بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#مهدی_شریف_زاده
▶️
شکر خدا با یا حسین جان و حسن جان
روضه شده برپا، حسین جان و حسن جان
فرش حسینیه شده بال ملائک
ذکر فرشته ها حسین جان و حسن جان
بر سر در قلب تمام ما نوشته
لا حُبُّکَ اِلا حسین جان و حسن جان
در هر دو عالم هم بگردی نیست هرگز
ذکری چنین زیبا، حسین جان و حسن جان
هر جا حسینیه شده فرقی ندارد
دم می دهد زهرا حسین جان و حسن جان
عبدالحسین هستیم و عبد مجتبائیم
دل می برد از ما حسین جان و حسن جان
دل شد حرم احساس تنهایی نکردیم
داده به ما گرما حسین جان و حسن جان
گریه برای هر کسی مکروه باشد
جز گریه بر اینها، حسین جان و حسن جان
از دست های فاطمه باید بگیرید
کرب و بلا را با حسین جان و حسن جان...
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
#مهدی_شریف_زاده
عمریست مهرت جا در این دلها گرفته
دستان ما را مادرت ، زهرا گرفته
از روز اول گریه کن های شمائیم
قطره همیشه دامن دریا گرفته
شکر خدا ما سینه زنهای حسینیم
در زیر پرچم نوکری معنا گرفته
باب الحوائج حضرت باب الحسین است
با لطف او شور حسینی پا گرفته
ما دامن باب الحوائج را گرفتیم
تا مشکلی در کارمان بالا گرفته
دارد تعلق به همه، که اَرمنی ها
حتی مسیحی حاجت از آقا گرفته
پس خوش به حال هر که شد عبد ابالفضل
هر که مُراد از حضرت سقا گرفته
هر کس که می گیرد برات کربلا را
رفته است قبلش علقمه امضا گرفته
جز این نبوده نوکرش هر چه بخواهد
از حضرت عباس تاسوعا گرفته
@babollharam
خواهر خورشید
هرچه می خواهم میسر می شود،دیدار نَه
هرچه دنبال وصالم،می شود تکرار نه
فرصتی دیگر نمانده کاش می دیدم تو را
دل به فکر ماندن است و این تن بیمار نه
شد برایم تا خراسان آمدن فرض محال
هر چه می گردم تو اینجا نیستی اِنگار نه
روز و شب امید دارم تا که پیدایت کُنم
تابِ ماندن هست اما بی وجود یار نه
خوب شد زینب نبودم تا بِبوسم حنجرت
خوب شد زینب نبودم تا سرِ بازار... نه
خواهری در پای نیزه، دلبری بالای نی
می رود در حلقه ی نامحرمان هم پای نی
خواهر خورشیدم و از نور، دور اُفتاده ام
دخترِ مردِ کلیم، از طور دور افتاده ام
حال غیر از سوختن یا ساختن باید چه کرد
وقتی از دلدار خود این جور دور افتاده ام
گر بنای دیدن تو نیست ، چشم از دستِ زهر
چه ملالی هست گردد کور ،دورافتاده ام
باز ماندم از وصالت شد امیدم نا امید
مثل یک صید اسیر از شور دورافتاده ام
فرصتی دیگر نمانده لحظه های آخری
من سلامت می دهم از دور، دورافتاده ام
می روم ایکاش می شد این دل از تو با خبر
یا رضا هم دور از تو مانده ام هم از پدر
وقت رفتن نیست پیشم دلبر لیلای من
ساحل خشکیده ای شد این دل دریای من
مانده ام در غربت و جان می دهم دور از رضا
کس نباشد با خبر از غصه و غم های من
سال های سال دور از دختر و دور از پسر
چه کشیده کنج زندان بلا بابای من
گر نمی بینم خراسان و نمی بینم تو را
چه قَدَر خوب است به قم شد کشیده پای من
سایه ی بالاسرم دلتنگی ات با من چه کرد
یا رضا جان زندگی و هستی و دنیای من
منکه مثل زینب و چون فاطمه مظلومه ام
دختر موسی بن جعفر هستم و معصومه ام
* * ***
مثل زینب نیستم اینجا کجا بزمِ شراب
مَردم اینجا کجا و مَردم شام خراب
مثل زینب نیستم من مادر و اُمِّ شهید
من علی اصغر ندادم نیستم جای رباب
مثل زینب نیستم ام المصائب نیستم
تا که غمهایم نگردد جا میان صد کتاب
مثل زینب نیستم که در پس بی معجری
با کمک از آستینِ پیرهن گیرم حجاب
مثل زینب نیستم تا در میان قتلگاه
بوسه گیرم از گلو و حنجری در خون خضاب
دخترم اما ندیدم من سری از تن جدا
دخترم اما ندیدم راس ، در طشتِ طلا...
