خسته خسته ام ای یار چه باید بکنم؟
*یه کم امروز ناز کن…خستگیتُ بگو به آقا…آقا دو ماهه دیگه*…
خسته خسته ام ای یار چه باید بکنم؟
رفتم از یادِ تو انگار چه باید بکنم؟
*دقیقا حس الان من و تو مثل حسیِّ که چندروزی کربلا بودی،حرم بودی…میخوای برگردی…تو مسیر هی پشت سرت رو نگاه میکنی….برمیگردی…سلام میدی…دوباره یه تیکه راه میری….آقا دارم میرما…*
خسته خسته ام ای یار چه باید بکنم؟
رفتم از یادِ تو انگار چه باید بکنم؟
این دو ماه از کف من رفت و نکردم کاری
وای از غفلت بسیار چه باید بکنم؟
اهلِ دل با تو شبِ خویش سحر می کردند
منِ محروم ز دیدار چه باید بکنم؟
امروز بیا یه خودی به ما نشون بده….مُردیم…ندیدیمت آقاجان…امروز اگه میای دست مادرتم بگیر بیار….بی بی سفره رو جمع کنه….دیدی؟وقتی میری خونه مادرت،نمیگذاره دست به سیاه و سفید بزنی…میگه اومدی خونه ی من دیگه…خودش سفره پهن میکنه…غذا میاره…خودش جمع میکنه…*
با همه خوب شدم با تو ولی بد بودم
چشم من بود به اغیار، چه باید بکنم؟
*امروز بیا تو یه راهی پیشِ پایِ من بذار…*
هر چه گفتی تو به من گوش ندادم، الحق
شدم امروز گنهکار چه باید بکنم؟
مثل هر بار زدم زیرِ قرارم با تو
تو بگو،تو آقا که من این بار چه باید بکنم؟
نروم کرب و بلا خاک به سر خواهم شد
تا روم محضر دلدار چه باید بکنم؟
*السلام علیک یا اباعبدالله…به همین راحتی میری کربلا…*
در این حرم چیزی ندیدم غیرِ زیبایی
کم نیستند درصحنت،نفس هایِ مسیحایی
هر کس به دیدار تو آمد کربلایی شد
اینگونه خواهی کرد از مهمان پذیرایی
از کودکی با پنجره فولاد مأنوسم
وقت گرفتاری نخواهم رفت هرجایی
*اصلا جایی رو بلد نیستم برم….دلم می گیره بلیط می گیرم میرم مشهد…تو رو خدا ما رو تحویل بگیر امروز….“و تَصَدَّق علینا…”
از کودکی با پنجره فولاد مأنوسم
وقت گرفتاری نخواهم رفت هرجایی
از آب سقاخانه هر کس خورده می فهمد
زمزم ندارد این چنین آبِ گوارایی
وقتی که نام مادرت را میبرد زائر
در صحن غوغایی شود آن هم چه غوغایی!
*به خدا همین جوره….نام بی بی رو تو حرم می بری،به هم میریزه….*
{می روم مشهد،خیابان ها شلوغ
می روم در قم،شبستان ها شلوغ
کربلا هم کل ایوان ها شلوغ
هیچ کس مثل تو بی زوار نیست
*یا امام حسن!…*}
وقتی که نام مادرت را میبرد زائر
در صحن غوغایی شود آن هم چه غوغایی!
وقتی برای دستگیری می رسی از راه
صحرای محشر تازه خواهد شد تماشایی
*اونجا که میاد تازه روضه شروع میشه….همه جا روضه….حتی قیامت هم روضه….فلذا حتی انبیا هم سرهاشون رو پایین میندازن….“غُضّوا ابصارکم…”هیچ کس نباید ببینه…*
.
