.
|⇦• قسم به غربت خاکی..
#قسمت_اول / #روضه و توسل ویژۀ شهادت امام صادق علیه السلام اجرا شده سال 1400 به نفس حاج محمد طاهری
●━━━━━━───────
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
داد و بی داد که در محفل ما رندی نیست
که برش شکوه برم، داد ز بیداد کشم
اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ (1) کجا شکایت ببرم .. کجا دنبال آقام بگردم .. از زبانِ شما بگم :
عاشقم، عاشق روی تو ، نه چیز دگری
بار هجران و وصالت به دل شاد ،کشم
مُردم از زندگی بی تو که با من هستی
طرفه سرّی است که باید برِ استاد کشم
سال ها میگذرد، حادثهها میآید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
ـــــــــــــــــ
قسم به غربت خاکی که فوق تفسیر است
هوای شعر برای بقیع دلگیر است
نفس کشیدن بین غبارها سخت است
سرودن از حرم بی مزارها سخت است
چگونه شعر بگوید دلی که می گیرد
الا بقیع! چرا نوکرت نمی میرد
قرار نیست تو را بی سبب بهانه کنم
ولی بگو که دلم را کجا روانه کنم؟!
کبوتری که در این خانه لانه داشته است
در آستان رضا آشیانه داشته است
چگونه باخبر از آن سرای درد و غم است
دلش خوش است که نامش کبوتر حرم است
بقیع، سامره و کربلا و مشهد نیست
در این سرا خبری از رواق و گنبد نیست
بقیع مثل نجف نیست تا که مهمانش
به راحتی بنشیند میان ایوانش
ولی بقیع، بهشتی ست با چهار مزار
بقیع مژدۀ سالی ست با چهار بهار
چهار مظهر غربت چهار تن مظلوم
چهار قبرِ غریب از چهارده معصوم
فقط میان بقیع است این قرار و تمام
به یک سلام شوی زائر چهار امام
ولی نه، آهِ دلم ناتمام مانده هنوز
به سینه حسرت عرض سلام مانده هنوز
سلام از عمقِ دل دیده ای که پُر ابر است
به مادری که بدون حرم نه بی قبر است
اگر سلام تو آتش به سینه ات افروخت
از آن دری ست که روزی میان آتش سوخت
*مگه میشه روضۀ امام صادق بگیری از مادرش نخونی .. خودش به بهانه های مختلف روضۀ مادر رو به پا می کرد .. یکی اومد گفت آقاجان داشتم رد میشدم یه پیرزنی رو زمین افتاد و زمین خورد نمیدونم چرا قاتلینِ مادرِ شما رو لعن کرد .. مامورا گرفتن این زن رو بردن .. حضرت به مصلیش رفت، مشغول نماز شد و دعا کرد .. این زن آزاد شد .. فرمود وقتی آزاد شد بیاریدش کارش دارم .. این پیرزن آمد، حضرت فرمود مادر یه سوال ازت دارم زمین خوردی چرا قاتلینِ مادرِ منو لعن کردی؟! گفت آقاجان دستِ خودم نبود .. تا زمین خوردم یه سنگ رسید زیر پهلوم یه مرتبه یادِ مادرِ پهلو شکستهات افتادم (2) .. ( به بهانه روضه میگرفت برا حضرت زهرا ..) چند جلسه نیومده بود خدمت امام صادق، حضرت فرمود فلانی کجا بودی؟ نمیگی ما یادت میکنیم .. گفت آقاجان خدا یه فرزندی بهم داده مشغول اون بودم .. حضرت فرمود مبارکِ ان شالله، اسمش رو چی گذاشتی؟! گفت آقاجان با اجازه تون نام مادرِ شما فاطمه .. حضرت از جا بلند شد سه مرتبه فرمود فاطمه .. فاطمه .. فاطمه .. همینطور اشک میریخت .. ( عرضه داشت آقاجان بی ادبی کردم اسم مادرتونُ رو دخترم گذاشتم؟!) فرمود نه! هر خونه ای این لیاقت رو نداره اسم مادرِ من توش برده بشه .. خوب اسمی رو گذاشتی رو دخترت، اما حواست باشه حالا که اسم مادرمُ رو دخترت گذاشتی، نکنه یه وقت سیلی به صورت دخترت بزنی .. (3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_امام_صادق
#امام_صادق
#حاج_محمد_طاهری
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
📝 #دارد_ميان_هيأت_خود_گريه_ميكند
🖊 #روضه_امام_صادق | #حاج_محمود_کریمی
🖊 #شب_شهادت_امام_صادق
"ع"
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دارد ميان هيأت خود گريه ميكند
با اهل بيت عصمت خود گريه ميكند
با داغ ِ هَتک حرمت خود گريه ميكند
دارد برای غربت خود گريه ميكند
آتش گرفت خانه اش اما سپر نداشت
بين ِچهار هزار نفر يک نفر نداشت
مشعل به دستها وسط خانه ريختند
يک عده بي هوا وسط خانه ريختند
جمعِ حسودها وسط خانه ريختند
اموالِ خانه را وسط خانه ريختند
بين نماز بود و مجالش نداده اند
حتی امان به اهل و عيالش نداده اند
بين هجوم بي خبر و يادِ مادر است
ديوارهای شعله ور و يادِ مادر است
تنها ميان درد سر و يادِ مادر است
افتاده است پشت در و يادِ مادر است
شكر خدا خميده به ديوار و در نخورد
بال و پرش به تيزی مسمار و در نخورد
آرام تر هنوز عبا بر نداشته
اين پير ِسالخورده عصا بر نداشته
نعلين خويش را به خدا بر نداشته
شيخ ِ حرم عمامه چرا بر نداشته؟!
اورا كشان كشان وسط كوچه ميكِشند
در پيش اين و آن وسط كوچه ميكِشند
اين غُصه را به نام مدينه سند زدند
بر آه آهِ خستگي اش دستِ رد زدند
باور نمیکنیم به آقا لگد زدند
می برد نام فاطمه و حرف بد زدند
از بس دويده خميده شده،بي رمق شده
اين پير ِمردِ غمزده خيس ِ عرق شده
گيرم خميده در بر انظار رفته است
پاي برهنه از سر بازار رفته است
گيرم به پاي هر قدمش خار رفته است
با دستِ بسته مجلس اغيار رفته است
شكر خدا كه پيرهنش پا نخورده است
در زير چكمه ها دهنش پا نخورده است
#محمد_جواد_پرچمی
( به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلو تر بود دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تو رو بردن دیر رسیدم من ) 1
1- شاعر: #حاج_محمد_صمیمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
@babolharam_net/حاج مهدی سماواتی14010305eheyat-samavati-marsie.mp3
زمان:
حجم:
1.81M
|⇦•مگر میان شما...
#روضه_امام_صادق وتوسل به حضرت زینب سلام الله علیه اجرا شده سال۱۴۰۱به نفس حاج مهدی #سماواتی
●━━━━━━───────
منصور دوانقی خلیفه ی ملعون عباسی میگه: هرباری که دست به قبضه ی شمشیر بردم دیدم رسول خدا بین من و امام صادق حائل شده غضبناک داره نظاره میکنه و هربار غصبناکتر، جرات نکردم شمشیر بزنم...
یارسول الله! یه شمشیر برهنه رو بالا سر امام صادق نتونستید ببینید، چه حالی پیدا کردید کربلا؟....لحظه ای که دور حسینت رو گرفتن...
"فرقةٌ بالسيوفِ وفرقةٌ بالرِّماحِ وفرقةٌ بِالحجارةِ وفرقةٌ بالخَشَبِ والعصا...."
عمه ی سادات میدید ناله میزد "وامحمدا واعلیا واحسینا...وَیْلَکُمْ یا قَوم، أما فِیکُمْ مُسْلِمٌ...."
