eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
47.8هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
Javad MoghadamMoghadam-Fatemieh21394[01].mp3
زمان: حجم: 6.29M
یازهرا🌺: آسیابت یک طرف ، افتاده بستر یک طرف آسیابت یک طرف ، افتاده بستر یک طرف چادر تو یک طرف ، افتاده معجر یک طرف هر چه اینجا هست و چشمان مرا خون کرده است رنگ این دیوار خانه یک طرف ، در یک طرف ... وای مادر وای ، وای مادر وای ... گاه و دلخونِ توییم و گاه دلخون پدر وای و بابا یک طرف ، ای وای مادر یک طرف مثل آن روزی که افتادی می افتد بر زمین پیکر من یک طرف ، او یک طرف ، سر یک طرف من چگونه پیرهن کهنه تن یارم کنم غصه ی تو یک طرف ، داغ برادر یک طرف من دو بوسه میزنم جای تو و جای خودم زیر گردن یک طرف ، رگهای حنجر یک طرف وای از آن لحظه که باید بنگرم سر زِ روی نیزه افتاده ، پیکر یک طرف وای از آن لحظه که میریزند و بین خیمه ها گوشواره یک طرف ، خلخال و معجر یک طرف ... حسین ، حسین ، حسین ... @majmaozakerine
باور نداشت زينب كبري‌ كه مادرش رفته است وجاي خالي  او در برابرش   چادر نماز فاطمه لالايي شبش دستان پر ز مهر علي بالش سرش   چشمان پرستاره ي زينب به در هنوز يادي كند زمادر و محسن برادرش   هرنيمه شب به كنج دلش روضه ميگرفت باخاطرات كوچه و سيلي و مادرش   وقتي دلش بهانه ي مادر گرفته است چادرنماز مادر خود را كند سرش   مادركبوترانه پريده به آسمان بابا دلش گرفته براي كبوترش   محمدجواد قدرتي
تا چند دسته گل شود امشب نثار تو خون گریه میکنم سر خاک مزار تو   برخیز و موج چشم ترم را نگاه کن شمعی نداشتم جگرم را نگاه کن   مادر ز جای خیز که مهمانت آمده مهمان دلشکسته و گریانت آمده   اینکه نشسته است کنارت حسین توست این بی قرار گرم زیارت حسین توست   برخیز و حالی از پسر کوچکت بپرس حال بقیه را هم از این کودکت بپرس   رفتی و نیستی که ببینی برادرم هر روز آب میشود از غصه در برم   بر سینه اش گرفته حسن چادر تو را گوید مدام زیر لب ای وای مادرم   ار لحظه ای که رفتی از این خانه تاکنون شانه نخورده است به گیسوی خواهرم   از اینکه بغض کرده و خانه نشین شده ترسم که جان دهد پدرم در برابرم   آیا تو بر حسین جوابی نمیدهی؟ تشنه رسیده کاسه آبی نمیدهی؟   برخیز و با حسین ز بازو سخن بگو از دردِ زخم سینه و پهلو سخن بگو   مادر بگو که خوب شده زخم ابرویت؟ بهبود یافته آن چشم کم سویت؟   یادم نرفته بر در و دیوار خوردنت یادم نرفته سیلی بسیار خوردنت   یادم نرفته روی زمین دست و پا زدی بابا نبود خادمه ات را صدا زدی   رفتی و ماند خاطره هایت برای من زنده شود عزای تو در کربلای من   یعنی که بعدها تو می آیی به دیدنم در قتلگاه وقت سر از تن بریدنم   وقتی که رفت بر سر نیزه سرم بیا وقت هجوم اسب روی پیکرم بیا   فکر رباب باش که در بین سلسله است وقتی می افتد از سر نی اصغرم بیا   نیمه شب است و قافله در دشت می رود افتد ز روی ناقه اگر دخترم بیا   علی صالحی
|⇦•مدینه شاهدِ شب هایِ .. و توسل تقدیم به ساحت مقدس حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها فاطمیه ۹۸ _ حاج محمود کریمی•✠• ∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞ مدینه شاهدِ شب هایِ خاموشیست این شبها علی چون شمع میسوزد کنارِ پیکر زهرا زِاشکِ خویش بِنوشت این سخن بر تربت پاکش بیا برگرد با من! سویِ خانه ای گلِ زیبا منم شمعُ تویی گل؛ کودکانت همچو پروانه به بزم ماتمت سوزند با یاد تو بی پروا چگونه بی تو برگردم بسویِ خانه زهراجان *سرشُ از رویِ مزار بلند کرد یه حالت خواب یه مرتبه بلند شد .. گفت بریم ابن عباس بریم، عرضه داشت آقا کجا! شما گفتی کاش شبها طولانی بشه بشینیم راحت گریه کنیم برا خانم .. گفت بریم حسین داره گریه میکنه .... آقا از کجا فهمیدی گفت فاطمه م گفت .. برو حسین داره گریه میکنه ...* چگونه بی تو برگردم بسویِ خانه زهراجان که میخواهند ازمن کودکانِ خسته مادرا *فضه که اومد خونه ی مولا، خانه سلطانِ زمینُ آسمان اومدتو در و دیوار رو نگا کرد دلش سوخت بلدِ کار بود میگه یه ظرفِ گلی رو برداشت علمشُ داشت یه دستی روش کشید یه ذکری گفت اومد خدمت امیرالمومنین ، آقا هیچی تو خونه نیست اگه اجازه بدی من اینو تغییرش دادم، بفروشیم مولا فرمود فضه اگه اینو میخوندی این کارو میکردی ایارش بالاتر نمیرفت گفت چرا اقا! شما هم بلدی ؟! گفت فاطمه م بلدِ حسنینمم بلدن ... آنان ک خاک را به نظر کیمیا کنن.. امر خداست ما اینطوری زندگی کنیم .. دو خط روضه و التماسِ دعا ‌.. دیدن بینِ بچه های فاطمه از همه بیشتر امام مجتبی بی تابه .. یه گوشه از خونه زانویِ غم بغل گرفته .. هر کاری میکنن آروم نمیشه ..آقا ، شما بزرگه بچه های فاطمه ای شما هم باید باباتُ آرام کنی همه داداشتُ و هم خواهراتُ .. اینا هم داغ دیدن آخه چرا اینطوری گریه میکنی فرموده باشد آخه اینا که تو کوچه نبودن ...* بردم پناه هرچه به دیوار بیشتر او پیش تر رسیدُ رَهم بیشتر گرفت قدم نمیرسید که خود را سپر کنم .. همرنگ صورت تو شده رخت ماتمم ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