eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
47.8هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
دلواپسم و چشم به در دوخته ام در شعله ی آه دل بر افروخته ام یک جرعه نگاه کن ، " فقد طال صدی" عمری است در انتظار تو سوخته ام .... از راه بیایی و دلم شاد شود ویرانه به دست لطفت آباد شود مردم همه دنبال هوا و هوس اند مولای من !  از شما چه کم یاد شود ... هر وقت گرفته ایم فال خودمان بد آمده روز و ماه و سال خودمان یک راه نجات مانده آن هم این که ما را نکنی رها به حال خودمان ای شاهد روزگار وقت مدد است ای حجت کردگار وقت مدد است یا حضرت صاحب العجل  یا مهدی ای وارث ذولفقار وقت مدد است
رباعیات / حضرت موسی بن جعفر «علیه السلام» استقامت 〰〰〰〰〰〰〰〰 چون سرو همیشه راست قامت بودی معنای شرافت وشهامت بودی دربهت سکوت ظلم هارون عمری فریاد زسای استقامت بودی رهائی درشام وسحر زاشک خود غوغا کرد احیاء مرام مادرش زهرا کرد جان داد اگر چه او به کنج زندان منشور رهائی بشر امضا کرد حق خواهی چون موج به هرکرانه میخوردی تو بس طعنه ازاین زمانه میخوردی تو ازدست عدو به جرم حق خواهی وعشق چون فاطمه تازیانه میخوردی تو التماس دعا
🏴 🏴 🏴 ✍شاعر:حاج رضا یعقوبیان ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ صفا دیگر ز بیت مصطفی رفت به دنیا مادر خیرالنسا رفت خدیجه یاور اسلام و قرآن از این عالم به سوی کبریا رفت ◾️ خدیجه! همسر پیغمبری تو همیشه یاور پیغمبری تو چو بگذشتی ز هستی در ره دین دو عالم زیور پیغمبری تو ◾️ امشب تمام عالم هستی پر از غم است ختم رسل ز داغ خدیجه به ماتم است امشب علی به یاد غم همسر رسول اشکش روان چو دیده ی زهرا دمادم است ◾️ اگرچه در گلستان تو خارم خدا داند ز داغت اشکبارم خدیجه ای همه عالم فدایت شرر زد داغ تو بر قلب زارم ◾️ گل بستان عصمت یا خدیجه تویی انوار رحمت یا خدیجه در این شب های پاک ماه رحمت روان گشتی به جنت یا خدیجه ◾️ همه عالم فدایت یا خدیجه بمیرم از برایت یا خدیجه شرر زد بر دل زار حزینم غم تو غصه هایت یا خدیجه ◾️ چه داغی ماند بر قلب پیمبر که رفتی تو سوی خلاق داور کنار پیکر بی روح پاکت بسوزند از غمت زهرا و حیدر ◾️ تمام عمر خود ایثار کردی نظر بر رحمت دادار کردی تمام ثروت و هستی خود را فدای احمد مختار کردی ◾️ منم دلبسته ی کویت خدیجه که مستم زَعطر دلجویت خدیجه در این ماه خدایی ماه رحمت دو دست من بود سویت خدیجه ◾️ خدیجه گلبن باغ ولایی تو آرامش برای مصطفایی نمودی یاری از دین خداوند خدیجه مادر خیرالنسایی ◾️ خدیجه مظهر ایمان و تقوا خدیجه همسر والای طاها نموده یاری دین محمد خدیجه مادر دلبند زهرا ◾️ ز غم امشب جهان ماتمسرا شد مدینه شور و غوغایی به پا شد برفت از عالم هستی خدیجه در این ماتم جگرخون مصطفی شد ◾️ باشد به جهان خدیجه نور برکات بر شیعه بُوَد مِهر ولایش حسنات امشب که بُوَد شب وفاتش بفرست بر روح مقدسش درود و صلوات ◾️ شهر مکه در عزا و غم شده خانه ی احمد پر از ماتم شده در غم سوک خدیجه مادرش قامت زهرای اطهر خم شده
اسما ء که شاهد وصایایش بود می گفت خدیجه بغض در نایش بود یک غم به دلش بود به وقت رفتن آن هم غم تنهایی زهرایش بود
🏴 🏴 🏴 ✍شاعر:مهدی شریفی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ آمد شب قدر و بی قرار است دلم از فرط گناه غصه دار است دلم یا رب بپذیر عذر تقصیرم را بر مغفرتت امیدوار است دلم آمد شب قدر و لحظه ها نورانی است دلها شده نرم و دیده ها بارانی است از سوی خدا کتاب نازل شده است بر روی زمین ضیافتی قرآنی است آمد شب قدر و بی قرارم یا رب افتاده بسی گره به کارم یا رب گفتند که اشک، رمز مهمانی توست بسیار هوای گریه دارم یا رب آمد شب قدر و آمده بنده تو این بنده سر به زیر افکنده تو تو منبع جود و بخشش و احسانی من بنده پر گناه و شرمنده تو در این شب قدر، قدری آرامم کن من عبد فراری ام خودت رامم کن تقدیر مرا به رنگ خون امضا کن در راه خودت شهید گمنامم کن
🏴 🏴 ✍مداح :حاج علی اکبر اسفندیار ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ منـادی زد نــدا اهــل زمـین را علـی گـــویـد اذان آخــریـن را علی میرفت تاکه لحظه ای بعد ز خون دل کند رنگین جبین را شبی از آسمانم ماه می رفت یتیمان را ز سینه آه می رفت چه حالی داشت وقتی دیدزینب علی با پای لرزان راه می رفت پدرجان ازچه حال زار داری؟ رخ زرد و دو چشـم تـار داری چـرا بـابـا بــه وقــت راه رفتـن چو مادر دست بر دیوار داری؟ تمـاشا کـن فلـک ظلـم زمیـن را علی ازخون دل شسته جبین را بگــردی در زمیــن و کهکــشانها نیــابـی چــون امیـرالمـومنـین را فـدای زینـب واَمَّـن یُجیب اش نمــوده نــذر بـابـای غـریب اش نمی داند علـی حـاجت روا شد جوابش کرده مولا راطبیب اش فلـک دیــدی امیـرالمـومنـین را زخونهای دلش شسته جبین را یتیمی با فغان و ناله می گفت چـــرا کشـتید امـــام نــازنیــن را؟ عـدو تـاکـه نشـسته درکمینت بــه محـراب عبـادت زد زمینت تمام خون دلهایی که خوردی بـه یکباره روان شد بر جبینت حسین تــاب غـم و هجـران نـدارد و زینــب نـــالــه اش پـــایـان نـــدارد طبیب آن شب بگوش مجتبی گفت مــریـض تــان دگــر درمـــان نـدارد درد و غم های دلت شدبی عدد تا نشد سقف سرت سنگ لحد در گــــرفتـــاری و دلتنــگـی بـگـــو یـــا علــی ابـــن ابیـــطالــب مــــدد ز قلب خسته خیزد نـاله و درد فقـیری در خــرابـه نـاله می کرد کجـایی نـاشناس کیسه بردوش کســــی نــــان یتیـــمان را نیـــاورد بنال ای دل که دردم ماندنی شد کتـاب غصـه هـایـم خـوانـدنی شد چــه دشــوار اسـت رنـج نـا امیدی مـــریـض زینــب آخــر رفتـنی شــد شبی بــاد خــزان زد بــر گـل یــاس زهـم پاشیده شـدکـانون احساس حسین یک نــالـه زد داد از یتیـمی ولـی آتش بجــان زد اشـک عبـاس چـــرا بـــابـــا جبیـــنی زرد داری؟ درون سیـنه آهـی سرد داری چرا لب می گزی بابای خوبم؟ الهـی مـن بمــیرم درد داری... امیــرمـــؤمنــان از خـــانـه مـیر رفـت چـه مظلـومانه ازکـاشـانه می رفت دل شـب مثـل زهـــرا همسـرخــود بــه روی شـانـه مخفیانه می رفت اگـر چــه تــا بــه کــوفــه ره درازه بیــاییـد کـه خـداهم چـاره سازه پــــی یــــاری فــــرزنــــدان حیــــدر رویـم امشب بـه تشـییع جنـازه
🏴 🏴 ✍شاعر:رقیه سعیدی کیمیا ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ باید که زبـانـــی از شقـــایـق باشیم تا محــرم اســـرار و حقــایق باشیم هستــیم اگـــر شیــعهٔ صادق ، بایــد عامــل به حدیث آل صــادق باشیم ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ آیینـــه ، ارادت به تو دارد ، مولا در صدق ، شباهت به تو دارد ، مولا هر شیــعه که در مکتب تو عــالم شد در سینـــه ، محبـت به تو دارد ، مولا ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ علمــی که برازندهٔ هـــر برتـری است مــدیونِ علـومِ مکتب جعــفری است روشنـگــــر راه می شـــود تا به ابــد آن علم که بر محور دین باوری است ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ از غـــربت آیینــــه دلـم می گیـــرد از این ستم و کیــنه دلـم می گیـــرد یـادآور مــادر اسـت این آتــش و در با آن غـــم دیرینـــه دلم می گیـــرد
.. و مگر که کوفی ظالم ز من گناهی دید که بین کوفه سفیرت چه بی پناهی دید میا، به جان رقیه اگر بیائی تو زبان گشودن شش ماهه رانخواهی دید شرمندگی گرفته نفس را به سینه ام من روضه خوان کوچه تنگ مدینه ام کوفه میا تو را به رقیه قسم ،حسین آخر به یاد روی کبود سکینه ام از غربت تو سینۀ زارم شده دلتنگ بگذر از این شهر پر از حیله ونیرنگ هرجاسخن ازغارت وجنگ است حسین جان ترسم که خورد بر زینب ز جفا سنگ من رفتم و از من به تو ای شاه سلامی بالای سر دارم و اینست پیامی شمشیر مهیا شده بر کشتنت آقا اینجا تو میا نیست دراین شهر مرامی حیف است که بر پیکر تو تیر ببارد بر پیکر نو ضربۀ شمشیر ببارد سرنیزه شده تشنۀ خون بدن تو حیف است که بر پیکر تو سیر ببارد خنجر شده لب تشنۀ خشکیده گلویت سرنیزه و شمشیر مهیاست به سویت صد حیف نشد تا که ببوسم رخ نازت صد حیف که سرزنیزه زند بوسه به رویت اینجا سخن از عشق و وفانیست برگرد درکوفه نشانی ز صفا نیست برگرد هرجا سخن از خنجر تیز است آقا حرفی به جز از رأس جدا نیست برگرد کوفه هدفی جز تن صدپاره ندارد امّید در این شهر ره چاره ندارد اینجا سخن از بستن آب است،برگرد توتاب عطش داری و شیرخواره ندارد از ساغر گردون می اندوه چشیدم خیری من از این شهر جفاپیشه ندیدم اینجا تو میا نیزه و شمشیر مهیاست از ضربت آنان به تن خویش،کشیدم ازکوفه و کوفی صفتان خسته و زارم جز ناله در این شهر طرفدار ندارم کاری زمَن ایدوست نیاید، به جزاینکه از بیکسی و غربت تو اشک ببارم جا شد به تنم نیزه و شمشیر حسین جان پر شد همۀ پیکرم از تیر حسین جان از بام زدند بر سر سودازده ام سنگ ازضعف شدم زار و زمینگیر حسین جان لب،تشنه ودل،خسته ودندان شکسته اینها همه فخر است که جانباز تو هستم شادم که زعشق تو سرم بر سر دار است این دار گواه است که سرباز تو هستم اینجا کمر بر قتل تو بستند مردم بازار شمشیر و سنان غوغاست آقا جمعی همه خنجر به دست در انتظارند مقصودشان رأس تو و سقاست آقا کوفه میا که قامتت از غم کمان شود از بهر داغ قاسم و عباس و اکبرت با خود سه ساله را تو میاور به همرهت ترسم که تازیانه شود سهم دخترت در حیرتم که این همه لشگر کجا روند دارند همه به همرهشان خنجر و سنان تیر سه شعبه دیدم و از بغض حرمله ترسم که اصغرت نگشاید دگر زبان آیی اگر به کوفه میاور رقیه را اینجا سخن زکعب نی و تازیانه هاست با نیزه ها و خنجر و شمشیرها حسین جسم تو و تن اکبر نشانه هاست رحمی به حال خواهر غم پرورت نما رحمی به حال نجمه و حال سکینه کن این کوفه چون مدینۀ زهرا کش است وای یادی زآتش در و مسمار و سینه کن از بهر غربتی که تو داری حسین من در هر گذر به یاد تو چشمم پر آب شد تیرسه شعبه ای که بدیدم به چشم خویش جانم پر از شراره به حال رباب شد ای شه میا به کوفه که این قوم کینه جو طرحی برای کشتن اکبر کشیده اند نفرین به چشمهای حریص و پلیدشان گویا که گوشواره و معجر ندیده اند اینجا کمر به قتل تو بستند حسین جان حرفی ز وفا و ز حیا نیست در اینجا تو جای خودت ،اکبرو عباس همینطور حتی نکنند رحم به شیرخواره ات آقا سوگند به زهرا که همین است دعایم ایکاش در این شهر نیفتد گذر تو ترسم که بیائی،غم عباس ببینی ترسم که ز داغش بشود خم کمر تو ......................................................................
هدایت شده از روضه دفتری
🏴 🏴 🏴 ✍شاعر:کربلایی میثم مومنی نژاد ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ غم آمده در عزای تو گریه کند با زمزم اشکهای تو گریه کند ای کعبه ، تو را چگونه آتش زده اند؟ ده سال منی ، برای تو گریه کند ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ دل او آشنا با سوختن بود هماره با غریبی هم سخن بود کفن شد با لباس خویش اما به یاد آن شهید بی کفن بود
.. و مگر که کوفی ظالم ز من گناهی دید که بین کوفه سفیرت چه بی پناهی دید میا، به جان رقیه اگر بیائی تو زبان گشودن شش ماهه رانخواهی دید شرمندگی گرفته نفس را به سینه ام من روضه خوان کوچه تنگ مدینه ام کوفه میا تو را به رقیه قسم ،حسین آخر به یاد روی کبود سکینه ام از غربت تو سینۀ زارم شده دلتنگ بگذر از این شهر پر از حیله ونیرنگ هرجاسخن ازغارت وجنگ است حسین جان ترسم که خورد بر زینب ز جفا سنگ من رفتم و از من به تو ای شاه سلامی بالای سر دارم و اینست پیامی شمشیر مهیا شده بر کشتنت آقا اینجا تو میا نیست دراین شهر مرامی حیف است که بر پیکر تو تیر ببارد بر پیکر نو ضربۀ شمشیر ببارد سرنیزه شده تشنۀ خون بدن تو حیف است که بر پیکر تو سیر ببارد خنجر شده لب تشنۀ خشکیده گلویت سرنیزه و شمشیر مهیاست به سویت صد حیف نشد تا که ببوسم رخ نازت صد حیف که سرزنیزه زند بوسه به رویت اینجا سخن از عشق و وفانیست برگرد درکوفه نشانی ز صفا نیست برگرد هرجا سخن از خنجر تیز است آقا حرفی به جز از رأس جدا نیست برگرد کوفه هدفی جز تن صدپاره ندارد امّید در این شهر ره چاره ندارد اینجا سخن از بستن آب است،برگرد توتاب عطش داری و شیرخواره ندارد از ساغر گردون می اندوه چشیدم خیری من از این شهر جفاپیشه ندیدم اینجا تو میا نیزه و شمشیر مهیاست از ضربت آنان به تن خویش،کشیدم ازکوفه و کوفی صفتان خسته و زارم جز ناله در این شهر طرفدار ندارم کاری زمَن ایدوست نیاید، به جزاینکه از بیکسی و غربت تو اشک ببارم جا شد به تنم نیزه و شمشیر حسین جان پر شد همۀ پیکرم از تیر حسین جان از بام زدند بر سر سودازده ام سنگ ازضعف شدم زار و زمینگیر حسین جان لب،تشنه ودل،خسته ودندان شکسته اینها همه فخر است که جانباز تو هستم شادم که زعشق تو سرم بر سر دار است این دار گواه است که سرباز تو هستم اینجا کمر بر قتل تو بستند مردم بازار شمشیر و سنان غوغاست آقا جمعی همه خنجر به دست در انتظارند مقصودشان رأس تو و سقاست آقا کوفه میا که قامتت از غم کمان شود از بهر داغ قاسم و عباس و اکبرت با خود سه ساله را تو میاور به همرهت ترسم که تازیانه شود سهم دخترت در حیرتم که این همه لشگر کجا روند دارند همه به همرهشان خنجر و سنان تیر سه شعبه دیدم و از بغض حرمله ترسم که اصغرت نگشاید دگر زبان آیی اگر به کوفه میاور رقیه را اینجا سخن زکعب نی و تازیانه هاست با نیزه ها و خنجر و شمشیرها حسین جسم تو و تن اکبر نشانه هاست رحمی به حال خواهر غم پرورت نما رحمی به حال نجمه و حال سکینه کن این کوفه چون مدینۀ زهرا کش است وای یادی زآتش در و مسمار و سینه کن از بهر غربتی که تو داری حسین من در هر گذر به یاد تو چشمم پر آب شد تیرسه شعبه ای که بدیدم به چشم خویش جانم پر از شراره به حال رباب شد ای شه میا به کوفه که این قوم کینه جو طرحی برای کشتن اکبر کشیده اند نفرین به چشمهای حریص و پلیدشان گویا که گوشواره و معجر ندیده اند اینجا کمر به قتل تو بستند حسین جان حرفی ز وفا و ز حیا نیست در اینجا تو جای خودت ،اکبرو عباس همینطور حتی نکنند رحم به شیرخواره ات آقا سوگند به زهرا که همین است دعایم ایکاش در این شهر نیفتد گذر تو ترسم که بیائی،غم عباس ببینی ترسم که ز داغش بشود خم کمر تو ......................................................................
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم رباعی‌ها شهادت امام سجاد علیه السلام عمری غمِ او خوردم و بی‌تاب شدم تشنه که شدم  آب رسید  آب شدم در سجده فقط گریه برایش کردم در نافله  روضه‌خوانِ مهتاب شدم بعد از پدرم خوشی ندیدم اِی وای من طعنه و ناسزا شنیدم  اِی وای دیدم به سرِ بریده‌اش سنگ زدند اِی زهر کجایی که بریدم اِی وای با قافله‌ پابرهنه پایِ سر تو رفته سفری این پسرِ مضطرِ تو اِی کاش سرم به نیزه بود آن لحظه .… که خورده کتک به پیشِ ما خواهرِ تو ها
🏴 🏴 ✍شاعر:کربلایی میثم مومنی نژاد ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ سجاده ی اشک تو ، به هر جا باز است صد جاده به سمت آسمانها باز است چشمان تو هر روز ، پر از عاشوراست چون پنجره ای که رو به دریا باز است