eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
47.8هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴بند اول: آروم قدم بردار ای آروم جونم میخوام که خوب نگات کنم اما نمیتونم راه نگام بسته شده از چشم گریونم سخته واسم از تو دل کندن ولی برو میدونم‌ راه تو میبندن ولی برو میدونم به گریم میخندن ولی برو خسته نمیشم از تماشات بابا فدای قدوبالات علی برو خدا به همرات 🏴بند دوم: بابا رو با زخمات به گریه میندازی دشمن هزار تا ضربه زد اما نشد راضی ریخته تنت تو کربلا چه روضه ی بازی با این تسبیح دونه دونه چیکارکنم با این جسمی که غرق خونه چیکار کنم با اعضایی که جا میمونه چیکارکنم چیکارکنم بهم نریزی نمونده از تن تو چیزی نداره این روضه گریزی 🏴بند سوم: مثل گل لاله پریر شد بابا یک تنه یک لشکر شدی بیشتر شدی بابا اکبر به میدان رفتی و اصغر شدی بابا جسمتو رو عبا میچینم یکی یکی علی اکبرهامو میبینم یکی یکی میبوسم میزارم رو سینم یکی یکی این جور شاید آروم بگیرم بی تو از این زمونه سیرم ای کاش کنار تو بمیرم : ایمان عاقل و احسان نوری : محمدرضا محمدی و احسان نوری ➖➖➖➖➖➖➖
🔳 🔳 🔳 سلام ای قرار دل بی قرار سلام ای غمت در دلم یادگار به عشقت شدم شکر لله دچار حسین یا حسین دو دنیا با تو بهشت اعلا بدون تو اما عذاب است دنیا ای عشق جاودان دریای بی کران الغوث و الامان 🔳لبیک یا حسین من از ال طاها من از کوثرم من از نسل زهرا من از حیدرم فدای ولی تا دم اخرم علی اکبرم شهادت عشق دل آگاهم کجا از نامردان امان می خواهم بی تاب رفتنم سر می دهم دل از مولا نمی کنم 🔳لبیک یا حسین تو می خواستی آرام بابا شوی قرار دل خسته ما شوی نه این که چنین اربا اربا شوی علی یا علی ببین چشمانم ز داغت دریاست تو بر خاکی دنیا چرا پا بر جاست جلوی چشمم زدی بال و پر عصای پیری ام شکستی آخر ای جان من علی خونین بدن علی حرفی بزن علی 🔳لبیک یا حسین
الهی یا الهی یا الهی نگاهی کن؛ نگاهی کن؛ نگاهی خالیه دستم؛ تسلیمت هستم به رحمت تو خدا دل‌بستم یا ربّی العفو روی لبامه تنها سلاح من خدایا گریه‌هامه خجالت می‌کشم؛ خیلی بد کردم برای بندگی، راهو سد کردم جز تو خدایا، یاری ندارم چشم امیدم به توئه؛ چشم‌انتظارم شنیدم مهربونی و می‌بخشی شنیدم بنده‌ی بد رو می‌بخشی چشمام بارونی از درد سرشارم می‌بخشی منو که بیچارم من رو نسوزون؛ من بی‌پناهم رحمی بکن به ناله‌ها و اشک و آهم ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
. سحر هشتم و ایوان طلایت عشق است کاظمین و حرم و شاه و گدایت عشق است به جوادت قسم ارباب دلم تنگ شده مشهد و صحن و رواق و نگاهت عشق است ❤️
محرم دارد از جام ولایت باده می‌ریزد زمین ذره ذره داغِ فوق العاده می‌ریزد زمین شبه پیغمبر(ع) ندارد جای سالم در تنش عضو عضوِ این پیمبر-زاده می‌ریزد زمین إرباً إربا یعنی آنجا که گلاب از برگ گل قطره قطره میشود آماده می‌ریزد زمین پاره کرده ضربهٔ نیزه نخ تسبیح را دانه دانه از دلِ سجاده می‌ریزد زمین از نفس افتاده و چشمش سیاهی رفته است جویِ خون از پیکری افتاده می‌ریزد زمین گل که پرپر شد همه گلبرگهایش بی رمق با نسیمی، با تکانی ساده می‌ریزد زمین می‌رساند با سرِ زانو خودش را یک پدر اشک از چشمانِ یک دلداده می‌ریزد زمین می‌رود با دست لرزان...دارد از بین عبا تکه تکه پیکرِ شهزاده می‌ریزد زمین!
غزال مرثیه حضرت علی اکبر علیه السلام اکبر زمین خورده الله اکبر در نجف حیدر زمین خورده پیری از آن سو گفت یا للعجب انگار پیغمبر زمین خورده با زخم پهلویش خیلی شبیه سوره ی کوثر زمین خورده واضح ترش این است انگار مادر باز پشت در زمین خورده این گونه ی خاکی معلوم خواهد کرد او با سر زمین خورده او ارباً اربا بود پس این کبوتر هم بدون پر زمین خورده حالا سوال این است اکبر زمین افتاده یا اصغر زمین خورده؟ ارباب ما دق کرد ارباب ما در پیش یک لشکر زمین خورده حتما هزاران بار از خیمه تا این قتلگه خواهر زمین خورده گفت از زمین پاشو زهرا برای حفظ این معجر زمین خورده این یک عبا بس نیست وقتی که قطعه قطعه این پیکر زمین خورده تشییع او سخت است پیش تنش زانوی آب آور زمین خورده وحید محمدی محرم ۱۴۴۷ ه.ق @sabkeshermoharam ع
هدایت شده از روضه دفتری
علی اکبر سلام الله علیه زبانحال امام @majmaozakerine ▪️اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ ... * یعنی ما یه بار دیگه حرمتو می بینیم آقا؟!! یا دیدار ما به قیامت؟!!یعنی یه شب جمعه ی دیگه میام حرمت یا نه؟!!* اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ ... وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ... وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ ... وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ ...▪️ *اومد بالاسر علی اکبرش ، همه دارن نگاه می کنن ، ببینن ابی عبدالله چه جوری میاد ؛ ای جوونها تا حالا دیدی کسی اینجوری بیاد بالاسر جوونش؟!! مرحوم شیخ حرعاملی مینویسد ، هنوز از رو مرکب پیاده نشده بود ، اول خودشو رو زمین انداخت ... نتونست رو پاهاش راه بیاد ... همه دیدن رو زانوهاش داره راه میره ... یاالله ... دو دستش رو گذاشت بر طرفین بین علی اکبر ... آخ صورت به صورت علی گذاشت ... دلش آرام نشد ، نوشتن یه نگاه کرد دید لخته های خون همه ی دهان علی رو پر کرده ... هر چی گفت ولدی علی ... جوابی نیومد ... با انگشت مبارک این لخته های خونو بیرون آورد ، به این خیال که بلکه لخته های خون جلو تکلم علی رو گرفته ... این لخته ها رو بیرون آورد ، بازم گفت ولدی علی ، بازم دید جواب نمیاد ... گفت بزار دهان به دهان بزارم به قول ما نفس بدم بلکه این دم و بازدم باعث بشه رمقی به بدن بیاد ... همین که لب ها رو آورد نفس بده خودش از نفس افتاد ..." دیگه نتونست بلند شه ... همه گفتن حسین جان داده ،کی به ابی عبدالله جون دوباره داد؟!! راوی میگه دیدم یه زنی از خیمه ها داره میاد هی زمین میخوره ، هی بلند میشه ... هی میگه : "يا اُخَيَّةُ وابن اُخَيَّةُ" اول نگران جان حسینه ، پرسیدن این خانم کیه؟ گفتن : "هذه زینب" فقط زینب میدونه شدت علاقه ی ابی عبدالله به علی اکبرو ، تا نفس زینب به مشام حسین رسید ، بلافاصله از بدن جوانش جدا شد زیر بغل خواهر و گرفت ، خودش با احترام ناموسش رو به خیمه برگرداند ... یعنی من نمی تونم ببینم ناموسم بین نامحرمه ... آخ بمیرم چیزی نگذشت ، عصر روز یازدهم شد ... همین زینب آمد کنار گودال ... همه نامحرما دورش حلقه زدن ... "یا صاحب الزمان" یه نگا کرد دید دیگه محرمی باقی نمانده " صدا زد داداش :* نیست عباس و علی اکبرت مانده تنها بین دشمن خواهرت لطف خود را باز یارم کن حسین خیز از جا و سوارم کن حسین ... *چه جوری زینب و بردن از گودال ؟!! فقط همین قدر بگم ، دیدن سکینه داره میگه بابا ... بابا ... بابا ... «انظر الي عمتی المضروبه» بابا ببین عمه مو دارن میزنن ...* نزنیدم که در این دشت مرا کاری هست گل اگر نیست،ولی صفحه ی گلزاری هست *همه شهدا رو مهمان کن ، امام راحل فیض ببره شهدای پانزده خرداد فیض ببرن همه پیر غلاما، روضه خوانها ، گریه کن ها که زیر خاک خوابیدن ، همشون رو به این نغمه ی نورانی مهمان کن ...* حسین جان ...
  ⚫️ روضه حضرت علی اکبر (ع) / 1⃣ آن نازنین جوان عازم میدان گردید و از پدر بزرگوار خود رخصت جهاد طلبید، حضرت او را اذن کارزار داد. علی علیه السّلام چون به جانب میدان روان گشت آن پدر مهربان نگاه مایوسانه به آن جوان کرد و بگریست و محاسن شریفش را به جانب آسمان بلند کرد و گفت: ای پروردگار من! گواه باش بر این قوم هنگامی که به مبارزت ایشان می‌رود جوانی که شبیه ترین مردم است در خِلقت و خُلق و گفتار با پیغمبر تو و ما هر وقت مشتاق می‌شدیم به دیدار پیغمبر تو نظر به صورت این جوان می‌کردیم. خداوندا! بازدار از ایشان برکات زمین را و ایشان را متفرّق و پراکنده ساز و در طُرق متفرّقه بیفکن ایشان را و والیان را از ایشان هرگز راضی مگردان ؛ چه این جماعت ما را خواندند که نصرت ما کنند چون اجابت کردیم آغاز عدوات نمودند و شمشیر مقاتلت بر روی ما کشیدند. آنگاه بر ابن سعد صیحه زد که چه می‌خواهی از ما، خداوند قطع کند رحم تو را و مبارک نفرماید بر تو امر تو را و مسلّط کند بر تو بعد از من کسی را که تو را در فراش بکشد برای آنکه قطع کردی رحم مرا و قرابت مرا با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم مراعات نکردی، پس به صوت بلند این آیه مبارکه را تلاوت فرمود: (اِنّ اللّه اصْطفی آدم ونُوحاً و آل اِبراهیم و آل عِمران علی العالمین ذُرِّیةً بعضُها مِن بعضٍ واللّهُ سمیعٌ علیمٌ. ) و از آن سوی جناب علی اکبر علیه السّلام چون خورشید تابان از افق میدان طالع گردید و عرصه نبرد را به شعشه طلعتش که از جمال پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم خبر می‌داد منوّر کرد شعر: ذکروُا بِطلْعتِهِ النّبیّ فهلّلوُا لمّا بدا بیْن الصُّفُوفِ و کبّروُا فافْتنّ فیهِ الناظِرُون فاِصْبعٌ یُؤْمی اِلیْهِ بِها و عیْنٌ تنْظُرُوا پس حمله کرد و قوّت بازویش که تذکره شجاعت حیدر صفدر می‌کرد در آن لشکر اثر کرد و رجز خواند: همی حمله کرد و آن لئیمان شقاوت انجام را طعمه شمشیر آتشبار خود گردانید. به هر جانب که روی می‌کرد گروهی را به خاک هلاک می‌افکند، آن قدر از ایشان کشت تا آنکه صدای ضجّه و شیون از ایشان بلند شد و بعضی روایت کرده اند که صد و بیست تن را به خاک هلاک افکند. این وقت حرارت آفتاب و شدّت عطش و کثرت جراحت و سنگینی اسلحه او را به تعب در آورد، علی اکبر علیه السّلام از میدان به سوی پدر شتافت عرض کرد که ای پدر! تشنگی مرا کشت و سنگینی اسلحه مرا به تعب درآورد.علی اکبر علیه السلام به سوی پدر شتافت و عرض کرد پدر تشنگی مرا کشت و سنگینی اسلحه مرا به تعب آورد آیا ممکن است به شربت آبی مراسقت کنی؟ حضرت سیلاب اشک از دیده فرمود و گفت: ای فرزند مقاتله کن زمان قلیلی پس مقاتله کن زمان قلیلی پس زود است که ملاقات کنی جدت محمد صلی الله علیه و آله و سلم راپس سیراب کند تو را به شربتی که تشنه نشوی هرگز و در روایت دیگر هست که امام فرمود بیاور زبانت را پس زبان علی را در دهان مبارک گذاشت و مکید و انگشتر خود را داد که در دهان مبارک بگذارد. 📚منبع: منتهی الامال، ص ۸۸۶
وسط کوچه ی دشمن تک و تنها شده ای زیر شمشیر غم عشق چه غوغا شده ای گفته بودم که به میدان نبری اسمت را یک علی رفتی و حالا صد و ده تا شده ای 🖤 💔