Babolharam_Shahadat_Imam_Reza_02.mp3
1.86M
#روضه
#امام_رضا
روزآخرماه صفر
🎤سید رضا نریمانی
گریزبه حضرت زهرا
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
یهو می بینند امام حسن افسار یه مرکب رو گرفته… رو این مرکب بی بی نشسته…تو یه روایتی دیدم بی بی به امام حسن میفرماید:حسن جان! اون کسی که اونجا ایستاده سر در بدن نداره کیه؟! امام حسن جواب میده:“هذا حُسَینُک مُرَمّلٌ بِالدِّماء”…حسین…*
حاجات سائل را نگفته می دهی،یعنی
در دست و دلبازی نداری هیچ همتایی
چشم انتظارت می نشیند در صف محشر
بی شک به دیدارِ منِ سرمست می آیی
ابا صلت میگه: آقا بهم فرمود:اباصلت میرم و برمیگردم…اگه دیدی عبا به سر کشیدمُ دارم برمیگردم،بدون که بی آقا شدی….اباصلتِ…یه خادمِ…میگه صدبار مُردم و زنده شدم….شما می فهمید من چی میگم…هیچ نسبتی هم نداره…یه خادمِ…چی شده تو این کوچه ها که اینقدر خاطره ی بد داریم….یهو دید از دور آقا هی زمین میشینه…پا میشه….
اباصلت! بهت سخت گذشت؟! کجا بودی ببینی دستای علی رو بستن….زنش جلوش هی زمین میخورد…زود پا میشد…دوباره زمین میخورد…هی میزدنش….
شماها خیلی هاتون متأهلید…حرف من رو خوب میفهمید….زن ها که دیگه باید غش کنند با این حرف….زن باردار باشه… میخوای مسافرت بری…جایی بری…میگی نمی برمش…اذیت میشه…یه جایی هم میخوای بری؛از قبل میگی یه جایی رو آماده کنی…زنم نمیتونه….پا به ماهه….همچی که رفت پشت در….دستاشو حائلِ خودش و محسن کرد…فضه بیا….فضه بیا…..
صد جا شمرده ام تو به دادم..
#روضه و توسل ویژۀ شهادت حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام _ سید محمد جوادی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═
بی اعتنا به گنبد و گلدسته و ضریح
این بار آمدم که ببینم تو را فقط ..
*یا امام رضا .. دلاتون هوایی حرم امام رضاست میدونم .. اما یه کاری کن امام رضا بیاد تو جلسه ...*
صد جا شمرده ام تو به دادم رسیده ای
*هرجا زمین خوردم اول گفتم یا امام رضا .. آخه شما هم تو کوچه تا بیای خونه هی زمین خوردی آقا ..*
صد جا شمرده ام تو به دادم رسیده ای
دورست از تو اینکه بیایی سه جا فقط
*به خدا هرجا گره به کارمون میخوره میاد .. یا امام رضا .. جانِ جوادت امشب یه نظری به ما کن امام رضا .. قربونِ حرم با صفات ..*
در بینِ کوچه هایِ خراسان دلش گرفت
از اینکه آمده است به ایران دلش گرفت
هرچند شد عزیزِ خراسان طبیعی است
یوسف اگر به خاطرِ کنعان دلش گرفت
آن چند دانه حبه ی انگور را که خورد
از هرچه میهمانی و مهمان دلش گرفت
*گفت میرم مجلسِ مامون بر میگردم اباصلت ، اگه دیدی عبا رو سر گرفتم بدون زهرم دادن .. اباصلت نشسته دل نگران ، داره لحظات رو میشماره خدایا آقام کی میاد چه جوری میاد ..
یه وقت دید آقا آمد ، عبا رو سرشِ .. هی چند قدم راه میره رو زمین میشینه .. هی میگه جگرم .. قربونِ این ناله ها و اشک ها ..
جگرم میسوزه ..
بال و پرم میسوزه ..
وارد حجره شد ، میگه هی می نشست پا میشد ، بعضی نقل ها میگه ۵۰ بار نشست هی بلند شد .. هی میگه جگرم .. یه وقتایی هم هی صدا میزنه پسرم ..
از بس شبیه مادرش افتاد بر زمین
در انتهایِ کوچه سرش را گرفته بود
چشم انتظارِ دیدنِ روی جواد بود
خیلی بهانه ی پسرش را گرفته بود ..
بر روی خاک بود که پیچید بر خودش
*صدا زد اباصلت فرشایِ حجره رو جمع کن .. میخوام مثل جدِ غریبم بال بال بزنم .. اباصلت میگه گلیمُ جمع کردم دیدم آقا پیراهنشُ بالا زده سینه مبارکشُ رو خاک گذاشته مثل مار گزیده به خودش میپیچه .. هی زیرِ لب میگه غریب حسین ..
لحظاتِ آخر ، انقده جوادشُ صدا زد ، اباصلت میگه یه وقت دیدم درای حجره باز شد .. یه آقازاده نورانی وارد شد فرمود من جواد ابن الرضا هستم .. جلو آمده سر مبارکِ حضرتُ رو زانوهاش گذاشت .. یه پدر آرزوش همینه لحظات آخر سرشُ رو پای پسر بزاره .. بابا وقتی سر رو زانو پسر میزاره آروم میشه .. چشم به چشم پسر باشه راحت جان میده .. اینجا جوادالائمه سرت رو به زانوش گذاشت .. دست تو گیسوانت کرد گفت بابا آروم باش .. بابا خودم بدنتُ تشییع میکنم .. خودم کفنت میکنم .. با دستِ خودم تو خاک میگذارمت .. (بگم صدا ناله ت بلند شه؟!..) امام رضا حجره وسیع بود راحت جون دادی اما جد غریبت تو گودال گیر افتاد .. همه ریختن تو گودال ..
امام رضا یه سنگ به پیشانیت نخورد .. امام رضا با اسب از رو بدنت رد نشدن .. امام رضا جوادتُ سیلی نزدن .. تا نفس داری و زنده ای گریه کن .. یکی دو شب دیگه آواره میشی میگی کجا روضه برم ..
یا امام رضا بدنت رو با احترام تشییع کردن .. خدا خیر بده نوعروسانِ خراسانُ .. پیش مادرش رو سفیدمون کردن یه جا دیگه ام سراغ دارم خوب مهمان نوازی کردن علما بزرگان و سادات از شهر بیرون اومدن گفتن این دختر موسی ابن جعفر .. این همونیِ که باباش از سندی ابن شاهک خیلی سیلی خورده .. آی امام رضا ایرانیا غوغا کردن .. زن ها اومدن گفتن مهریه هامون حلالتون فقط اجازه بدید بریم تشییع جنازه ی عزیز فاطمه .. آخه این آقا اینجا مادر نداره ، این آقا خواهر و دختر نداره .. جمعیت انبوهی آمد .. انقده گل ریختن رو این بدن .. اما کربلایی ها .. زینب اومد دید یه نقطه پر از سنگه .. سنگا رو کنار زد ( آی بمیرم ..) دید یه بدنِ پاره پاره .. یه بدنِ بی سر .. یه بدنی که پر جای سم اسبِ ... نشست رو خاکا .. داداش جان با بدنت چه کردن .. این کلامه معصوم علیه السلامِ میگه به اندازه نگین انگشتر جا سالم رو بدن نبوده ..ببین زینب چی کشیده .. یه وقت دیدن خم شد ، لب ها رو رگ های گلوی بریده گذاشت ..
هرچی نفس داری بگو حسین ...
#سید_محمد_جوادی
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#ویژه_ایام_صفر
@majmaozakerine
#روضه_پیامبر_ص
#حاج_منصور_ارضى
اگرچه روز و شب هستیم دائم برسَرِ خوانت
ببخش آقا که کم بودیم عُمری مرثیه خوانت
*غیر از اینِ؟ عاشورا چقدر شلوغِ،اما برا پیغمبر اکرم اینجور نیست…حالا چه کسایی غریبند؟ سه تا غریب آخرِ ماهِ صفر، هر کدومشون از یکی دیگه غریب تر،هم حضرت رضا،هم حضرت مجتبی،و چه حضرت رسول الله…امشب وقتی گریه می کنی باید چشمات مثلِ چشمایِ حضرت زهرا باشه…کسی نیست که برا باباش گریه کنه…*
پراز دردم ولی درد من اصلا جسم خاکی نیست
بیا روح مرا درمان بکن قربان درمانت
فقط یا رحمه لِلعالمین یک گوشه چشمی کُن
کویرم خاکِ بی خیرم، من و اُمیدِ بارانت
مرا همسفره ی یک وعده نانِ خشک خود گردان
که طعنه میزند برهر ضیافت تکه ی نانت
برای تا خدا رفتن بدستان تو محتاجم
بِکَش دستی سرم شاید شدم یکروز سلمانت
*اومده اجازه میگیره،دَقُ الباب میکنه،کی هستی داری در میزنی؟جوانی از راهِ دور اومدم،برا زیارت پیغمبر،گفت: بابام حالش خوب نیست برگرد…لحظاتی بعد دوباره در زدن،حضرت باز جوابش کرد..دفعه ی سوم،یه وقت پیغمبر چشماش رو باز کرد،دخترم کیه؟ بابا همین که در میزنه بدنم میلرزه…فرمود: این برادرم عزرائیلِ…دخترم فقط از خونه ی تو اجازه می گیره،از هیچ پیغمبری اجازه نگرفته…*
گدایی را ندیدم از درت نومید برگردد
به هرکس میرسد بی شک و شُبهه لطف و احسانت
من اعجاز تو را دیدم میان لحظه هایی که
عیادت رفتی و درجا یهودی شد مسلمانت
گفت:سلمان!…جانم آقا!…گفت: این کوچه ای که رد می شدم هر روز بر سرم یه جوانی از بالا زباله می ریخت، دو سه روزِ نیستش،پیداش کن، برو ببین چی شده،اومد گفت: یارسول الله! مریض شده…گفت:سلمان! بریم عیادتش…آی رحمهالله!…به جوان خبر دادن پیغمبرِ اسلام داره میاد تو خونه ات وارد میشه…روپوشی که داشت کشید رو صورتش،گفت: من خجالت می کشم،چند وقتِ آشغال میریزم رو سرش…پیغمبر اومد گفت: چطوری،چرا مریض شدی؟ گفت: یا رسول الله باهات حرف نمیزنم،مگر اینکه شهادتینی که به همه گفتی به منم بگی،بعد روپوش از صورتم بر میدارم….
من اعجاز تو را دیدم میان لحظه هایی که
عیادت رفتی و درجا یهودی شد مسلمانت
*گفتم یهودی مسلمان شد…یاد یه جایِ دیگه هم افتادم…یهو وسط کوچه بنی هاشم یکی داد زد: ” أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّه”و” أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّه” یکی گفت: آی یهودی! این حرفا چیه میزنی؟ گفت: من این دست بسته رو می شناسم…یه روزی این آقا دَرِ خیبر رو از جا تنهایی در آوُرد، اما امروز…*
چه اُنسی با حَسن داری که باهم سفره وا کردید
میان عرش غوغا کرده آوای حسن جانت
شاعر: سید پوریا هاشمی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
❣﷽❣
⚫️#سینه_زنی_پیامبر_ص
⚫️#زمزمه_پیامبر_ص
امشب شب غم پروری دارد مدينه
حال و هوای ديگری دارد مدينه
امشب علی دست دعا بالا بگيرد
اشک يتيمی از رخ زهرا بگيرد
امشب فضای آسمانها اشکبار است
شهر پيمبر را غمی در انتظار است
امشب ملائک سوز خود را ساز کردند
سوز درون خويش را ابراز کردند
با ديده ی گريان و با قلبی شکسته
زهرا کنار بستر بابا نشسته
خاموش شد امشب چراغ معنويت
پيغمبر رحمت جدا گردد ز امّت
