#واحد
#فاطمیه 1403
#هیأت_رایة_العباس
🎤حاج محمود کریمی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
➖➖➖➖➖➖➖
مستجاب ربنا هستیم با زهرا فقط
ما هم از اهل کِساء هستیم با زهرا فقط
زائر آن قبر خلوت کاش میدیدم نهان
یک شب آنجا با شما هستیم با زهرا فقط
جان ما، بر وصلههای چادر مادر قسم
ما به تو وصلیم تا هستیم با زهرا فقط
نام ما خط خورده بود و مادرت ما را نوشت
پیش چشمت آشنا هستیم با زهرا فقط
خانهی ما هیات است و بیت ما دارالعزاست
ساکن دارالشفاء هستیم با زهرا فقط
اهل عالم غرق غلفت، گرم سرگرمی ولی
ما در این دنیا کجا هستیم با زهرا فقط
قلب ما گرم است با نام بلند فاطمه
بیرقی در اعتلا هستیم با زهرا فقط
با دو تیغ غیرت و همت به خیبر میزنیم
ذوالفقار مرتضی هستیم با زهرا فقط
بارها رفتیم دوزخ، برد ما را تا بهشت
با خدا هستیم تا هستیم با زهرا فقط
زائر هر پنج تن هستیم و زوار خدا
موقعی که کربلا هستیم با زهرا فقط
سهم فرزندان بد را هم کناری مینهد
با خیال جمع ما هستیم با زهرا فقط
مادر است مادر است و مادر است مادر است
حال فهمیدم چرا هستیم با زهرا فقط
#فاطمیه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#حسن_لطفی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
قربونت برم چرا بلند شدی؟
چرا انقد آب و جارو میکنی
من که میدونم با چه شرایطی
خودتو پهلو به پهلو میکنی
یه ذره بیا بشین کنار من
بخدا خسته ی خسته م ، بریدم
یه ذره بخند برام دختر عمو
خیلی وقته خنده هاتو ندیدم
بیا حرف غصه و غم نزنیم
بیا از روزای خوبمون بگیم
روزی که محرم همدیگه شدیم
روزی که تو اومدی تو زندگیم
اون روزا که زنده بود پیمبر و...
مارو تو سختیا تنها نمی ذاشت
یادته حتی به ظاهرم که بود...
مدینه حرمت این خونه رو داشت
فاطمه روز غدیرو یادته...
بهترین روز علی بود بخدا
همه دیدن و شنیدن ولی باز...
هیچ کدومشون نموند کنار ما
پهلوون عرب و عجم بودم
یادته روزای فتح خیبرو
ذکر یا زهرا میگفتم زیر لب
وقتی از جا درآوردم اون درو
یکه تاز خندق و حنین بودم
ذوالفقار بود پر شالم همیشه
فاطمه گریه نکن ، قبول دارم
این علی ، علی سابق نمیشه
بیا اصلا دوتایی گریه کنیم
قربون اشک چشات دختر عمو
بیا لااقل تو این گریه هامون
غصه های دلتو بهم بگو
بگو اون روز ، با حسن ، تو کوچه مون
چی شده که از علی رو میگیری
چرا وقتی از زمین بلند میشی
دستتو همش به پهلو میگیری
دو سه ماهه شب و روز تو خونه مون
صدای گریه و آه و زاریه
گریه هات با همیشه فرق میکنه
گریه هات ، گریه ی بی قراریه
بی قراری واسه دیدن بابات
خسته ای از این زمونه می دونم
می دونم باید ازت دل بکَنَم
به جون بچه هامون نمی تونم
شنیدم گفتی به زینب که برات
بغچه ی خلعتیا رو بیاره
راستی دختر کوچولوی من و تو
از قرار بعدی مون خبر داره؟
گفتی که کجا به دادش می رسیم؟
گفتی میرسیم کنار قتلگاه؟
اونجا که حسینش و سر میبُرن
روزگار همه مون میشه سیاه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#فاطمیه
#پوریا_باقری
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
باز هم دارد صدای گریه بالا می رود
امشب از بیت علی آرایه بالا می رود
در میان گریه ها «الجارُ ثُمَّ الدّارُ» گفت
در جوابش دادِ هر همسایه بالا می رود!
عاملان شرع و قرآن کور و کر بودند چون
پشت در دارد صدای آیه بالا می رود
هر شبانه روز ماهی بود و زهرا آب شد
پس چرا هِی طول هر ثانیه بالا می رود؟!
حرف پیغمبر به یاد حیدر افتاد و چه دید؟
لحظه لحظه ارزش این هدیه بالا می رود
وقت غسل فاطمه لرزید دست حیدر و
آه ، دیگر شدت مرثیه بالا می رود😭
#فرید_افشاری
#فاطمیه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
دیروز بود انگار عشقت در گلم رفت
گفتی علی!غمهای عالم از دلم رفت..
دیروز بود انگار با تو پا گرفتم
خندیدی و آرام دستت را گرفتم
دیروز بود انگار شب را کور کردیم
یک خانه کوچک به زحمت جور کردیم
دیروز بود انگار رونق داشت باغم
با بودن تو غم نمیامد سراغم
دیروز بود انگار گل با شمع بودیم
شبها سر یک سفره باهم جمع بودیم
دیروز بود انگار دنیا کام من بود
در شهر عنوانم علی صف شکن بود
دیروز بود انگار دادم این خبر را
گفتم که زهرا هست بفروشم سپر را
دیروز بود انگار فکرم ماندنت بود
زیباترین اوقات من نان پختنت بود
دیروز بود انگار با شور جوانی
می ایستادی تا نماز شب بخوانی
امروز اما غم گرفته خانه ام را
سر درد اذیت میکند ریحانه ام را
امروز اما هر نمازش بی قنوت است
هرچیز میگویم جواب او سکوت است
امروز اما راه من بن بست خورده
بانوی من سیلی ز مردی پست خورده
امروز اما بخت حیدر واژگون است
هرجای بستر را که میبینیم خون است
امروز اما سوخت مغز استخوانم
با من وصیت کرد بانوی جوانم
امروز اما غم دلم را زیرو رو کرد
از حال زهرایم مغیره پرس و جو کرد
امروز اما کوثر من در مدینه
زخم عمیق میخ در دارد به سینه
امروز اما خاک شسته جامه ام را
گم کرده ام در کوچه ها عمامه ام را..
امروز اما سر به زیر شهر هستم
دنیا بدان من با تو دیگر قهر هستم
امروز اما داغ زد بر روی داغم
فرمود وای از کشته ی خاک عراقم..
گفتم حسین دیدم دو چشمان ترش را
فرمود میبرند لب تشنه سرش را
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#فاطمیه
#سید_پوریا_هاشمی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین