🏴#شهادت_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🏴#روضه
🎤مداح :حاج عباس طهماسب پور
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#مهدی_جان…
🌾زهر افتاده به جانِ جگرم،مهدی جان
🌾لرزه افکنده زِ پا، تا به سرم،مهدی جان
⚡️به لب خشک پدر،جرعه ی آبی برسان
⚡️که من از روز عطش،شعله ورم مهدی جان
*جگرم داره میسوزه، یه قطره آب برام بیار*
من نمیدونم تو جمع ما، کسی مسموم شده یا نه
حالا به دلایلی نمیخوام بگم زهر عطش غلبه میکنه به آدم
اونم زهری که به اهل بیت دادن و به قصد کشتن و شهید کردن امامامون…
مث شخص مارگزیده به خودش میپیچید
مهدی من کجایی??
✨قبل از آنی که به دل،زهر،اثر بگذارد
✨کشته است صحنه دیوار و درم،مهدی جان
🔹لحظه ای نیست عزیزم،که تداعی نشود
🔹وقعه ی کرببلا در نظرم،مهدی جان
🔸قدح آب روان، تا به لبم شد نزدیک
🔸عطش اهل حرم،زد شررم مهدی جان
#غیرتیا
🔻بشکند دستی که با بغض علی،سیلی زد
🔺به رخ عمه ی نیکو سیرم، مهدی جان
یه وقتایی من و تو روضه میخونیم یوقتاییم هم خوده اهل بیت میخونن
✔️بشکند دستی که با بغض علی،سیلی زد
✔️به رخ عمه ی نیکو سیرم، مهدی جان
⬅️تا درخشید رخ ماه تو یاد آوردم
⬅️سر نورانی هجده قمرم،مهدی جان
◀️زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب
◀️خون قلبم چکد از چشم ترم،مهدی جان
#حســــین
#غریب_مادر_غریب_مادر
آب طلبید. پسر امامِ،،، سن و سالی هم نداره
☑️رفت آب آورد برا بابای غریبش که از شدت تشنگی داره به خودش میپیچه
☑️آبُ داد. امام حسن عسکری دستاش لرزون..
آب گرفت. ظرف آب از دستش افتاد
☑️اینی که میگی بچه ای برا تشنگیه باباش آب آورده، چه روضه ای تو دهنت تداعی میشه??
💎یقینا دلت همونجاییکه من میخوام بگم
☑️دامن آتیش گرفت. دشمن به هوای خاموش کردن آتیش دامنش، پشتش دوید.
اینم به هوای اینکه دوباره تازیانه و سیلی در کاره، میدوید
☑️هرچی سرعتش بیشتر میشد، سرعت دختر سه ساله هم بیشتر میشد
به آتیش که باد بخوره، شعله ورتر میشه
دختر دوید… اما دشمن بهش رسید
☑️یه نگاهی بهش انداخت. فهمید اومد برا کمک کردن
چرا فرار میکنی?
☑️گفتم حتما تو هم میخوای مثل اونا کتکم بزنی
☑️همه بدنم کبوده، دیگه نای کتک خوردن ندارم
☑️دیگه نای سیلی خوردن ندارم
☑️دیگه توان تازیانه خوردن ندارم
انقده زدن مارو…
یکی با دست
یکی با تازیانه
یه عده ای با لگد
همه جای بدنم درد میکنه
♨️چه کمکی از دستم برمیاد??
اگه امکان داره، یه مقدار آب بهم بده
♨️مشک آبُ گرفت. یه مقدار آب بهش داد.
آقا یه سوالی ازت دارم، جوابمو میدی??
گفت بگو
〽️به من بگو گودیه قتلگاه کدوم وره?
تو تشنه بودی آب میخواستی، گودیه قتلگاه برا چی??
بابام که رفت میدون، لب تشنه بود
😭😭😭😭
#حسیـــــن
✅اما تفاوتش اینه مهدی فاطمه آب برا بابا برد، اما این دختر نتونست ببره
یه موقعی یادش اومد که سر از بدن جدا شد
✅بدن با عزت و احترام، غسل دادن
سامرا شهر بدیه،،، الانم همینه
🔰به ندرت پیش میاد اوناییکه کربلا رفتن بگن سامرا هم رفتیم
از همون موقع، همیشه حکومت نظامی بوده
همیشه مراقب امام حسن عسکری بودن
همیشه تو غربت بود حتی تو خونه ی خودش
❇️آقارو بعد از غسل، تشییع کردن
یه عده از شیعیان اومدن
❇️موقع نماز، برادر امام هادی که عموی امام حسن عسکری بود، اومد نماز بخونه که مهدی فاطمه اومد فرمود: بر بدن امام ، فقط امام باید نماز بخونه
❇️خوده امام زمان شروع کرد به نماز خوندن
💠تو کربلا هم اینجوری شده
اما تفاوتش اینه نه تشییع جنازه ای داشت، نه غسل و کفنی داشت
بنی اسد اومدند بدنهارو جابجا کردن
💠خوده آقا زین العابدین اومد شناسایی کرد
✳️این بدن، بدن قاسمِ
✳️این بدن، بدن اربا اربای علی اکبرِ
✳️این بدن، بدن عموم ابالفضلِ
✳️این بدن، بدن پاره پاره ی بابای غریبم حسینِ
کفن که نمیشد…
گفت بنی اسد، یکی بوریا بیاره
😭😭😭😭😭
حسین…
#غریب_مادر_غریب_مادر
🔵مگر به کربلا، کفن به غیر بوریا نبود?
🔵مگرحسین تشنه لب،عزیز مصطفی نبود??
حسیــــــن
#غریب_مادر_غریب_مادر
#غریب_مادر_غریب_مادر
#غریب_مادر_غریب_مادر
🔰از سوز زهر کینه، هی رو خاکا میشینه
🔰دست به دیوار میگیره، مادرش رو میبینه
🍃ناله هاش، قلب میسوزونه
🍃رو لباش، لخته های خونِ
🍃روضه ی کوچه رو میخونه
🍂چشم به راه مونده حالا
🍂تا بیاد مهدی از راه
💢مث یک مار گزیده
💢سر گذاشته رو خاکا
✴️سر باباشو داره، روی پاهاش میزاره
✴️زیر لبهاش میخونه، روضه ای با اشاره
🔘خوبه که پیش تو نیست، خواهر
🔘خوبه اصلا نداری دختر
🔘تا ببینه تورو بی سر
#رفتی_خرابه_دیگه…
🔥دیدم بزم شرابُ، میچشیدم عدابُ
🔥وقتی مرد غریبه، بست به دستم طنابُ
🔥پُر شدیم از کبودی، بابا
🔥بین چنتا یهودی بابا
🔥خوب شد اصلا نبودی بابا
😭زود رسیدم به پیری، بابا
😭تو لباس اسیری، بابا
😭مُردم از سر به زیری، بابا
❣#حسیـــــن
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏴 #شهادت_امام_عسکری_علیه_السلام
🏴#روضه
🎤مداح :حاج عباس طهماسب پور
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#مهدی_جان…
🌾زهر افتاده به جانِ جگرم،مهدی جان
🌾لرزه افکنده زِ پا، تا به سرم،مهدی جان
⚡️به لب خشک پدر،جرعه ی آبی برسان
⚡️که من از روز عطش،شعله ورم مهدی جان
*جگرم داره میسوزه، یه قطره آب برام بیار*
من نمیدونم تو جمع ما، کسی مسموم شده یا نه
حالا به دلایلی نمیخوام بگم زهر عطش غلبه میکنه به آدم
اونم زهری که به اهل بیت دادن و به قصد کشتن و شهید کردن امامامون…
مث شخص مارگزیده به خودش میپیچید
مهدی من کجایی??
✨قبل از آنی که به دل،زهر،اثر بگذارد
✨کشته است صحنه دیوار و درم،مهدی جان
🔹لحظه ای نیست عزیزم،که تداعی نشود
🔹وقعه ی کرببلا در نظرم،مهدی جان
🔸قدح آب روان، تا به لبم شد نزدیک
🔸عطش اهل حرم،زد شررم مهدی جان
#غیرتیا
🔻بشکند دستی که با بغض علی،سیلی زد
🔺به رخ عمه ی نیکو سیرم، مهدی جان
یه وقتایی من و تو روضه میخونیم یوقتاییم هم خوده اهل بیت میخونن
✔️بشکند دستی که با بغض علی،سیلی زد
✔️به رخ عمه ی نیکو سیرم، مهدی جان
⬅️تا درخشید رخ ماه تو یاد آوردم
⬅️سر نورانی هجده قمرم،مهدی جان
◀️زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب
◀️خون قلبم چکد از چشم ترم،مهدی جان
#حســــین
#غریب_مادر_غریب_مادر
آب طلبید. پسر امامِ،،، سن و سالی هم نداره
☑️رفت آب آورد برا بابای غریبش که از شدت تشنگی داره به خودش میپیچه
☑️آبُ داد. امام حسن عسکری دستاش لرزون..
آب گرفت. ظرف آب از دستش افتاد
☑️اینی که میگی بچه ای برا تشنگیه باباش آب آورده، چه روضه ای تو دهنت تداعی میشه??
💎یقینا دلت همونجاییکه من میخوام بگم
☑️دامن آتیش گرفت. دشمن به هوای خاموش کردن آتیش دامنش، پشتش دوید.
اینم به هوای اینکه دوباره تازیانه و سیلی در کاره، میدوید
☑️هرچی سرعتش بیشتر میشد، سرعت دختر سه ساله هم بیشتر میشد
به آتیش که باد بخوره، شعله ورتر میشه
دختر دوید… اما دشمن بهش رسید
☑️یه نگاهی بهش انداخت. فهمید اومد برا کمک کردن
چرا فرار میکنی?
☑️گفتم حتما تو هم میخوای مثل اونا کتکم بزنی
☑️همه بدنم کبوده، دیگه نای کتک خوردن ندارم
☑️دیگه نای سیلی خوردن ندارم
☑️دیگه توان تازیانه خوردن ندارم
انقده زدن مارو…
یکی با دست
یکی با تازیانه
یه عده ای با لگد
همه جای بدنم درد میکنه
♨️چه کمکی از دستم برمیاد??
اگه امکان داره، یه مقدار آب بهم بده
♨️مشک آبُ گرفت. یه مقدار آب بهش داد.
آقا یه سوالی ازت دارم، جوابمو میدی??
گفت بگو
〽️به من بگو گودیه قتلگاه کدوم وره?
تو تشنه بودی آب میخواستی، گودیه قتلگاه برا چی??
بابام که رفت میدون، لب تشنه بود
😭😭😭😭
#حسیـــــن
✅اما تفاوتش اینه مهدی فاطمه آب برا بابا برد، اما این دختر نتونست ببره
یه موقعی یادش اومد که سر از بدن جدا شد
✅بدن با عزت و احترام، غسل دادن
سامرا شهر بدیه،،، الانم همینه
🔰به ندرت پیش میاد اوناییکه کربلا رفتن بگن سامرا هم رفتیم
از همون موقع، همیشه حکومت نظامی بوده
همیشه مراقب امام حسن عسکری بودن
همیشه تو غربت بود حتی تو خونه ی خودش
❇️آقارو بعد از غسل، تشییع کردن
یه عده از شیعیان اومدن
❇️موقع نماز، برادر امام هادی که عموی امام حسن عسکری بود، اومد نماز بخونه که مهدی فاطمه اومد فرمود: بر بدن امام ، فقط امام باید نماز بخونه
❇️خوده امام زمان شروع کرد به نماز خوندن
💠تو کربلا هم اینجوری شده
اما تفاوتش اینه نه تشییع جنازه ای داشت، نه غسل و کفنی داشت
بنی اسد اومدند بدنهارو جابجا کردن
💠خوده آقا زین العابدین اومد شناسایی کرد
✳️این بدن، بدن قاسمِ
✳️این بدن، بدن اربا اربای علی اکبرِ
✳️این بدن، بدن عموم ابالفضلِ
✳️این بدن، بدن پاره پاره ی بابای غریبم حسینِ
کفن که نمیشد…
گفت بنی اسد، یکی بوریا بیاره
😭😭😭😭😭
حسین…
#غریب_مادر_غریب_مادر
🔵مگر به کربلا، کفن به غیر بوریا نبود?