مهدی شریف زاده
#شعر_شهادت_بنت_موسی_ابن_جعفر #شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_معصومه #شعر_شهادت_حضرت_معصومه #شعر_شهادت_کریمه_اهل_بیت #مهدی_شریف_زاده
خواهر خورشید
هرچه می خواهم میسر می شود،دیدار نَه
هرچه دنبال وصالم،می شود تکرار نه
فرصتی دیگر نمانده کاش می دیدم تو را
دل به فکر ماندن است و این تن بیمار نه
شد برایم تا خراسان آمدن فرض محال
هر چه می گردم تو اینجا نیستی اِنگار نه
روز و شب امید دارم تا که پیدایت کُنم
تابِ ماندن هست اما بی وجود یار نه
خوب شد زینب نبودم تا بِبوسم حنجرت
خوب شد زینب نبودم تا سرِ بازار... نه
خواهری در پای نیزه، دلبری بالای نی
می رود در حلقه ی نامحرمان هم پای نی
خواهر خورشیدم و از نور، دور اُفتاده ام
دخترِ مردِ کلیم، از طور دور افتاده ام
حال غیر از سوختن یا ساختن باید چه کرد
وقتی از دلدار خود این جور دور افتاده ام
گر بنای دیدن تو نیست ، چشم از دستِ زهر
چه ملالی هست گردد کور ،دورافتاده ام
باز ماندم از وصالت شد امیدم نا امید
مثل یک صید اسیر از شور دورافتاده ام
فرصتی دیگر نمانده لحظه های آخری
من سلامت می دهم از دور، دورافتاده ام
می روم ایکاش می شد این دل از تو با خبر
یا رضا هم دور از تو مانده ام هم از پدر
وقت رفتن نیست پیشم دلبر لیلای من
ساحل خشکیده ای شد این دل دریای من
مانده ام در غربت و جان می دهم دور از رضا
کس نباشد با خبر از غصه و غم های من
سال های سال دور از دختر و دور از پسر
چه کشیده کنج زندان بلا بابای من
گر نمی بینم خراسان و نمی بینم تو را
چه قَدَر خوب است به قم شد کشیده پای من
سایه ی بالاسرم دلتنگی ات با من چه کرد
یا رضا جان زندگی و هستی و دنیای من
منکه مثل زینب و چون فاطمه مظلومه ام
دختر موسی بن جعفر هستم و معصومه ام
* * ***
مثل زینب نیستم اینجا کجا بزمِ شراب
مَردم اینجا کجا و مَردم شام خراب
مثل زینب نیستم من مادر و اُمِّ شهید
من علی اصغر ندادم نیستم جای رباب
مثل زینب نیستم ام المصائب نیستم
تا که غمهایم نگردد جا میان صد کتاب
مثل زینب نیستم که در پس بی معجری
با کمک از آستینِ پیرهن گیرم حجاب
مثل زینب نیستم تا در میان قتلگاه
بوسه گیرم از گلو و حنجری در خون خضاب
دخترم اما ندیدم من سری از تن جدا
دخترم اما ندیدم راس ، در طشتِ طلا...
#شعر_شهادت_بنت_موسی_ابن_جعفر #شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_معصومه #شعر_شهادت_حضرت_معصومه #شعر_شهادت_کریمه_اهل_بیت #مهدی_شریف_زاده
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
خواهر خورشید
هرچه می خواهم میسر می شود،دیدار نَه
هرچه دنبال وصالم،می شود تکرار نه
فرصتی دیگر نمانده کاش می دیدم تو را
دل به فکر ماندن است و این تن بیمار نه
شد برایم تا خراسان آمدن فرض محال
هر چه می گردم تو اینجا نیستی اِنگار نه
روز و شب امید دارم تا که پیدایت کُنم
تابِ ماندن هست اما بی وجود یار نه
خوب شد زینب نبودم تا بِبوسم حنجرت
خوب شد زینب نبودم تا سرِ بازار... نه
خواهری در پای نیزه، دلبری بالای نی
می رود در حلقه ی نامحرمان هم پای نی
خواهر خورشیدم و از نور، دور اُفتاده ام
دخترِ مردِ کلیم، از طور دور افتاده ام
حال غیر از سوختن یا ساختن باید چه کرد
وقتی از دلدار خود این جور دور افتاده ام
گر بنای دیدن تو نیست ، چشم از دستِ زهر
چه ملالی هست گردد کور ،دورافتاده ام
باز ماندم از وصالت شد امیدم نا امید
مثل یک صید اسیر از شور دورافتاده ام
فرصتی دیگر نمانده لحظه های آخری
من سلامت می دهم از دور، دورافتاده ام
می روم ایکاش می شد این دل از تو با خبر
یا رضا هم دور از تو مانده ام هم از پدر
وقت رفتن نیست پیشم دلبر لیلای من
ساحل خشکیده ای شد این دل دریای من
مانده ام در غربت و جان می دهم دور از رضا
کس نباشد با خبر از غصه و غم های من
سال های سال دور از دختر و دور از پسر
چه کشیده کنج زندان بلا بابای من
گر نمی بینم خراسان و نمی بینم تو را
چه قَدَر خوب است به قم شد کشیده پای من
سایه ی بالاسرم دلتنگی ات با من چه کرد
یا رضا جان زندگی و هستی و دنیای من
منکه مثل زینب و چون فاطمه مظلومه ام
دختر موسی بن جعفر هستم و معصومه ام
* * ***
مثل زینب نیستم اینجا کجا بزمِ شراب
مَردم اینجا کجا و مَردم شام خراب
مثل زینب نیستم من مادر و اُمِّ شهید
من علی اصغر ندادم نیستم جای رباب
مثل زینب نیستم ام المصائب نیستم
تا که غمهایم نگردد جا میان صد کتاب
مثل زینب نیستم که در پس بی معجری
با کمک از آستینِ پیرهن گیرم حجاب
مثل زینب نیستم تا در میان قتلگاه
بوسه گیرم از گلو و حنجری در خون خضاب
دخترم اما ندیدم من سری از تن جدا
دخترم اما ندیدم راس ، در طشتِ طلا...
مهدی شریف زاده
#شعر_شهادت_بنت_موسی_ابن_جعفر #شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_معصومه #شعر_شهادت_حضرت_معصومه #شعر_شهادت_کریمه_اهل_بیت #مهدی_شریف_زاده