#سـلامبرساکنكربلاء🌱
ایها العشق،
✨ سلام از
✨ طرفِ نوكرِ تو
برگ سبزیست که
✨ هر روز رسد مَحضرِ تو
#صبحتونکربلایی
🥀اربعین
کربلا سرمزار امام حسین (علیه السلام)
زبانحال خانم زینب (سلام الله)🥀
✍شهرام علیزاده اردبیلی
🎼سبک:خرابه چراغونه امشب
غمونده اورگ قاندی قارداش
باجون سنه گریاندی قارداش
فراقونده دل یاندی قارداش
گلوب غملی زینب
دورای یارالی گلوبدی عزالی قوناقون
آغلاتدی گونده بو زاری حسینیم فراقون
یاندردی زینبی قارداش یارالی دوداقون
حسینیم ، حسینیم ، حسینیم
گلوبدی اورگ یاره زینب
قوجالوب گونی قاره زینب
قالوب سنسیز آواره زینب
گلوب غملی زینب
ای آسمان وفانین هلالی هلالی
قوتاردی ماموریت ای یارالی یارالی
سالدی بیزی چرخ فلک آرالی آرالی
حسینیم ، حسینیم ، حسینیم
غم فرقته یوخ توانیم
دوتوب شعله هجرونده جانیم
چاتوب قبروه کاروانیم
گلوب غملی زینب
دور باخ غریق بلایه اورگلر قراری
زینب آلوبدی قوجاقه صفالی مزاری
یوردی حیالی باجووی جفانین دیاری
حسینیم ، حسینیم ، حسینیم
رقیون منی درده سالدی
فراقی قراریمی آلدی
بالون شهر غربتده قالدی
گلوب غملی زینب
قلب ربابه چکوب داغ غزال خرابه
آغلاشدی قاره لچکلر انیس ربابه
کسیگ باشوی گورنده گدوبدی اوخوابه
حسینیم ، حسینیم ، حسینیم
سولوب لاله مثلی جمالیم
چوخالوب اورگده ملالیم
الیمدن گئدوبدی جلالیم
گلوب غملی زینب
کرب وبلایه گلوب دل شکسته قوناقون
اصغره بستر اولوبدی قوجاقون
بالش اولوب اکبریمه ایاقون
حسینیم، حسینیم ، حسینیم
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨💫
4_5884374060472732532.mp3
3.34M
❣﷽❣
🍁#سینه_زنی_امام_حسین_علیه السلام
◾️#استودیویی_امام_حسین_علیه السلام
🎤#آقای_سیب_سرخی
◾️#اربعین
🍁#پیشنهادم👌👌
دوباره حال قلبمو نگات عوض کرد
مسیر زندگیم روضه هات عوض کرد
کسی منو نخواست ولی تو دادی راهم
همیشه وقت بی کسی شدی پناهم
آقا سلام
میشه به من اجازه بدی بازم بیام
دیگه تموم میشه همه ی دلتنگیام
آقا سلام
با رویای بین الحرمین
خیلی خیلی دلتنگم حسین
◾️آقام، آقام، آقام، آقام ای
منو صدا بزن بده راهو نشونم
شور میزنه دلم نشه که جا بمونم
غریبم اما خوبه باز یه آشنا هست
همش میگم هر چی بشه امام رضا هست
عمرم سلام مثل همیشه حاجتمو از تو می خوام
بنویس اربعین
مو که من هم بیام عشقم سلام
سلطان قربون معرفتت
یادم میمونه معرفتت
◾️آقام، آقام، آقام، آقام ای
دوباره اربعین و این همه مسافر
بمیرم این شبا بقیع نداره زائر
کریم آقامو یه دنیا زیر دینش
ببین که زائرش رو بخشید به حسینش
آقا حسن شلوغ باز کنار حسین
اما حسن غریب خونه علی و زهرا حسین
کاش می دیدم آماده بقیع
کربلا هستم یاد بقیع
◾️آقام، آقام آقام، آقام ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشا به حال شماها رهای از دو جهانید
همیشه محــــضر شاه غریب تشنه لبانید
اگــــر نشد که بیایم، به اربعیـن نرسیدم
سلام خالص من را به ســـرورم برسانید
✍#اسماعیلعلیخانی
دلم تنگ است 😭😭😭
4_5920041869785432445.mp3
3.84M
☘بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا...
▪️مناجات و روضه
🎤حاج سید مهدی میرداماد
🕊 اللهم عجل لولیک الفرج
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
4_5884315502888618967.mp3
2.64M
🎧 |↫ایـران حسـینیـہۍ ټوسټلبـیڪ لبیڪ
🎙|↫ #امیرڪرمـانشاهۍ
𑁍@majmaozakerine
◉━━━━━━───────
↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆
#جـــــآن_به_قربآن_تواباعبدالله ♥️
🤍گر بگردے در زمین ودر زمان وعالمین
هیچ عشقے نشود والاترازعشق حسین
❤️بانیانِ عرش هم گویندنامش رامدام
بَہچقدر زیباسٺ اینآهنگوایننامحسین
#اَݪسَلآمعَلَێڪَیٰآاَبٰآعَبدِلݪّہ♡
هدایت شده از کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔قدم قدم با یه علم 😭
#نگران_اربعینیم_همه😭
#اربعین
چه سالها راحت میرفتیم
و قدردان نبودیم😭
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
┈•꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈
|⇦•صد شکر غبارِ ...
#قسمت_اول روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم ۱۴۰۰ به نفس سیدمهدی میرداماد•ೋ
❁•༻↷◈↶༺❁
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
❁•༻↷◈↶༺❁
صد شکر غبارِ حَرَمَت تاج سَرِ ماست
نامت همه شب ذکر قنوت سَحَرِ ماست
گفتند بسوزید..."سَمِعنا و اَطَعنا"
*آقاجان! ما از اون موقعي كه تو رو شناختيم داريم تويِ روضه هاي شما ميسوزيم، از موقعي كه تو رو شناختيم پدر و مادرمون يادمون دادن مُحرم لباسِ عزا تنمون كنيم، از وقتي دستمون رو گرفتن تو روضه ها آوُردنمون، نگاه كرديم ديديم مادرمون وقتي نامِ حسين مياد اشك ميريزه، بابا رويِ پاش ميزنه، ما از همون بچگي سوختيم و بزرگ شديم...*
گفتند بسوزید..."سَمِعنا و اَطَعنا"
عمری ست که سرمایه ی ما چشمِ تَرِ ماست
*همه ي داراييِ ما همين چشمِ خيسِ ماست، هر چي ميخواي ازم بگيري بگير، گريه رو نگير، روضه رو نگير، يكي دو سالِ الان كربلا نرفتيم، كربلا رو كه از ما گرفتن، روضه رو نگير، ديگه باورم نميشه برم كربلا، مگه اينكه امشب دخترت امضاء كنه...*
از نوکری توست به هر جا که رسیدیم
یعنی که غلامیِّ تو تنها هُنَرِ ماست
*يكي وزيرِ، يكي دكترِ، يكي وكيلِ، يكي استادِ، يكي مهندسِ، اما بذار همه ي اين عناوين كنار بره، من غلامِ تو هستم، من نوكرِ تو هستم...*
هر جا عَلَمی هست، همان جا حَرَمِ توست
پس کرب و بلایت همه جا در نظرِ ماست
از دار جهان هیچ نداریم به جز اشک
اشکی که خودش روز قیامت سَپرِ ماست
*اين اشك روزِ قيامت سپر ميشه در مقابلِ آتش، بوسيله ي اين اشك، ان شاءالله من و تو نجات پيدا مي كنيم...*
ای کشته ی بی غسل و کفن، تشنگیِ تو
داغی ست که تا روز ابد بر جِگرِ ماست
#شاعر احسان نرگسی
*شب، شبِ گريه است، شبِ اشكِ، سلام خدا بر اون دختري كه تنها سلاحش گريه بود، تنها وسيله دفاعيش گريه بود، گريه برا دختر بچه ها يه وسيله دفاعي است، بلا ببينه، اذيت بشه گريه ميكنه، اما معمولا يه دختر گريه كنه همه ميدَوَن سمتش كمكش كنن، ياريش كنن، سئوال ميكنن: عزيزم چي شده؟ چرا گريه ميكني؟ چيزي ميخواي؟ اما رقيه هر وقت گريه ميكرد بيشتر كتك ميخورد، اما با گريه اش پدرِ شام رو در آوُرد، گريه اش گريه ي معمولي نبود، جنس گريه اش از جنسِ گريه ي مادرش زهرا بود، گريه اش گريه ي قيام بود، گريه اش زير و رو كرد شهرِ شام رو...*
من به پای سرت سر آوردم
حاجتِ عمه را برآوردم
آنقدر که پدر پدر کردم
پدرِ شام را درآوردم
*گريه اش شهرِ شام رو بهم ريخت،شهر شام رو زير و رو كرد، مگه نميگن: گريه ي يتيم عرشِ خدارو به لرزه ميندازه، بعد از قصه ي رقيه، مَردم شام قيام كردن، ميخواستن بريزن تويِ كاخِ يزيد، ميخواستن كاخ رو رويِ سرش خراب كنن، كار به جايي رسيد كه مروانِ ملعون به يزيد گفت: دو تا كار ميتوني بكني: يا پاشي از اينجا بري، يا اينكه اين زن و بچه رو برگردوني مدينه، مردم دارن شورش ميكنن...
فدايِ گريه هات بشم خانوم، اندازه ي همه ي قافله گريه كرد، اندازه ي همه ي كاروان گريه كرد، گفت: بابا!...*
آه! وقت اذان زدند مرا
زخم ها با زبان زدند مرا
@majmaozakerine
یک تنه کاروانِ گریه شدم
قدر یک کاروان زدند مرا
|⇦•همه ي دنیا برای...
##قسمت_پایانی روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم ۱۴۰۰ به نفس سیدمهدی میرداماد•ೋ
❁•༻↷◈↶༺❁
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
❁•༻↷◈↶༺❁
همه ي دنیا برای بقیه
سَرِ گَرد و خاکیتم برای من
بسه دیگه این تنور و اون طبق
یکمم بیا بشین رو پایِ من
*مگه دختر نداري ميري تويِ تنور؟ مگه رقيه نداري ميري تويِ طشتِ طلا، بيا بشين رو پايِ خودم...*
وقتی از بالا می اُفتادی زمین
نمی دونی چی می اومد به سرم
همه رو شاید ببخشم ولی از
نیزه داره سَرِ تو نمیگذرم
اون از اينکه بی خبر رفتی سفر
حالا هم که اومدی نمی بریم
راستی بهت گفته بودم تو کوچه ها
بازار برده فروشا...بگذریم
راست میگن که یک شبه بزرگ شدم؟
دندونای شیریم و اصلاً دیدی؟
دختری که وصله ی جون تو بود
میدونی که چند شبه نبوسیدی
*اگه هر شب من رو نمي بوسيدي خوابم نمي بُرد، اگه هر شب صدات رو نميشنيدم خوابم نمي بُرد، الان چند شبِ صدات رو نشنيدم...*
من فقط یکم موهام سوخته همین
یکمم کبوده رنگم مگه نه؟
لباسام یه ذره نامرتبه
ولی من هنوز قشنگم مگه نه؟
*نگاه كن دخترت رو، بچه هاي شام مسخره ام مي كردن، چادرم رو نشون ميدادن، لباسم رو نشون ميدادن، هي گفتم: من دخترِ حسينم، بابام نويِ پيغمبرِ...
تا سر رو بغل كرد، دو تا اتفاق افتاد براي رقيه، وقتي سر رو بغل كرد، اول شك داشت كه باباشه، به عمه اش گفت: "ما هذا الرأس" اين سر مالِ كيه؟...{اصلاً رقيه نه، يه بچه ي سه ساله يه سر ببينه نبايد دق كنه؟ اونم تو اون تاريكيِ خرابه...} گفت: "ما هذا الرأس" هيچ كسي جوابش رو نداد، مگه ميشه به بچه ي سه ساله بگي اين سَرِ باباتِ؟ خودش فهميد، آروم آروم طبق رو كشيد جلو، سر رو برداشت، تا سر رو بغل كرد فهميد باباشِ...باباي من قشنگترين بابايِ دنياست، اگه خاكي هم باشه قشنگ ترين بابايِ دنياست، همچين كه سر رو به سينه فشار داد، ديگه دستاش جون نداشت...دو تا اتفاق افتاد، اتقاق اول اينكه زبونش گرفت، به لُكنت افتاد، ديگه نتونست درست حرف بزنه، اتفاق دوم هم همه ي درداش يادش رفت، اصلاً ديگه غصه هاي خودش رو فراموش كرد، دست كشيد رو صورتِ باباش، خرابه تاريك بود، درست صورت رو نمي ديد، همچين كه دست كشيد، دستش خورد به لبايِ باباش، به دندونايِ باباش، ديد لبا پاره پاره است، دندونا شكسته و خورد شده است، ديد سر ديگه ازش چيزي نمونده...امام سجاد فرمود: " إِنَّ رَأْسَ أَبِی مُضَرَّجٌ" عرب به چيزي كه له شده باشه ديگه مثل اولش نشه ميگه:" مُضَرَّج" يه كاري بار سر بريده كردن...
اين دختر اين لباش رو گذاشت رويِ صورتِ بابا، چه جوري آروم بشم، چه جوري باهات حرف بزنم، يه كاري كرد، هيچ كي اين كار رو نكرده بود، نه زينب، نه زين العابدين، نه علي اكبر، اين كار مالِ رقيه است، لباش رو گذاشت روِ لبايِ پاره پاره...حسين...*
دوتامون لبامون پُر از خونِ
موهام مثلِ موهات پريشونِ
حالا مثلِ تو من يه دندونه، شكسته دارم
دوتامون موهامون پُر از دوده
قرارِ جدايي مگه بوده
يتيمي برا من هنوز زوده، سِني ندارم
امشب بيا خودم، مادر ميشم برات
خاكا رو پاك كنم، از صورت و لبات
حالا كه اومدي بيشتر پيشم بمون
لبات هات رو مي بوسم، قرآن برام بخون
*بابا! من چوب ندارم، قرآن بخون، راحت باش، بابا من لبات رو مي بوسم، من لبات رو چوب نميزنم، واسه دخترت قرآن بخون...*@majmaozakerine
•✠•اَلّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج•✠•
4_5888991244805213565.mp3
8.44M
روضه وتو سلام به حضرت رقیه
مهدی میرداماد 1400
@majmaozakerine
مناجات باامام زمان( عج)
ای یادگارمرتضی روح دعایابن الحسن
میسوزدازهجران تو دلهای مایابن الحسن
بیاای عشقت تمام دار و ندارم
به راه توعاشقانه در انتظارم
ندارم من آرزویی غیرازوصالت
به یادتوجمعه ها را من میشمارم
بیا یابن زهرا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
نارفراقت میزند آتش بجان عاشقان
ذکرلب مستضعفان ادرکنی یاصاحب زمان
بیاای آنکه امیر ملک وفایی
نداردشیعه بغیر ازتومقتدایی
جهان گشته غرق ظلم وجوروسیاهی
بیاای تنها امید روز رهایی
بیایابن زهرا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
یاحجت بن العسکری ای ماهیمیز مهتاببمیز
عالم ائشیتسون بوسوزی سنسن بیزیم اربابیمیز
گل ای غمنن قورتاران مخلوق جهانی
گل ای زهرانون بوعالمده قان آلانی
یورولدی شیعه آقاجان یول گوزلمکدن
یوبانسون غم لر سالاردیلدن شیعیانی
آقام گل
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
آل ذولفقارحیدری خلقه دئنن مهدی منم
بنیانگذاردولت جاوید هم عهدی منم
قسم وئروک بیزسنی جدون مصطفایه
عدالت اوسته آخان قانی مرتضایه
آقاتزگل لنگ اولوب یکسر کاروانلار
سنیله بیر،یول سالاق باهم کربلایه
آقام گل
@majmaozakerine
🎤مداح استاد طالبی
هدایت شده از کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
ورودیه اسرا به شهر شام
روضه سوزناک
حسینیه شهدای بسیج
متن روضه ✍⬇️
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
عیسی شدی که
اینهمه بالا ببینمت
بالای دست مردم دنیا ببینمت
بعداز گذشت چند شب از روز رفتنت
راضی نمی شود دلم الا ببینمت
اما چه فایده؟ خودت اصلا بگو حسین
وقتی نمی شناسمت آیا ببینمت؟۲
چرا نشناسه آخه این سر تو تنور خولی رفته ...آخه این سر بارها از نیزه افتاده آخه این سر دیر راهب رفته
آخه روزی چند بار این سر ر ونیزه جدا کردن دوباره به نیزه زدن حسین ُ
امروز که شلوغی مردم امان نداد
کاری کن ای عزیز که فردا ببینمت
این ناله ها مادر گریست زنگ دل رومیبره گفت حسین من
شبها چه دیر می گذرد ای حسین من
ای کاش زود صبح شود تا ببینمت
این شعر یه بیتی داره هر وقت
خوندم همه بی تاب شدن کم طاغتا طاغت بیارن یابن الحسن اگه نباید بگم قفل به دهانم بزن آقا
صدا زد داداش
گفتی سر تو را ته خورجین گذاشتند۲
چه خوب شد نبوده ام آنجا ببینمت
عزیز دلم...
تو سنگ میخوری و سرت پرت می شود
امام صادق فرمود رحمت خدا
بر فریادی که بخاطر ما بلند شه
من یه برداشت دارم میدونی چرا؟
آخه از کربلا تا کوفه تا شام
هر جا این زن وبچه گریه کردن دشمن هلهله کرد دشمن میخندید
اما بیاید ما همه با هم ناله بزنیم
حسین ...
تو سنگ میخوری و سرت پرت میشوی
انصاف نیست بین گذرها ببینمت
اما بیت آخر این شعر به کنایه گفته
فقط کنایه فهما خیلی از شماها وقتی یه کنایه رو مداح میگه
روضه ها تو ذهنتون همه مجسم میشه اینم برا کنایه فهما
گفت داداش:
فعلا مپرس طرز ورود مرا به شهر
بگذار گوشه ای تک و تنها ببینمت
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#وردیه_به_شام
#حضرت_زینب_سلام_الله
#حاج_محمد_فراهانی
مجمع مداحان اهلبیت ع بروزترین پایگاه مداحی @majmaozakerine
┏━━━⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️️━
http://eitaa.com/joinchat/272171029C7c2be56d94
❇️ابرگروه مجمع الذاکرین اهل بیت ( علیه السلام) همراه باآموزش مداحی👌
اولین وفعال ترین گروه درایتا😍
🔹هرگونه درخواستی :مطالب مذهبی.حدیث اشعار.روضه.نوحه......
متن روضه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم▪️▪️▪️▪️▪️
نبی در بستر و زهرا کنارش
عزیز قلب او شد بی قرارش
بگوید دخترم کمتر نوا کن
برای رفتن بابا دعا کن
شب رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و شب یتیمی جهان اسلام است. امشب همه ی جهان اسلام عزادار و در واقع مصیبت دیده اند . از همه بیشتر ، بر تنها یادگارش زهرای مرضیه سلام الله علیها سخت بود. بر امیرالمؤمنین علیه السلام و بر نوادگان پیغمبر علیهم السلام ، حسن و حسین علیهما السلام و زینب کبری سلام الله علیها و ام کلثوم سلام الله علیها سخت بود. چون یک اُنس عجیبی بین پیغمبر صلی الله علیه و آله و فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بود. فاطمه ی زهرا پنج سال داشت که مادرش را از دست داد. فاطمه برای پیغمبر هم دختری کرد و هم مادری. پیامبر اکرم خطاب به فاطمه می فرمود:اُم ابیها؛ تو مادر من هستی. یک روز شخصی در کنار مسجدالحرام شکمبه ای روی پیغمبر انداخت، بدن و لباس آن حضرت قدری کثیف شد،پیامبر منزل آمدند{ پیغمبر خیلی رئوف بود،خیلی صبور بود،خیلی مهربان بود،همه ی آنها را با این جرم هایشان بخشید} فاطمه ی زهرا همین که این وضع را مشاهده کرد بلافاصله پدر را تطهیر کرد،لباسی برای او آورد. پیغمبر لباسش را عوض کرد و فرمود:انت اُمّ ابیها؛ تو مادر پدرت هستی. پیامبر این تعبیر را چند جا به کار برده است. روزی که پیغمبر مدینه بود و فاطمه را نمی دید به او خیلی سخت می گذشت، حتماً باید زهرا را می دید. پدر و دختر خیلی ارتباط شان با هم صمیمی بود؛خانه شان نزدیک هم بود حتی بعد از ازدواج،رفت و آمد می کردند. اما این دو سه روزی که پیغمبر حالش خوب نبود دیگر فاطمه خانه ی خودش نرفت،خانه ی پیامبر ماند. نوشته اند همین که پیامبر حالش بد می شد و رنگش تغییر می کرد؛ زهرا گریه می کرد و می فرمود: وَاکَرْباهُ لِکَرْبِکَ یا اَبَتاهْ؛( آه وفغان ازرنج ومصیبت تو ای پدرجان) ۱ همین که پیغمبر متأثر می شد، اشک فاطمه جاری می گشت. خیلی این پدر و دختر صمیمی بودند. با این ارتباط وسیعی که با هم داشتند. فاطمه امشب و فردا از بالای سر بابا تکان نخورد، نشسته بود و صورت بابا را نگاه می کرد{ یا بقیه الله، ان شاءالله یک شب ِ بیست و هشتم، مدینه ی منوّره عرض ارادت کنیم} فاطمه ی زهرا،امیر المؤمنین،امام حسن و حسین علیهم السلام همگی دور پیغمبر بودند. در نهج البلاغه آمده است:امیرالمؤمنین فرمود: لَقَد قُبِضَ رسولُ اللهِ و اَنَّ رأسَهُ علی صَدری؛۲ پیامبر در حالی جان دادن که سرش روی سینه ی من بود. در حالی جان داد که سرش را به سینه چسبانده بودم، در این حالت از دنیا رفت.پیغمبر در خانه غسل داده شد،کفن شد،ولی تشییع نشد،در همان خانه ی خودش به خاک سپرده شد.اَنس بن مالک می گوید: وقتی پیغمبر را به خاک سپردیم،سنگ لحد را چیدیم و قبر را پوشاندیم، من از حجره بیرون آمدم،دیدم یک خانم کنار دیوار ایستاده و گریه می کند. از صدای گریه اش فهمیدم فاطمه است. شب بود،تاریک بود،جلو آمد،عرض کرد:اَنَس پیغمبر را به خاک سپردید؟ عرض کردم بله خانم. فرمود:چه طور طاقت آوردید جسم پیغمبر را زیر خاک کنید؟! چه طور گُل مرا زیر گِل قرار دادید؟ چطور خاک بر بدنش فشاندید؟۳ اتاق را خلوت کردیم، فاطمه وارد اتاق شد، فرمود: بابا بلند شو، دخترت تنها مانده است.
صُبَّتْ عَلَیَّ مصائِبُ لَو اَنَّها
صُبَّتْ عَلَی الاَیّام صِرْنَ لَیالِیا۴
بابا، روز ِ فاطمه شب شد. بابا،خوشی فاطمه تمام شد.بابا،احترام فاطمه پایان پذیرفت.بابا بلند شو ببین آماده شده اند به خانه ی دخترت حمله کنند.بابا بلند شو ببین دخترت تنها مانده.یا فاطمه الزهراء طاقت نیاوردی بر بدن بابا خاک بریزند.شما را احترام کردند. وارد اتاق شدی کنار قبر پیامبر اشک ریختی.اما نبودی ببینی چگونه جلوی چشم قاسم بن الحسن،جنازه ی بابا را تیر باران کردند! به خدا امام حسن غریب است.امام غریب زیست و غریب مُرد.امروز هم قبرش زائر ندارد.یا فاطمهالزهرا،جلوی چشم صغیرهایش بدن را تیر باران کردند. فاطمه جان،طاقت نیاوردی خاک بر بدن بابا بریزند. شما هم یک دختری و دختر اباعبدالله هم یک دختر است. وارد قتلگاه شد،دید بابا سر در بدن ندارد،بدن قطعه قطعه،خودش را روی بدن بابا انداخت. خانم شما را کنار قبر بابا آزاد گذاشتند که اشک بریزید،گریه کنید،اما دختر اباعبدالله را با تازیانه از بدن بابا جدا کردند!
۱-مستدرک ج۲،ص۴۵۱،بحارالانوارج۲۲،ص۴۵۸،منتهی الآمال،ص۱۴۸
۲-نهج البلاغه،خطبه۱۹۷،غررالحکم،ص۱۲۰،ح۲۱۰۳
4_5888624042281273871
8.3M
رقیه نازلی صورتین گویما دیواره♪៛❖
رقیه جان اتمه منی آه و آواره♪៛❖
جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا♪៛❖
رقیه نازلی صورتین گویما دیواره♪៛❖
رقیه نازلی صورتین گویما دیواره♪៛❖
رقیه جان اتمه منی آه و آواره♪៛❖
جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا♪៛❖
رقیه نازلی صورتین گویما دیواره♪៛❖
رقیه جان اتمه منی آه و آواره♪៛❖
جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا♪៛❖
رقیه نازلی صورتین گویما دیواره♪៛❖
رقیه نازلی صورتین گویما دیواره♪៛❖
رقیه جان اتمه منی آه و آواره♪៛❖
جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا♪៛❖
رقیه نازلی صورتین گویما دیواره♪៛❖
رقیه جان اتمه منی آه و آوار♪៛❖
جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا♪៛❖
رقیه نازلی صورتین گویما دیواره♪៛❖
رقیه نازلی صورتین گویما دیواره♪៛❖
رقیه جان اتمه منی آه و آواره♪៛❖
جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا♪៛❖
رقیه نازلی صورتین گویما دیواره♪៛❖
رقیه جان اتمه منی آه و آواره♪៛❖
جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا♪៛❖
رقیه نازلی صورتین گویما دیواره♪៛❖
رقیه نازلی صورتین گویما دیواره♪៛❖
رقیه جان اتمه منی آه و آواره♪៛❖
جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا♪៛❖
رقیه نازلی صورتین گویما دیواره♪៛❖
رقیه جان اتمه منی آه و آواره♪៛❖
جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا جان بابا♪៛❖
رقیه نازلی صورتین گویما دیواره♪៛❖
رقیه نازلی صورتین گویما دیواره♪៛❖
#ترکی
#حضرت_رقیه
@majmaozakerine
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
4_5888638533500938304.mp3
723.8K
#اسارت_شور
#شام_شور
#شور
آه و واویلا ۲
زینب رسیده شهر شام آه و واویلا
راس بریده
بر روی نیزه ریزد اشکش از دودیده
واویلتا به شهر شام
چی به سر حرم اومد
دختر زهرا و علی
میون نامحرم اومد
واویلتا واویلتا
بند۲
آه و واویلا ۲
دروازه ساعات رسیده دخت زهرا
کاش بود علمدار۲
زینب کجا و طعنه و کوچه و بازار
به اشک آل فاطمه
با هلهله میخندید
دور سرای بریده
زنای شام میرقصیدند
واویلتا واویلتا
بند۳
رقیه دیده۲
افتاده از رو نیزه ها راس بریده
ای داد بیداد۲
راس حسین بن علی از نیزه افتاد
یه عده ای به صورتا
ز خون سر رنگ میزدند
محله یهودیا
سرارو با سنگ میزدن
بند۴
مادر خمیده۲
رو نیزه راس شیش ماه هیچکی ندیده
دلها میلرزه۲
ای وای اگر اصغر بیوفته از رو نیزه
دیده سر شیرخواره اشو
یه مادری که کرده غش
به اشک دیده رباب
حرمله میخنده همش
واویلتا واویلتا
بند۵
میسوزه دلها۲
زینب کجا بزم شراب آه و واویلا
آه و واویلا
شد وارد بزم حرامی آل طاها
وسط مجلس شراب
خون دل هر عزیزی شد
جلوی دختر علی
صحبت ِ از کنیزی شد
بند۶
مادر میدیده۲
جام می و طشت طلا راس بریده
در پیش زهرا
لعل حسینو خیزرون میزد واویلا
وسط اون طشت طلا
چی به سر حسین اومد
به پیش فاطمه یزید
هی لباشو با چوب میزد
واویلتا واویلتا
#عبدالزهرا
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#ایام_محرم
#شب_سوم_محرم
سبک #زمینه
#حاج_نریمان_پناهی
آرامش قلبم و دنیای من اومده
عالم را خبر کنید بابای من اومده
سر بریدتو به روی دامن میزارم
من غیر تو کسی رو توی دنیا ندارم
هنوز مثل قدیم دوستم داری دوست دارم
میدونستی بابا جون بی تو رقیت میمیره
میدونستی که بهونه میگیره
میدونستی به غم تو اسیر
حسین وای حسین وای حسین وای
آرامش قلبمو دنیای من اومده
عالم رو خبر کنید بابای من اومده
سر بریدتو به روی دامن میزارم
من غیر تو کسی توی دنیا ندارم
هنوز مثل قبل دوستم داری دوست دارم
میدونستی بابا جون بی تو رقیت میمیره
میدونستی که بهونه میگیره
میدونستی به غم تو اسیر
حسین وای حسین وای حسین وای🔃
با رفتن تو بابا حالم بد بد شده
سهم تن کوچیکم سیلی و لگد شده
از وقتی که دیدم سر تو رو نیزه ها
تب کردم و هستم دیگه خسته بابا
بابا منو ببر میخوام برم پیش خدا
دیگه از موی بلندم بابا جون نیست خبری
کاش میشه دیگه تو از پیشم نری
به خدا بد دردیه بی پدری
حسین وای حسین وای🔃
🏴
@majmaozakerine▪️
▫️▪️
◾️▫️▪️
03-Zamine-Nariman Panahi-Roze 3 Moharam 14000521.mp3
23.72M
زمینه حضرت رقیه
نریمان پناهی
@majmaozakerine
روایت تاریخ
،متعلق به بی بیِ سهساله
مقتل حضرت رقیه سلام الله علیها
کاروان از کوفه، راهی شام شد. مشکلات اسارت و دوری پدر، همچنان رقیه علیهاالسلام را می سوزاند. در بین راه که سختی بر دختر امام حسین علیه السلام فشار آورده بود. شروع به گریه و ناله کرد. و به یاد عزت و مقام زمان پدر، اشک ها ریخت. گویا نزدیک بود روحش پرواز کند و در آن بیابان به بابا بپیوندد. یکی از دشمنان چون آن فریاد ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت: «اُسکُتی یا جاریه! فقد آذیتنی بِبُکائِک»؛ ای کنیز! ساکت باش، زیرا من با گریه تو ناراحت می شوم.آن نازدانه بیشتر اشک ریخت. دیگر بار آن مرد گفت: «اُسکُتی یا بنتَ الخارجی»؛ ای دختر خارجی! ساکت باش.
حرفهای زجر دهنده آن مزدور، قلب دختر امام علیه السلام را شکست. رو به سر پدر نمود و گفت:
«یا ابتاه قَتَلوکَ ظُلماً و عُدواناَ و سَمُّوک بالخارجی»؛ ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند. پس از این جمله ها، آن مرد غضب کرد و با عصبانیت، رقیه علیهاالسلام را از روی شتر گرفت و از بالا بر روی زمین انداخت.
تاریکی شب بر همه محیط سایه افکنده بود. رقیه علیهاالسلام از ترس، شروع کرد به دویدن در آن تاریکی. سختی و خار و خاشاک زمین، پاهای کوچولوی او را مجروح نمود. و او با همه خستگی باز می دوید.
به نیمه شبی ز پی کاروان به دامن دشت کسی که پای برهنه دوید من بودم
همان زمان، قافله متوجه نیزه ای شد که سر امام حسین علیه السلام بر بالای آن بود. نیزه به زمین فرو رفته بود. دشمن هر چه سعی کرد که آن را در آورد، نتوانست.
زینب علیهاالسلام به هر سو می دوید. ناگهان چشمش به یک سیاهی افتاد. جلو رفت تا به آن رسید در آنجا یک زن را دید که سر کودکِ گمشده را به دامن گرفته است. رو به آن زن نمود و پرسید: شما کیستید؟! فرمود: «أنا أمُک فاطمه الزهراء، أظَنَنتِ إنّی أغفلُ عَن أیتامِ وَلَدی»؛ من مادر تو، فاطمه زهرا هستم. گمان می کنی من از یتیم های فرزندم غافلم!
رئیس قافله نزد امام سجاد علیه السلام آمد و سبب این ماجرا و حکایت را پرسید.
امام علیه السلام فرمود: یکی از بچه ها گم شده است تا او پیدا نشود، نیزه حرکت نخواهد کرد! حضرت زینب علیهاالسلام با شنیدن این سخن، خود را از بالای شتر به روی زمین انداخت و ناله کنان به عقب برگشت تا گمشده را پیدا کند.
زینب علیهاالسلام به هر سو می دوید. ناگهان چشمش به یک سیاهی افتاد. جلو رفت تا به آن رسید در آنجا یک زن را دید که سر کودکِ گمشده را به دامن گرفته است. رو به آن زن نمود و پرسید: شما کیستید؟!
فرمود:«أنا أمُک فاطمه الزهراء، أظَنَنتِ إنّی أغفلُ عَن أیتامِ وَلَدی»؛ من مادر تو، فاطمه زهرا هستم. گمان می کنی من از یتیم های فرزندم غافلم! (۱)
زینب علیهاالسلام، رقیه را گرفت و به کاروان رساند و قافله به راه افتاد. (۲)
--------------------------------------------------------------------
منابع :
۱) ناسخ التواریخ، ص ۵۳۱٫
۲) داستان غم انگیز حضرت رقیه علیهاالسلام، ص ۳۷ – ۳۹٫
در کتاب «عوالم العلوم» و بعضی کتب دیگر روایت شده است که در میان اسیران دختر کوچکی از امام حسین علیه السلام باقی مانده بود، و اسم او بنا بر قولی رقیّه، و از عمر شریفش سه سال گذشته بود، و آن حضرت او را بسیار دوست می داشت، و آن دخترک بعد از شهادت پدر شب و روز گریه می کرد، که از گریه ی او دل اهل بیت مجروح می شد و دائماً از اهل بیت سؤال می کرد که پدر من کجا رفت؟ و چرا از من دوری نمود؟…(۱)
یکی از مصیبت هایی که در شام برای اهل بیت علیهم السلام رخ داد، شهادت طفل عزیز، حضرت رقیّه خاتون علیها السلام بود.(۲)
عماد الدین طبری از کتاب «الحاویه» نقل کرده که زنان خاندان نبوّت شهادت پدران را از کودکان پنهان می داشتند و می گفتند: پدرانتان به سفر رفته اند.
امام حسین علیه السلام دختری چهار ساله داشت، شبی با حالت پریشانی از خواب بیدار شد و گفت: پدرم حسین علیه السلام کجاست؟ اکنون او را دیدم!
زنان و کودکان از شنیدن این سخن گریان شدند و شیون از ایشان برخاست.
یزید از خواب بیدار شد و گفت: چه خبر است؟ جریان را به او خبر دادند.
آن لعین دستور داد سر پدر را برای او ببرند، سر را آوردند و در دامنش گذاشتند.
گفت: این چیست؟ گفتند: سر پدر توست. آن کودک هراسان شد، ترسید و فریاد بر آورد، بعد مریض شد و در همان روزها در دمشق از دنیا رفت.(۳)
در بعضی کتب چنین نقل شده که:دستمالی روی سر انداختند و آن طبق را جلو آن دختر نهادند. پرده از آن بر گرفت و گفت: این سر کیست؟
گفتند: سر پدر توست. سر را از میان طشت برداشت و به سینه گرفت و می گفت:
«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّ
ذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمه حَتّی تَکْبُر»
«پدر جان، کی تو را با خونت خضاب کرد! ای پدر که رگهای گردنت را برید! ای پدر، کی مرا در کودکی یتیم کرد! پدر جان، بعد از تو به که امید وار باشیم؟ پدرجان، این دختر یتیم را کی نگهداری و بزرگ کند!».
و از این سخنان با او گفت، تا اینکه لب بر دهان شریف پدر نهاد و سخت بگریست تا غش کرد و از هوش رفت. چون او را حرکت دادند از دنیا رفته بود.
اهل بیت چون این بدیدند، صدا به گریه بلند کردند و داغشان تازه شد، و همه از زن و مرد بر آن آگاه شدند و گریستند.(۴)
چون اولاد رسول و ذراری فاطمه بتول علیها سلام را در خرابه ی شام منزل دادند، آن غریبان ستمدیده و آن اسیران داغدیده، صبح و شام برای جوانان شهید خود در ناله و نوحه بودند. عصرها که می شد آن اطفال خردسال درب خرابه صف می کشیدند، می دیدند که مردم شام خرّم و خوشحال دست اطفال خود را گرفته آب و نان تهیّه کرده به خانه های خود می روند. آن طفلان خسته مانند مرغان پر شکسته دامن عمّه را می گرفتند که ای عمّه، مگر ما خانه نداریم؟ مگر بابا نداریم؟
می فرمود: چرا نور دیدگان، خانه های شما در مدینه، و بابای شما به سفر رفته است. در میان آنها دخترکی بود از امام علیه السلام به نام فاطمه که درد هجران کشیده، گرسنگی و تشنگی ها آزموده، رنج سفر و داغ پدر و برادر دیده، بر بالای شتر برهنه راه درازی پیموده، کعب نیزه و تازیانه خورده.
پدر او را خیلی دوست می داشت، محبّت این دختر در دل امام علیه السلام منزل گرفته بود، همیشه در کنار پدر می نشست و دم به دم مانند دسته گل او را می بوسید، و شبها هم در بغل امام علیه السلام می خوابید…
پیوسته احوال پدر می پرسید و گریه می کرد که «أیْنَ أبی وَ والدی وَ الْمُحامی عَنّی».
به هر نحوی که بود زنها او را آرام می کردند، تا آن که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام رسیدند. در بین راه از رنج شتر سواری به تنگ آمده بود، به خواهرش سکینه می گفت:«أیا أ ُختَ، قَدْ ذابَتْ مِنَ السَّیْر مُهْجَتی» «خواهرم این شتر بس که مرا حرکت داده دل و جگرم آب شد».