی قدر بدانيم جوانیها را
زود بر شاخه در اين فصل ثمر میآيد
تا نشستيم در اين حلقه سرِ مجلسمان
مادرت دست شكسته به كمر میآيد
روزها سايه نشينِ قَدمش خورشيد است
هركه در سايهی اين بيرق اگر میآيد
میرسد جمعهای و پيشِ تو دَم میگيريم
عاقبت غُربتِ اين جمع به سر میآيد
تا كه آبی بزند بر لبِ لب تشنهی ما
مادرِ سينه زنان زود زِ در میآيد
كفنم پيرهنِ مشكیِ من كاش شود
رنگِ مشكی به كفن هم چقدر میآيد
علت اول دیوانگی ماست حسین
باز از مستیِ ديوانه خبر میآيد
#حسن_لطفی
#مناجات_امام_زمان_عج
اذنی اگر دهی که ز نامت سخن کنم
با تو سخن ز درد و بلا و محن کنم
رو سوی تو که فخر همه نسل آدمی
آیا اجازه می دهی این دم سخن کنم
آقا ببین دلم ز فراقت پر از غم است
نجوا به یاد یوسفم از پیرهن کنم
بر ما لباس نوکری ات افتخار ماست
آخر لباس نوکرای ات را کفن کنم
قابل ندارد این دل و جانم ولی خوشا
گر رخصتی دهی که کفن را به تن کنم
ساقیِ جان ما شده چشمان کوثرت
از فیض مادر است اگر این گریه من کنم
چون ناله های فاطمه آید به گوش دل
یادی ز تو به ناله ی یابن الحسن کنم
#محمد_مبشری
#امام_زمان_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
یوسف زهرا در این کنعان کسی بیدار نیست
خوابمان برده ست…در اینجا کسی هشیار نیست
تو دعامان می کنی,ما بی محلی می کنیم
هیچ کس انگار مشتاق تو ای دلدار نیست
بی قراری از غم هجر تو کار عاشق است
من که عاشق نیستم,وقتی که حالم زار نیست
آخرش می میرم و رویت ندیده می روم
ظاهرا این نوکر تو لایق دیدار نیست
زحمتت دادم,برایت درد سر بودم ببخش
در میان نوکرانت مثل من سربار نیست
باز هم بار گناهانم مرا زد بر زمین
توبه و بد قولی من که همین یکبار نیست
من فقیر و رو سیاهم,بی نوایم…بی کسم
هم نشینی کریمان با فقیران عار نیست
این دل ویرانه را آباد کن یابن الحسن
بهر این ویرانه دل غیر از شما معمار نیست
دست من در محضرت خالیست می دانم ولی
مطمئنم با کریمان کارها دشوار نیست
من که سر تا پا گناهم….غیر گریه بر حسین
مرهمی بر زخم های این دل بیمار نیست
زینب و دروازه ی ساعات و یک شهر شلوغ
یک مسلمان در میان این همه اغیار نیست
بین بازار از روی ناقه صدا زد یا أخا
جای خواهرهای تو در بین این بازار نیست
مثل اینکه باز از زوار او جا مانده ام
قسمتم کرب و بلا در اربعین انگار نیست
#علی_سپهری
#صلوات
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه98060904.mp3
زمان:
حجم:
2.33M
|⇦• نسیمی که از سمتِ پرچم رسیده ..
#زمزمه و توسل ویژۀ شبِ اول محرم به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦• کوچه گرد غریب این شهرم ..
#روضه و توسل به باب الحواج حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله علیها اجرا شده شبِ اول محرم 98 به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
کوچه گرد غریب این شهرم
بی کسی در غروب میدانم
سر بشکسته ام گواهی شد
بارش سنگ و چوب میدانم
در هر خانه ای که میرفتم
دیدم آن جا که جان پناهم نیست
تازه فهمیدم که در این شهر
غیر عشق علی گناهم نیست
روی دار العمارۀ کوفه
مقتلم را به چشم خود دیدم
معنیِ میهمان نوازی از
لب و ابرویِ پاره فهمیدم
*آقا من که برا خودم ناله نمیکنم ، گریه نمیکنم حسین جان .. هی دست رویِ دست میزد میگفت :*
دست من بشکند چرا گفتم
آنچه در کوفه هست بر کامم
خون پیشانی ام گواهی شد
کوفه شهری غریب و بدنام است
روی دارالامارهام اما
من به نزد تو منزلت دارم
دعوتت کردهاند این مردم
من از این کوفه دست خط دارم
*گریه میکرد ، یکی به طعنه گفت حالا که گیر افتادی داری گریه میکنی؟ حسین با یارهایی مثل تو میخواست قیام کنه؟ یه وقت با همون گریه صدا زد «لا أبکی لنفسی و لکن أبکی لأهلی المقبلین إلیّ أبکی للحسین و آل الحسین»
من گریه ام برا ابی عبدالله .. گریه ام برا بچه های حسینِ اخه دست زن و بچشو گرفته داره میاد .. اینجایِ روضه وقتی میرسی وقتی طعنه به یه سردار دارن میزنن میبینی طعنه یه جای دیگه هم زده شده ..
وقتی اومدن برای تشییع جنازۀ فاطمه سلام الله دیدن مقداد سر راهشونه نانجیب گفت نمیای مقداد برای تشییع جنازه؟
گفت خبر نداری بی بی وصیت کرده بود دیشب شبانه غسل و کفن کردن که شما نباشید .. یه وقت نانجیب چنان سیلی به مقداد زد ، مقداد افتاد روی خاک ..
با دور و وریا شروع کرد طعنه زدن گفت به توام میگن یار علی طاقت یه کشیده منو نداشتی ..
گفت نانجیب من برای خودم گریه نمیکنم حالا فهمیدم چرا دیشب امیرالمومنین سر به دیوار گذاشت چرا صورتت اینطور شده .. بشکنه دستش .. عجب دست سنگینی داشتی ..*
سر راهم چه چالهها کندند
که سفیر تو را محک بزنند
خانۀ طوعه را زدند آتش
تا به زخم دلم نمک بزنند
ریسمان و طناب آوردند
یاد دستان بسته افتادم
هر زمانی که من زمین خوردم
یاد پهلو شکسته افتادم
گریههایم به عالمی فهماند
که فقط فکر ماتمت هستم
نالههای غریب من گوید
فکر فردای زینبت هستم
*تو یه بیت همه حرفشو مسلم داره میرسونه*
حسین میا به کوفه ، کوفه وفا نداره
کوفیه بی مروت حجب و حیا نداره
حرمله با نگاه زخم آلود
فکر گُلها و فصل پاییز است
کودک شیرخواره را دیگر
تو نیاور که خنجرش تیز است
نیزههاشان برایت آماده
تیغهاشان همه بُود در کار
اندر این کوفه قحطی آب است
مشکهای اضافه هم بردار
شاعر: محمدرضا ناصری
*حسین جان اگه میخوای بیای کوفه ، با خودت برا زن و بچه ت چادرِ اضافه بیار .. معجر اضافه بیار .. عرضمُ جمع کنم فرمود اگر میشه یه ظرف آب برام بیارید نانجیب گفت هرچی خواست براش ببرید . ظرف آبُ آوردن .. تا سه بار ظرف ابُ براش بردن لب پاره شده دندانها شکسته
ظرف آب آغشته به خون میشد دوباره برمیگردونن .. برا بار سوم گفت مسلم حتما بهره ای از این آب نداری .. مسلم اگر آب میخوردی باید به عشقت شک میکردم .. مگه میشه نوکری لحظه آخر آب بنوشه وقتی میدونه اربابشُ میخوان با لب تشنه بکشن ..
اما عرضم اینه حداقل لحظۀ آخر برات آب آوردن آب دستت دادن .. من بمیرم برا اون آقایی که نانجیب ها میومدن ابها رو دور گودال رو زمین میریختن ..
حسین
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_حضرت_مسلم_ابن_عقیل
#شب_اول_محرم
#ویژه_ایام_محرم
•┄┅══༻○༺══┅┄•
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_اول_محرم_حضرت_مسلم_علیهالسلام
مائیم و شهری که هوایم را ندارد
من نه هوایِ بچههایم را ندارد
نامرد دیدم باز مردی کردم آقا
با این دو کودک کوچه گردی کردم آقا
دیدم که خوشحالند خوشها جمع هستند
مظلومِ من مظلوم کُشها جمع هستند
طوعه در این نامردها یک شیر زن بود
تنها پناهم خانهی یک پیرزن بود
بیرون زدم تا شعله بر معجر نیفتد
مثل مدینه طوعه پشتِ در نیفتد
در راهها و کوچههایش چال کندند
رسم است اینجا ابتدا گودال کندند
گودال وقتی که بیفتی شیر گردند
دستت اگر زخمی شود شمشیر گردند
از پشتِ سر نامرد آمد گیرم انداخت
تیری به پایم خورد در زنجیرم انداخت
شُکر خدا خواهر ندارم تا ببیند
این دور و بَر دختر ندارم تا ببیند
ای آبرویم آبرویم را که بردند
از دور با نیزه گلویم را که بردند
نامِ تو را بردم لبم را چاک کردند
خون ریخت باچکمه زخم را پاک کردند
ای کاش سنگی گوشهای پنهان نمیماند
جای شما از من لب و دندان نمیماند
طفلی اگر مهمان کوفه گردد آقا
سرگرمیِ طفلان کوفه گردد آقا
از راه آمد زجر و خوشها جمع هستند
شمر آمده با زجر کُشها جمع هستند
رویِ زمین بودم که رویم را کشیدند
تا پشتِ بام از کوچه مویم را کشیدند
طوری کشیدند آنقدر مژگان من ریخت
تقصیرِ سنگِ پله شد دندان من ریخت
خورشید جایش در دل شب نیست برگرد
میدانِ کوفه جای زینب نیست برگرد
باخنده میآیند و خوشها جمع هستند
سربسته گفتم بچهکُشها جمع هستند
(حسن لطفی ۹۹/۰۵/۲۹)
بسم الله الرحمن الرحیم
#به_یاد_محرم
غمخوارِ کربلا غم عالم نمیخورد
دنیایِ بی حسین به دردم نمیخورد
هرکس که خورد نان تو جایی نمیرود
هرکس که خورد داغِ تو را غم نمیخورد
شأنِ دو چشمِ خیسِ عزادار عرشی است
این حرفها به چشمهی زمزم نمیخورد
آنکه به زیر سایهی زهرا نشسته است
غمهای روزِ حشر مسلم نمیخورد
آنکس که جای بستر بیماری ، از غمت
آتش گرفت حسرت عزیزم نمیخورد
من با محرم تو نفَس میزنم هنوز
هرچند طعنه نوکرتان کم نمیخورد
من حتم دارم از نفسِ گرمِ مادرت
این سینه باز داغِ محرم نمیخورد
(حسن لطفی ۹۹/۰۵/۰۲)
#نوحه حضرت علی اکبر ع
#زنجیرزنی
#کربلایی محمداحمدی
#سنتی 98
▪️▫️◾️◽️◼️◻️🏴🏴🏴🏴
#ای چراغ سحرم علی اکبر پسرم (2)#
ای جوانان به منو نعش جوانم نگرید
جسم پاشیده ز هم را سوی خیمه ببرید(2)
دیده بگشا که سکوت تو مرا کشت علی، قاتل من بود آن کس که تو را کشت علی
#ای چراغ سحرم علی اکبر پسرم (2)#
▫️▪️▫️◾️◻️◼️🏴🏴🏴🏴
دست بگذار روی زخم سرت ای پسرم
آخر ای میوه ی دل عمه ات آمد ز حرم
لب خونین بگشا بار دگر حرف بزن، از لب تشنه و از دیده ی تر حرف بزن
#ای چراغ سحرم علی اکبر پسرم(2)#
◽️◾️▫️◼️◻️▪️🏴🏴🏴🏴
🏴 فراغت آش، طوفندم کرد
آی زبان تشنه ات شرمنده ام کرد
آی کنار پیکرت جان داده بودم، ولی زینب رسید و زنده ام کرد
علی باباااااااا غمت چون شمع محفل کرده آبم، آخی گهی بی تاب و گه آی در پیچ و تابم
آی نگاه مادرت زهرا به من گفت
وی که با خون سرت کردی خزابم🏴
لب خونین بگشا بار دگر حرف بزن
از لب تشنه و از دیده ی تر حرف بزن
از شرار جگرم خون جگر سنگ کنم که ز خون پسرم صورت خود رنگ کنم
#ای چراغ سحرم علی اکبر پسرم (2)#
◻️◼️▫️◼️▫️◼️🏴🏴🏴🏴
#نوحه حضرت علی اکبر ع
#زنجیرزنی
#کربلایی محمداحمدی
#سنتی 98
▪️▫️◾️◽️◼️◻️🏴🏴🏴🏴
#گوش_دل_وا_کنید
گوش دل وا کنید ای همهٔ عاشقان
می رسد نغمهٔ زنگ یک کاروان
زحال روزشان بیتابم ای دل
به فکر خواهر اربابم ای دل
تموم ترس من قحطی آب
به فکر کودک درخواب ای دل
خواهری گریون ،گشته دوچشمانش زیاد حرفهای اخر بابا
کربلا زینب یاور ویار تو میون اهریمن بی کس وتنها
التماست میکنم برادرجان بیا و برگردیم شهر مدینه
دلهره دارم که زینبت روزی تورو به زیر دشنه هاببینه
حســــــــین وآااااای حســـــین وآااای
این سفر اخره درد ورنج وبلاست
قتلگاه عشاق دشت کرببلاست
خدا تورو ازم یک وقت نگیره
که بی تو خواهرت زیبنب میمیره
پس از تو زندگی عین عذابه
زه کینهٔ عدو زینب میمیره
بوی هجران وجدایی می اید بگو که از پیشم نمیری آخر
وعده مون این بود همیشه وهر جا کنار هم باشیم تا روز محشر
چیشده حالا قصد سفر داری اونم تک وتنها بدون زینب
یا حذر کن از رفتن ویا اینکه ببر منو با خود به جون زینب
حســــــــین وآای ،حســـــین وآااای
شبها خواب میبینم ،که به غم میشینم
زیر نعل مرکب،تنتو میبینم
میبینم اکبرت شد اربا اربا
حیفه که جداشه دستای عباس
قاسم ابن الحسن سینه اش شکسته
دخترت به زیر مشت ولگد شه
خیمه ها دربین شعلهای غم ،غارت گوشواره شده چه آسون
میشود تارخ به خواهرت زینب زه به بی حیاییه عدوی ملعون
خیزران میزدعدو به لبهایت به پیش چشم بچه هات برادر
تا مگردیگه خواب شبم تعبیر بیا و برگردیم به جون مادر
حسیــــــــن وااااای حســین وااای
این دل بی دلم شده دریای غم. منتظر نشسته تا بیاد محرم
از غمای حسین درسوز ودردم
کاش بشه محرم دورش بگردم
اروم اروم دیگه وقت عزاشه
پیراهن مشکیمو اماده کرده ام
کاش محرم شم زائر دربارت میام کنار اون ضریح شش گوشت
اینقدر بر سینه ام بکوبم تا زداغ تو گردمهمونجا بیهوش
روزعاشورا توقتلگاه تو سرم رو بشکونم زداغت ارباب
سینخیز ایم روبروی گنبد باروی خونینی اوقت منودریاب
حســـــــین واااااای حســــــین واااای
#ورودیه
@majmaozakerine
😭😭😭👌