ای آسمان خون گريه کن امشب که زهرا
با چشم خود بيند غم داغ پدر را
از خانه وحی خدا امشب صفا رفت
از جمع اهل البيت ختم النبيا رفت
امشب حديث غصّه می خواند مدينه
داغ گردان را می کند پنهان به سينه
امشب پيمبر را وداع آخرين است
وقت فراق اهل بيت طاهرين است
امشب علی و فاطمه ماتم گرفتند
بر گرد پبغمبر نوای غم گرفتند
پيداست مرگ از روی چون آئينه او
سبطين بنشستند روي سينه ي او
درهای فتنه باز شد بعد از پيمبر
ظلم و ستم آغاز شد بعد از پيمبر
امشب حسن را بويد و بوسد پيمبر
با فاطمه راز نهان گويد پيمبر
ای دخترم ای سينة تو مينوی من
تو زودتر از اهل بيت آئی سوی من
اهل سقيفه عقدة دل باز کردند
و آن کينة ديرينه را آغاز کردند
اهل ستم ناحق به جاي حق نشستند
از اهل بيت مصطفي حرمت شکستند
بعد از نبي حق علي را غصب کردند
بيگانه را بر مسند حق نصب کردند
شد بعد فقدان رسول الله رحمت
سيلي زدن بر فاطمه اجر رسالت
پايان عمر رحمه للعالمين شد
آغاز غمهاي اميرالمؤمنين است
( محمّد نعيمي)
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
گرفتار رسول الله گشته جانم امشب باز
به نام رحمه للعالمین می خوانم امشب باز
ز احوال خراب فاطمه ویرانم امشب باز
و نزد گریه های مادرم گریانم امشب باز
شب تنهایی زهرای مرضیه رسیده، آه
و یا صبح پریشانی داغ و غم دمیده، آه
ز بس که آه زهرا از دل خسته کشیده، آه
برای آسمانی ها بساط گریه چیده، آه
رسولی که خودش را خرج نادانی مردم کرد
به رسم لطف با بی مهری قومش تکلم کرد
به روی مهر جای قهر با آنان تبسم
برای امتش از حق تقاضای ترحم کرد
لبی سرشار از خنده دلی خالی زنفرت داشت
همیشه بر یتیمان و اسیران لطف و رحمت داشت
اگرچه بر همه عالم نبی بود و ولایت داشت
علی دل داده بود، بر علی عشق و ارادت داشت
وجود کبرایی اش کجا و خاک این عالم
مقام عرشی او را نمی فهمد بنی آدم
اگرچه دید از امت پیاپی درد و رنج و غم
لبش با واژه نفرین نگردید آشنا یک دم
تمام عالم امکان چو جسم و مصطفی جان است
مقام او برای آیه های پاک قرآن است
یکی از معجزات مهربانی هاش سلمان است
و جانش را علی بن ابی طالب نگهبان است
محمد آنکه هستی را به زیر بال و پر دارد
محمد آنکه دستش معجز شق القمر دارد
محمد آنکه از اسرار ربانی خبر دارد
به سوی عالی اعلا کنون عزم سفر دارد
دل آرام او از ماجراهایی هراسان است
نگاه آسمان دارش اسیر باد و باران است
لبش گرم علی جان و حسین جان وحسن جان است
برای روزهای آتی زهرا پریشان است
به روی دخترش زهرا تبسم می کند با اشک
نمیدانم چرا با او تکلم میکند با اشک
در و دیوار و آتش را تجسم میکند با اشک
که یک غنچه میان شعله ها گم می کند با اشک
تجسم می کند روی ز گل نازکتر او را
طناب کینه و دست امام و رهبر او را
غلاف آهن تیز و لطیف پیکر او را
به زیر دست و پا بغض غریب و پرپر او را
تجسم می کند حیدر اسیر فتنه ها مانده
حسن در حلقه ی یاران بی مهر وفا مانده
حسین بن علی بی سر میان کربلا مانده
و زینب در میان نامحرمان تنها مانده
پس روی در بقیع زهرا خطاب کرد
پس با زبان گله آن بضعة الرسول
رو بر مدینه کرد که یا ایها الرسول
این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست
این خشك لب فتادهى دور از لب فرات
كز خون او، زمین شده جیحون، حسین توست
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️