«مگر میان شما یک نفر مسلمان نیست
خدا پرست مگر اندرین بیابان نیست»
دیگه انگار از دشمن چَشم یاری داشت
صدا زد...یابن سَعد! اَیُقتَلُ اَبُوعبداللّه وَ انتَ تَنظُرُ اِلَیهِ؟ یابن سعد آیا حسین رو میکُشند تو نظاره میکنی؟
صَلَی اللّهُ عَلَیک َیا اباعَبداللّه، صَلَّى اللَّهُ عَلَیک وعلی الْبَاكِينَ عَلَیک یا ذَبیحَ الْعَطشان
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_زینب_علیه_السلام
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
#حاج_مهدی_سماواتی
#روضه_امام_حسین
📋حُرمَتِ شیخ حرم در وسط کوچه شکست
#متن_روضه / بخش دوم صوت
#روضه_امام_صادق (ع)
ویژه #شهادت_امام_صادق (ع)
مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*یکی از صحابه اومد خدمت امام صادق(ع) ؛ آقا دید داره گریه میکنه. فرمود چرا گریه میکنی؟ مگه چی شده؟ گفت آقاجان، تو راه که میومدم دیدم یه زنی زمین افتاد. وسط کوچهها تا زمین خورد شروع کرد قاتلین مادر شما رو لعنت کنه. مأمورین نظام تا دیدنش با یه وضعی این خانم رو بردن.
تا این حرف رو زد آقا هم گریه کردن. فرمودن سریع پاشو بریم مسجد دعا کنیم خدا کمک کنه این زن زودتر رها بشه...
ماهم امشب اومدیم برا یه خانمی گریه کنیم که تو کوچهها بدجور زمین خورد.*
(در خونهی امام صادق میخوایم بریم از در خونهی مادرش بریم بهترهها.)
وقتی آن بیصفت از چشم حیا را انداخت
با عزیز دل زهرا سَرِ دعوا انداخت
دید از پیش بنایش به زمین خوردن نیست
تازیانه زد و از پشت عبا را انداخت
حُرمَتِ شیخ حرم در وسط کوچه شکست
یکی عمامهی آن مرد خدا را انداخت
ذکر "یافاطمه" بر روی لبش داشت ولی
ضربهی سیلی آن مرد صدا را انداخت
وسط کوچه که افتاد صدا زد مادر....
*شبونه ریختن تو خونهی این آقا. اومدن وسط حیاط خونه. آقا لباس خونه به تن داشتن. روایت میگه یه شال هم دور کمر بسته بودن، مشغول نماز خوندن بودن. تا وارد شدن آقا رو با سروپای برهنه از خونه بیرون کشیدن. آقا فرمودن اجازه بدید عمامه رو سرم بذارم، نعلین بپوشم، عبا بپوشم. گفتن اجازه نمیدیم. با همون وضعی که بود آقا رو تو کوچهها رو زمین میکشوندن.
اما اونی که آدم رو میکشه اینه:
همچین که اومد تو قصر منصور، صدا زد: منصور٬ هرکی رو میخوای دنبال من بفرستی بفرست؛ اما این نامرد رو دیگه دنبال من نفرست.
- چرا؟ مگه چیکار کرده؟
-همش تو راه توهین میکرد. بد و بیراه به مادرم فاطمه میگفت....
همچین که آقا اومد. منصور اومد شمشیر رو از غلاف بیرون بِکشه، تا نیمه ها هم کشید اما دوباره جا زد. برای بار دوم بیشتر شمشیر رو بیرون آورد دوباره غلاف کرد. بار سوم شمشیر رو کلا از غلاف بیرون کشید تا آقای ما رو به شهادت برسونه. دوباره شمشیر رو تو غلاف قرار داد.
همچین که رفتن، اون ملعون نامرد از منصور پرسید چرا پس نکُشتیش؟ گفت آخه لحظهای که شمشیر رو از غلاف بیرون کشیدم دیدم رسولالله ظاهر شد به من غضب کرد، من جرأت نکردم این آقا رو بُکشم. بار دوم، بار سوم. بار سوم اینقدر رسولالله به من نزدیک شده بود که نتونستم آقا رو بُکشم...
اینجا آقا رسولالله نذاشت این نامرد امام صادق رو به شهادت برسونه. من میخوام فقط یه چیز بگم:
یارسولالله، کجا بودی اون لحظه و ساعتی که شمر وارد گودال شد؛ خنجر کشید، آقا رو برگردوند...
حسین.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 #متن_روضه / بخش سوم صوت
#روضه_امام_صادق (ع)
ویژه #شهادت_امام_صادق (ع)
مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مثل امروزی عجب تشییعی تو شهر مدینه شد. روایت میگه موسیابنجعفر به این بدن نماز خوند. بهترین کفن ها رو آوردن، عمامهی امام سجاد رو هم آوردن، این آقا رو با این پارچهها کفن کنن.
چهارهزار شاگرد داشته این آقا. همه جمع شدن، احترام کردن. عجب تشییعی تو شهر مدینه بهپا شد. شهر مدینه غوغایی شد از جمعیت. آقا رو با عزت و احترام تو قبرستان بقیع به خاک سپردن.
این یه تشییع بود تو این شهر....
(دلت کجا رفت؟)
همچین که صبح شد اومدن درِ خونهی این آقا: کجاست فاطمه؟ ما میخوایم به این بدن نماز بخونیم. اومد بیرون؛ گفت چی میگی؟ دیشب امیرالمؤمنین این بدن رو برد شبانه دفن کرد. وصیت خود فاطمه(س) بود...
تا این حرف رو زد، خیلی ناراحت شد؛ چنان سیلی به صورت عمار زد، عمار زمین افتاد.
شاید تا زمین افتاد گفت ای نامرد عجب دستای محکمی داری. سیلی تو منِ مرد رو از پا در آورد؛ با مادر ما فاطمه چی کار کرد...
اومدن قبرستان گفتن الان میریم قبرها رو نبش میکنیم، بدن فاطمه رو از خاک در میاریم. ما باید به این بدن نماز بخونیم...
(این روضه غیرتیه باید غیرتی هم ناله بزنی.)
همچین که برا علی خبر آوردن: چه نشستی! این نانجیبها دارن تو قبرستان دنبال قبر فاطمه میگردن. همچین که شنید، لباس رزم رو پوشید. دستمال زرد رنگی که همیشه برای رزم میبست رو به سر بست. اومد تو قبرستان؛ صدا زد اگه سنگی از این قبرستان جابه جا بشه یک نفرتون هم زنده نمیذارم. تا این رو شنیدن همه فرار کردن....
اما چی میخوام بگم؛ اینجا یهجا بود اومدن نبش قبر کنن این آقا نذاشت.
علی جان کجا بودی کربلا...
اون لحظهای که نیزهدارها پشت خیمهها نیزه به زمین میزدن. همچین که نیزه رو بالا آورد، دیدن بدن علیاصغر حسینه...
حسین....
چقدَر نیزه بلند است نیفتی پسرم
چنگ این حرملهی پَست نیفتی پسرم
یاحسین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋حُرمَتِ شیخ حرم در وسط کوچه شکست
#متن_روضه / بخش دوم صوت
#روضه_امام_صادق (ع)
ویژه #شهادت_امام_صادق (ع)
مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*یکی از صحابه اومد خدمت امام صادق(ع) ؛ آقا دید داره گریه میکنه. فرمود چرا گریه میکنی؟ مگه چی شده؟ گفت آقاجان، تو راه که میومدم دیدم یه زنی زمین افتاد. وسط کوچهها تا زمین خورد شروع کرد قاتلین مادر شما رو لعنت کنه. مأمورین نظام تا دیدنش با یه وضعی این خانم رو بردن.
تا این حرف رو زد آقا هم گریه کردن. فرمودن سریع پاشو بریم مسجد دعا کنیم خدا کمک کنه این زن زودتر رها بشه...
ماهم امشب اومدیم برا یه خانمی گریه کنیم که تو کوچهها بدجور زمین خورد.*
(در خونهی امام صادق میخوایم بریم از در خونهی مادرش بریم بهترهها.)
وقتی آن بیصفت از چشم حیا را انداخت
با عزیز دل زهرا سَرِ دعوا انداخت
دید از پیش بنایش به زمین خوردن نیست
تازیانه زد و از پشت عبا را انداخت
حُرمَتِ شیخ حرم در وسط کوچه شکست
یکی عمامهی آن مرد خدا را انداخت
ذکر "یافاطمه" بر روی لبش داشت ولی
ضربهی سیلی آن مرد صدا را انداخت
وسط کوچه که افتاد صدا زد مادر....
*شبونه ریختن تو خونهی این آقا. اومدن وسط حیاط خونه. آقا لباس خونه به تن داشتن. روایت میگه یه شال هم دور کمر بسته بودن، مشغول نماز خوندن بودن. تا وارد شدن آقا رو با سروپای برهنه از خونه بیرون کشیدن. آقا فرمودن اجازه بدید عمامه رو سرم بذارم، نعلین بپوشم، عبا بپوشم. گفتن اجازه نمیدیم. با همون وضعی که بود آقا رو تو کوچهها رو زمین میکشوندن.
اما اونی که آدم رو میکشه اینه:
همچین که اومد تو قصر منصور، صدا زد: منصور٬ هرکی رو میخوای دنبال من بفرستی بفرست؛ اما این نامرد رو دیگه دنبال من نفرست.
- چرا؟ مگه چیکار کرده؟
-همش تو راه توهین میکرد. بد و بیراه به مادرم فاطمه میگفت....
همچین که آقا اومد. منصور اومد شمشیر رو از غلاف بیرون بِکشه، تا نیمه ها هم کشید اما دوباره جا زد. برای بار دوم بیشتر شمشیر رو بیرون آورد دوباره غلاف کرد. بار سوم شمشیر رو کلا از غلاف بیرون کشید تا آقای ما رو به شهادت برسونه. دوباره شمشیر رو تو غلاف قرار داد.
همچین که رفتن، اون ملعون نامرد از منصور پرسید چرا پس نکُشتیش؟ گفت آخه لحظهای که شمشیر رو از غلاف بیرون کشیدم دیدم رسولالله ظاهر شد به من غضب کرد، من جرأت نکردم این آقا رو بُکشم. بار دوم، بار سوم. بار سوم اینقدر رسولالله به من نزدیک شده بود که نتونستم آقا رو بُکشم...
اینجا آقا رسولالله نذاشت این نامرد امام صادق رو به شهادت برسونه. من میخوام فقط یه چیز بگم:
یارسولالله، کجا بودی اون لحظه و ساعتی که شمر وارد گودال شد؛ خنجر کشید، آقا رو برگردوند...
حسین.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ👇
📋 #متن_روضه / بخش سوم صوت
#روضه_امام_صادق (ع)
ویژه #شهادت_امام_صادق (ع)
مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مثل امروزی عجب تشییعی تو شهر مدینه شد. روایت میگه موسیابنجعفر به این بدن نماز خوند. بهترین کفن ها رو آوردن، عمامهی امام سجاد رو هم آوردن، این آقا رو با این پارچهها کفن کنن.
چهارهزار شاگرد داشته این آقا. همه جمع شدن، احترام کردن. عجب تشییعی تو شهر مدینه بهپا شد. شهر مدینه غوغایی شد از جمعیت. آقا رو با عزت و احترام تو قبرستان بقیع به خاک سپردن.
این یه تشییع بود تو این شهر....
(دلت کجا رفت؟)
همچین که صبح شد اومدن درِ خونهی این آقا: کجاست فاطمه؟ ما میخوایم به این بدن نماز بخونیم. اومد بیرون؛ گفت چی میگی؟ دیشب امیرالمؤمنین این بدن رو برد شبانه دفن کرد. وصیت خود فاطمه(س) بود...
تا این حرف رو زد، خیلی ناراحت شد؛ چنان سیلی به صورت عمار زد، عمار زمین افتاد.
شاید تا زمین افتاد گفت ای نامرد عجب دستای محکمی داری. سیلی تو منِ مرد رو از پا در آورد؛ با مادر ما فاطمه چی کار کرد...
اومدن قبرستان گفتن الان میریم قبرها رو نبش میکنیم، بدن فاطمه رو از خاک در میاریم. ما باید به این بدن نماز بخونیم...
(این روضه غیرتیه باید غیرتی هم ناله بزنی.)
همچین که برا علی خبر آوردن: چه نشستی! این نانجیبها دارن تو قبرستان دنبال قبر فاطمه میگردن. همچین که شنید، لباس رزم رو پوشید. دستمال زرد رنگی که همیشه برای رزم میبست رو به سر بست. اومد تو قبرستان؛ صدا زد اگه سنگی از این قبرستان جابه جا بشه یک نفرتون هم زنده نمیذارم. تا این رو شنیدن همه فرار کردن....
اما چی میخوام بگم؛ اینجا یهجا بود اومدن نبش قبر کنن این آقا نذاشت.
علی جان کجا بودی کربلا...
اون لحظهای که نیزهدارها پشت خیمهها نیزه به زمین میزدن. همچین که نیزه رو بالا آورد، دیدن بدن علیاصغر حسینه...
حسین....
چقدَر نیزه بلند است نیفتی پسرم
چنگ این حرملهی پَست نیفتی پسرم
یاحسین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
📋 #متن_روضه / بخش سوم صوت
#روضه_امام_صادق (ع)
ویژه #شهادت_امام_صادق (ع)
مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مثل امروزی عجب تشییعی تو شهر مدینه شد. روایت میگه موسیابنجعفر به این بدن نماز خوند. بهترین کفن ها رو آوردن، عمامهی امام سجاد رو هم آوردن، این آقا رو با این پارچهها کفن کنن.
چهارهزار شاگرد داشته این آقا. همه جمع شدن، احترام کردن. عجب تشییعی تو شهر مدینه بهپا شد. شهر مدینه غوغایی شد از جمعیت. آقا رو با عزت و احترام تو قبرستان بقیع به خاک سپردن.
این یه تشییع بود تو این شهر....
(دلت کجا رفت؟)
همچین که صبح شد اومدن درِ خونهی این آقا: کجاست فاطمه؟ ما میخوایم به این بدن نماز بخونیم. اومد بیرون؛ گفت چی میگی؟ دیشب امیرالمؤمنین این بدن رو برد شبانه دفن کرد. وصیت خود فاطمه(س) بود...
تا این حرف رو زد، خیلی ناراحت شد؛ چنان سیلی به صورت عمار زد، عمار زمین افتاد.
شاید تا زمین افتاد گفت ای نامرد عجب دستای محکمی داری. سیلی تو منِ مرد رو از پا در آورد؛ با مادر ما فاطمه چی کار کرد...
اومدن قبرستان گفتن الان میریم قبرها رو نبش میکنیم، بدن فاطمه رو از خاک در میاریم. ما باید به این بدن نماز بخونیم...
(این روضه غیرتیه باید غیرتی هم ناله بزنی.)
همچین که برا علی خبر آوردن: چه نشستی! این نانجیبها دارن تو قبرستان دنبال قبر فاطمه میگردن. همچین که شنید، لباس رزم رو پوشید. دستمال زرد رنگی که همیشه برای رزم میبست رو به سر بست. اومد تو قبرستان؛ صدا زد اگه سنگی از این قبرستان جابه جا بشه یک نفرتون هم زنده نمیذارم. تا این رو شنیدن همه فرار کردن....
اما چی میخوام بگم؛ اینجا یهجا بود اومدن نبش قبر کنن این آقا نذاشت.
علی جان کجا بودی کربلا...
اون لحظهای که نیزهدارها پشت خیمهها نیزه به زمین میزدن. همچین که نیزه رو بالا آورد، دیدن بدن علیاصغر حسینه...
حسین....
چقدَر نیزه بلند است نیفتی پسرم
چنگ این حرملهی پَست نیفتی پسرم
یاحسین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_امام_صادق
آتش گرفت خانه سرت درد می کند
انگار باز هم کمرت درد می کند
سنی ازت گذشته تو شیخ الائمه ای
دارد تمام دور و برت درد می کند
وقت نماز بود گمانم رسید و بعد
دنیا دوباره در نظرت درد می کند
آن قدر بد تو را وسط کوچه ها کشید
دارد تمام بال و پرت درد می کند
دشنام مثل نقل و نبات است بر سرت
این بار قلب پر شررت درد می کند
دستت سپر شده نخورد تازیانه ها
نقطه به نقطهء سپرت درد می کند
این روضه یادگاری گودال قتلگاه
با این سخن دوباره سرت درد می کند
یا حضرت حسین فدای لبت شوم
از فرط تشنگی جگرت درد می کند
یا حضرت حسین چرا زیر سم اسب
این جسم ریز و مختصرت درد می کند
بانی روضه ها وسط روضه حسین
اشک روان ز چشم ترت درد می کند
حسین صیامی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
1. پای برهنه.mp3
زمان:
حجم:
10.2M
#روضه_امام_صادق
( علیه السلام ) گریز به
#روضه_امام_حسین
( علیه السلام )
#حاج_محمد_رضا_طاهری
پای برهنه و بی عبا
توو کوچه ها می برنم
توجهی نمی کنن
به حال پر پر زدنم
با هر نفس که می کِشم
داره می لرزه بدنم
افتادم روی خاک و
هستم من غرق ناله
پشت مِرکب هنوزم
این واسه من سواله
چه کرده تازیونه
با دختر سه ساله
ای وای از این غریبی ..
یه دختره یتیمُ
هی غریبونه نمیزنن
اگه بهونه بگیره
بی بهونه نمیزنن
مَرکب که راه نرفت بهش
تازیونه نمیزنن
سخته دختر ، توو غربت
بی بابا میشه تحقیر
سخته همراهی با
این دختره زمینگیر
سخته پهلو شکسته
باشی در بند زنجیر
ای وای از این غریبی ..
کُشته شدی ولی تنت ،
توو صحراها رها نبود
سرت به روی نیزهها
از پیکرت جدا نبود
گریز روضههای تو
به غیر کربلا نبود
مگر به کربلا کفن
به غیر بوریا نبود
مگر حسین تشنه لب
عزیز مصطفی نبود
مگر کسی که کشته شد
تنش برهنه می کنند
مگر که پاره پیرهن
به پیکرش روا نبود
هیچ کس دیگه توو دنیا
اینطور غارت نمیشه
ذبحی با خنجر کُند
اینطور راحت نمیشه
هیچ مظلومی با این وضع
هتک حرمت نمیشه
ای بی کفن حسین جان
صد پاره تن حسین جان
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
📋 #متن_روضه / بخش سوم صوت
#روضه_امام_صادق (ع)
ویژه #شهادت_امام_صادق (ع)
مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مثل امروزی عجب تشییعی تو شهر مدینه شد. روایت میگه موسیابنجعفر به این بدن نماز خوند. بهترین کفن ها رو آوردن، عمامهی امام سجاد رو هم آوردن، این آقا رو با این پارچهها کفن کنن.
چهارهزار شاگرد داشته این آقا. همه جمع شدن، احترام کردن. عجب تشییعی تو شهر مدینه بهپا شد. شهر مدینه غوغایی شد از جمعیت. آقا رو با عزت و احترام تو قبرستان بقیع به خاک سپردن.
این یه تشییع بود تو این شهر....
(دلت کجا رفت؟)
همچین که صبح شد اومدن درِ خونهی این آقا: کجاست فاطمه؟ ما میخوایم به این بدن نماز بخونیم. اومد بیرون؛ گفت چی میگی؟ دیشب امیرالمؤمنین این بدن رو برد شبانه دفن کرد. وصیت خود فاطمه(س) بود...
تا این حرف رو زد، خیلی ناراحت شد؛ چنان سیلی به صورت عمار زد، عمار زمین افتاد.
شاید تا زمین افتاد گفت ای نامرد عجب دستای محکمی داری. سیلی تو منِ مرد رو از پا در آورد؛ با مادر ما فاطمه چی کار کرد...
اومدن قبرستان گفتن الان میریم قبرها رو نبش میکنیم، بدن فاطمه رو از خاک در میاریم. ما باید به این بدن نماز بخونیم...
(این روضه غیرتیه باید غیرتی هم ناله بزنی.)
همچین که برا علی خبر آوردن: چه نشستی! این نانجیبها دارن تو قبرستان دنبال قبر فاطمه میگردن. همچین که شنید، لباس رزم رو پوشید. دستمال زرد رنگی که همیشه برای رزم میبست رو به سر بست. اومد تو قبرستان؛ صدا زد اگه سنگی از این قبرستان جابه جا بشه یک نفرتون هم زنده نمیذارم. تا این رو شنیدن همه فرار کردن....
اما چی میخوام بگم؛ اینجا یهجا بود اومدن نبش قبر کنن این آقا نذاشت.
علی جان کجا بودی کربلا...
اون لحظهای که نیزهدارها پشت خیمهها نیزه به زمین میزدن. همچین که نیزه رو بالا آورد، دیدن بدن علیاصغر حسینه...
حسین....
چقدَر نیزه بلند است نیفتی پسرم
چنگ این حرملهی پَست نیفتی پسرم
یاحسین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین