eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
41هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
379 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 🏴 ✍شاعر:ابوذر رييس میرزایی(بهار) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ میان خانه ی خود غریب و بی حبیبم ندارم یار و یاور اجل باشد طبیبم دلم پاره پاره زغم ها شد دلم تنگ دیدار زهرا شد                  امون ای دل ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ کجایی زینب من بیا وقت سفرشد بیاو کن نظاره حسن پاره جگر شد ببین زینبم حال محزونم ببین این لبان پراز خونم               امون ای دل ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ خودم دیدم به چشمم که مادر بر زمین خورد گل باغ رسالت درون کوچه پژمرد خودم دیده ام ضربه ی سیلی خودم دیده ام صورت نیلی                امون ای دل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 🏴 ✍شاعر:ابوذر رييس میرزایی(بهار) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ مدینه شد پرازغم پرازاندوه وماتم که رفت از داردنیا رسول الله اکرم مدینه شده صحنه ی محشر به قلب فلک سوز پیغمبر                    رسول الله ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ازاین غم آسمان هم زچشمش خون ببارد بمیرم بهر زهرا دگر بابا ندارد دلم بر غمش مبتلا گشته عزادار او مرتضی گشته                 رسول الله ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ زهجران پیمبر دل حیدر گرفته غم بابا چه سخت است دل دختر گرفته واویلا سقیفه به پا گردد ازاین پس به زهرا جفا گردد                رسول الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 🏴 🎤مداح :کربلایی محمد حسین حدادیان ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ گریه نکن که بی قرارم برای تو دلشوره دارم گریه نکن فاطمه جانم که خیلی زود میای کنارم یه عده که حیا ندارند تو خونه ی تو پا می ذارند به جای گل آتیش و هیزم برای تسلیت می آرند دست علی که بسته می شه فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان پهلوی تو شکسته می شه فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان می مونی بین در و دیوار فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان محسن تو می کشمه مسمار فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان امون از این شهر مدینه فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان من می رم از شهر مدینه تو می مونی با زخم سینه می بینی با دل شکسته دیگه علی خونه نشینه یه کوچه و چادر خاکی سیلی و گوشواره ی خونی مجبور می شی که صورتت رو از علی دیگه بپوشونی دست حسن تو دستای تو فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان بارونی میشه چشمای تو فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان می گیره آسمون کوچه فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان می افتی تو میون کوچه فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان امون از این شهر مدینه فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان بذار که اشکاتو بگیرم برای غصه هات بمیرم از یاد مردم میره دیگه سفارش روز غدیرم همسفر روح الامینم حسینمه به روی سینه ام غروب قتله گاه و شمر و سر بریده رو می بینم وقتی که زینب میره از حال فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان می بینمت میون گودال فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان میشه به دخترت جسارت فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان تو غل و زنجیر اسارت فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان امون از این شهر مدینه فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان ..... @majmazakerinee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  از بارِ داغش پشتِ پیغمبر شکسته تنهاترین سردارِ بی لشگر شکسته سجاده‌اش بر غربتِ او گریه کرده پایِ غریبی‌اش دلِ منبر شکسته بخشید آنکَس را که زد نیزه به ساقَش او دستگیری می‌کند از هر شکسته   تا زهر را نوشید فرمود: آه مادر راحت شد این آئینه‌یِ یکسر شکسته بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست اما غرورم را کسی دیگر شکسته   یک کوچه‌ی باریک و دو دیوارِ سنگی یک راه بُن‌بست و دو برگ و بر شکسته فهمید فرزند بزرگم ، ناسزا گفت می‌خواست من باشم ولیکن سر شکسته گفتم که با رویم بگیرم ضربه‌اش را رفتم نبینم حرمتِ مادر شکسته   اول مرا زد بعد از آن هم مادرم را من میزدم بال و پَر و او پَر شکسته از رویِ چادر پایِ خود را بر نِمی‌داشت پایی که قبل از این جسارت ، در شکسته در زیرِ پاها گوشواره خوردتر شد خندید وقتی دید نیلوفر شکسته فهمیدم از اُفتادنِ مادر که بد زد فهمیدم از دیوارِ کوچه ، سر شکسته لایوم کَ یومَک  حسینم گریه کم کن تنها نه من ، از گریه‌ات خواهر شکسته می‌بینمت با مادرم بر شیبِ گودال در لابه‌لایِ نیزه و خنجر شکسته ای کاش می‌شد تا نبینم ساربان هم انگشت را دنبالِ انگشتر شکسته حسن لطفی
همگی از بقیع برگشتند همگی خسته و غبار آلود روی چشم حسین اشک عزا چشم عباس هم پر از خون بود زینب آمد کنار در آرام سر خود را گذاشت گوشه‌ی در با سوالی حسین را گریاند ای حسین از برادرم چه خبر؟ در کنار مزار پیغمبر تن او را به خا ک‌ها دادید؟ تن سبز غریب مادر را به سوی فاطمه فرستادید؟ بنشین خواهرم صبوری کن تا بگویم چه در بقیع رخ داد؟ بغض آقا شکست و چشمش را اشک غربت گرفت و پاسخ داد: کاش خواهر تن برادر را ساده و مخفیانه می‌بردم کاش مانند حیدر و زهرا بدنش را شبانه می‌بردم کاش خواهر زمان تشییعش زره جنگ خویش بر تن داشت کاش تابوت مجتبی خواهر جنس محکم شبیه آهن داشت نگران‌تر شدم برادر جان حرف تو بوی جنگ را دارد روی دوشت چرا شده خونی؟ شانه‌ات بوی مجتبی دارد دست بر روی این دلم بگذار تا بگویم چه شد که مبهوتم من همین قدر با تو می‌گویم که عزادار تیر و تابوتم بنشین زینبم مرو بیرون خوشی ما تمام شد خواهر دیدی آخر حسین تو زینب بی‌حسن بی‌امام شد خواهر در کنار مزار او گفتم که بمیرم برای این تن تو غصه و ماتمت چه سنگین است غارتم کرده داغ رفتن تو گر چه با غصه غارتم کردند خواهر این انتهای غارت نیست در کنار حسن همه بودیم خوردن تیر اوج غربت نیست اوج غربت برای من مانده غارت خیمه‌ها برای شما غارت پیکرم برای من داغ کرب و بلا برای شما غارت هر چه بر تنم مانده از عبایم گرفته تا نیزه این لباسی که مادرم داده از تنم می‌برند با نیزه خواهرم یک به یک سواران را می‌دوانند بر تن و پشتم بعد از آن یک نفر که جامانده خواهد آمد سراغ انگشتم مجتبی شکریان