🔵مگرحسین تشنه لب،عزیز مصطفی نبود??
حسیــــــن
#غریب_مادر_غریب_مادر
#غریب_مادر_غریب_مادر
#غریب_مادر_غریب_مادر
🔰از سوز زهر کینه، هی رو خاکا میشینه
🔰دست به دیوار میگیره، مادرش رو میبینه
🍃ناله هاش، قلب میسوزونه
🍃رو لباش، لخته های خونِ
🍃روضه ی کوچه رو میخونه
🍂چشم به راه مونده حالا
🍂تا بیاد مهدی از راه
💢مث یک مار گزیده
💢سر گذاشته رو خاکا
✴️سر باباشو داره، روی پاهاش میزاره
✴️زیر لبهاش میخونه، روضه ای با اشاره
🔘خوبه که پیش تو نیست، خواهر
🔘خوبه اصلا نداری دختر
🔘تا ببینه تورو بی سر
#رفتی_خرابه_دیگه…
🔥دیدم بزم شرابُ، میچشیدم عدابُ
🔥وقتی مرد غریبه، بست به دستم طنابُ
🔥پُر شدیم از کبودی، بابا
🔥بین چنتا یهودی بابا
🔥خوب شد اصلا نبودی بابا
😭زود رسیدم به پیری، بابا
😭تو لباس اسیری، بابا
😭مُردم از سر به زیری، بابا
❣#حسیـــــن
@majmazakerinee
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🏴#شهادت_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🏴#روضه
🎤مداح :حاج عباس طهماسب پور
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#مهدی_جان…
🌾زهر افتاده به جانِ جگرم،مهدی جان
🌾لرزه افکنده زِ پا، تا به سرم،مهدی جان
⚡️به لب خشک پدر،جرعه ی آبی برسان
⚡️که من از روز عطش،شعله ورم مهدی جان
*جگرم داره میسوزه، یه قطره آب برام بیار*
من نمیدونم تو جمع ما، کسی مسموم شده یا نه
حالا به دلایلی نمیخوام بگم زهر عطش غلبه میکنه به آدم
اونم زهری که به اهل بیت دادن و به قصد کشتن و شهید کردن امامامون…
مث شخص مارگزیده به خودش میپیچید
مهدی من کجایی??
✨قبل از آنی که به دل،زهر،اثر بگذارد
✨کشته است صحنه دیوار و درم،مهدی جان
🔹لحظه ای نیست عزیزم،که تداعی نشود
🔹وقعه ی کرببلا در نظرم،مهدی جان
🔸قدح آب روان، تا به لبم شد نزدیک
🔸عطش اهل حرم،زد شررم مهدی جان
#غیرتیا
🔻بشکند دستی که با بغض علی،سیلی زد
🔺به رخ عمه ی نیکو سیرم، مهدی جان
یه وقتایی من و تو روضه میخونیم یوقتاییم هم خوده اهل بیت میخونن
✔️بشکند دستی که با بغض علی،سیلی زد
✔️به رخ عمه ی نیکو سیرم، مهدی جان
⬅️تا درخشید رخ ماه تو یاد آوردم
⬅️سر نورانی هجده قمرم،مهدی جان
◀️زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب
◀️خون قلبم چکد از چشم ترم،مهدی جان
#حســــین
#غریب_مادر_غریب_مادر
آب طلبید. پسر امامِ،،، سن و سالی هم نداره
☑️رفت آب آورد برا بابای غریبش که از شدت تشنگی داره به خودش میپیچه
☑️آبُ داد. امام حسن عسکری دستاش لرزون..
آب گرفت. ظرف آب از دستش افتاد
☑️اینی که میگی بچه ای برا تشنگیه باباش آب آورده، چه روضه ای تو دهنت تداعی میشه??
💎یقینا دلت همونجاییکه من میخوام بگم
☑️دامن آتیش گرفت. دشمن به هوای خاموش کردن آتیش دامنش، پشتش دوید.
اینم به هوای اینکه دوباره تازیانه و سیلی در کاره، میدوید
☑️هرچی سرعتش بیشتر میشد، سرعت دختر سه ساله هم بیشتر میشد
به آتیش که باد بخوره، شعله ورتر میشه
دختر دوید… اما دشمن بهش رسید
☑️یه نگاهی بهش انداخت. فهمید اومد برا کمک کردن
چرا فرار میکنی?
☑️گفتم حتما تو هم میخوای مثل اونا کتکم بزنی
☑️همه بدنم کبوده، دیگه نای کتک خوردن ندارم
☑️دیگه نای سیلی خوردن ندارم
☑️دیگه توان تازیانه خوردن ندارم
انقده زدن مارو…
یکی با دست
یکی با تازیانه
یه عده ای با لگد
همه جای بدنم درد میکنه
♨️چه کمکی از دستم برمیاد??
اگه امکان داره، یه مقدار آب بهم بده
♨️مشک آبُ گرفت. یه مقدار آب بهش داد.
آقا یه سوالی ازت دارم، جوابمو میدی??
گفت بگو
〽️به من بگو گودیه قتلگاه کدوم وره?
تو تشنه بودی آب میخواستی، گودیه قتلگاه برا چی??
بابام که رفت میدون، لب تشنه بود
😭😭😭😭
#حسیـــــن
✅اما تفاوتش اینه مهدی فاطمه آب برا بابا برد، اما این دختر نتونست ببره
یه موقعی یادش اومد که سر از بدن جدا شد
✅بدن با عزت و احترام، غسل دادن
سامرا شهر بدیه،،، الانم همینه
🔰به ندرت پیش میاد اوناییکه کربلا رفتن بگن سامرا هم رفتیم
از همون موقع، همیشه حکومت نظامی بوده
همیشه مراقب امام حسن عسکری بودن
همیشه تو غربت بود حتی تو خونه ی خودش
❇️آقارو بعد از غسل، تشییع کردن
یه عده از شیعیان اومدن
❇️موقع نماز، برادر امام هادی که عموی امام حسن عسکری بود، اومد نماز بخونه که مهدی فاطمه اومد فرمود: بر بدن امام ، فقط امام باید نماز بخونه
❇️خوده امام زمان شروع کرد به نماز خوندن
💠تو کربلا هم اینجوری شده
اما تفاوتش اینه نه تشییع جنازه ای داشت، نه غسل و کفنی داشت
بنی اسد اومدند بدنهارو جابجا کردن
💠خوده آقا زین العابدین اومد شناسایی کرد
✳️این بدن، بدن قاسمِ
✳️این بدن، بدن اربا اربای علی اکبرِ
✳️این بدن، بدن عموم ابالفضلِ
✳️این بدن، بدن پاره پاره ی بابای غریبم حسینِ
کفن که نمیشد…
گفت بنی اسد، یکی بوریا بیاره
😭😭😭😭😭
حسین…
#غریب_مادر_غریب_مادر
🔵مگر به کربلا، کفن به غیر بوریا نبود?
🔵مگرحسین تشنه لب،عزیز مصطفی نبود??
حسیــــــن
#غریب_مادر_غریب_مادر
#غریب_مادر_غریب_مادر
#غریب_مادر_غریب_مادر
🔰از سوز زهر کینه، هی رو خاکا میشینه
🔰دست به دیوار میگیره، مادرش رو میبینه
🍃ناله هاش، قلب میسوزونه
🍃رو لباش، لخته های خونِ
🍃روضه ی کوچه رو میخونه
🍂چشم به راه مونده حالا
🍂تا بیاد مهدی از راه
💢مث یک مار گزیده
💢سر گذاشته رو خاکا
✴️سر باباشو داره، روی پاهاش میزاره
✴️زیر لبهاش میخونه، روضه ای با اشاره
🔘خوبه که پیش تو نیست، خواهر
🔘خوبه اصلا نداری دختر
🔘تا ببینه تورو بی سر
#رفتی_خرابه_دیگه…
🔥دیدم بزم شرابُ، میچشیدم عدابُ
🔥وقتی مرد غریبه، بست به دستم طنابُ
🔥پُر شدیم از کبودی، بابا
🔥بین چنتا یهودی بابا
🔥خوب شد اصلا نبودی بابا
😭زود رسیدم به پیری، بابا
😭تو لباس اسیری، بابا
😭مُردم از سر به زیری، بابا
❣#حسیـــــن
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین