eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.4هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علی الحسین ،وعلی علی بن الحسین و علی اولادالحسین،و علی اصحاب الحسین حسیــــــن، ارام جانم ،حسین روح و روانم یا اباعبدالله محرمت داره میرسه اقا ، الهی دورت بگردم هجوم موج بلا را به چشم خود دیدم غروب کرببلا را به چشم خود دیدم به سر زنان پی عمه به روی تل رفتم ذبیح دشت منا را به چشم خود دیدم حسیــــــــــــن میان ان همه نیزه ، به دست در گودال سنان بی سر و پا را به چشم خود دیدم به زور نیزه زره را ز تن دراوردم مرمل بدما را به چشم خود دیدم حسیـــــــــــــن ز قتلگاه همه دست پر که میرفتند به دوش خولی عبا را به چشم خود دیدم زمان حمله ان ده سوار تازه نفس غبار روی هوا را به چشم خود دیدم میان پنجه هر نعل تازه و میخش لباس خون خدا را به چشم خود دیدم حسیـــن حسیــــن حســـــین حــــســــین حسیــــــن جان سلام بر بدن بی سری که عریان شد تن به خاک رها را به چشم خود دیدم اه عمو خورد زمین ، روی حرمله وا شد تمام واقعه ها را به چشم خود دیدم به پشت خیمه ، به دنبال قبر اصغر بود شکار راس جدا را به چشم خود دیدم حسیـــــــــــــــــــن فرار دختری اتش گرفته در صحرا حسین جان میان هلهله ها را به چشم خود دیدم گذشته از همه اینها به شهر بد نامان زمان قحط حیا را به چشم خود دیدم حسیـــــــن میان مجلس نامحرمان و بزم شراب ورود ال عبا را به چشم خود دیدم ته پیاله خود را کنار سر میریخت قمار و تشت طلا را به چشم خود دیدم حسیـــــــــــــن ضریح صورت جدم دوباره ریخت به هم شتاب چوب جفا را به چشم خود دیدم عزیز کرده زهرا کنیز مردم نیست اشاره دو سه تا را به چشم خود دیدم ٭اون دوسه تا چی بود ، گفت تا وارد مجلس شراب کردند،خودم دیدم یه نانجیبی گفت امیر،خودم تو این قافله داشتم میرفتم،چشمم خورد به یه دختر سه ساله، به خودم قول داده بودم برا بچه هام کنیز بیارم،خیلی چشمو گرفته بود ، خودم دیدم ،گفت برو ببینم پیداش میکنی یا نه،نزدیک شد دید خانوم رقیه پشت خانوم زینب خودشو قایم کرده،یه وقت نانجیب از موی سر کشید این دخترو٭ حسیـــــــــن بر مشامم میرسد ،هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسد بماند ارزوی کربلا تشنه ی اب فراتم ای اجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
السلام علی الحسین ،وعلی علی بن الحسین و علی اولادالحسین،و علی اصحاب الحسین حسیــــــن، ارام جانم ،حسین روح و روانم یا اباعبدالله محرمت داره میرسه اقا ، الهی دورت بگردم هجوم موج بلا را به چشم خود دیدم غروب کرببلا را به چشم خود دیدم به سر زنان پی عمه به روی تل رفتم ذبیح دشت منا را به چشم خود دیدم حسیــــــــــــن میان ان همه نیزه ، به دست در گودال سنان بی سر و پا را به چشم خود دیدم به زور نیزه زره را ز تن دراوردم مرمل بدما را به چشم خود دیدم حسیـــــــــــــن ز قتلگاه همه دست پر که میرفتند به دوش خولی عبا را به چشم خود دیدم زمان حمله ان ده سوار تازه نفس غبار روی هوا را به چشم خود دیدم میان پنجه هر نعل تازه و میخش لباس خون خدا را به چشم خود دیدم حسیـــن حسیــــن حســـــین حــــســــین حسیــــــن جان سلام بر بدن بی سری که عریان شد تن به خاک رها را به چشم خود دیدم اه عمو خورد زمین ، روی حرمله وا شد تمام واقعه ها را به چشم خود دیدم به پشت خیمه ، به دنبال قبر اصغر بود شکار راس جدا را به چشم خود دیدم حسیـــــــــــــــــــن فرار دختری اتش گرفته در صحرا حسین جان میان هلهله ها را به چشم خود دیدم گذشته از همه اینها به شهر بد نامان زمان قحط حیا را به چشم خود دیدم حسیـــــــن میان مجلس نامحرمان و بزم شراب ورود ال عبا را به چشم خود دیدم ته پیاله خود را کنار سر میریخت قمار و تشت طلا را به چشم خود دیدم حسیـــــــــــــن ضریح صورت جدم دوباره ریخت به هم شتاب چوب جفا را به چشم خود دیدم عزیز کرده زهرا کنیز مردم نیست اشاره دو سه تا را به چشم خود دیدم ٭اون دوسه تا چی بود ، گفت تا وارد مجلس شراب کردند،خودم دیدم یه نانجیبی گفت امیر،خودم تو این قافله داشتم میرفتم،چشمم خورد به یه دختر سه ساله، به خودم قول داده بودم برا بچه هام کنیز بیارم،خیلی چشمو گرفته بود ، خودم دیدم ،گفت برو ببینم پیداش میکنی یا نه،نزدیک شد دید خانوم رقیه پشت خانوم زینب خودشو قایم کرده،یه وقت نانجیب از موی سر کشید این دخترو٭ حسیـــــــــن بر مشامم میرسد ،هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسد بماند ارزوی کربلا تشنه ی اب فراتم ای اجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
السلام علی الحسین ،وعلی علی بن الحسین و علی اولادالحسین،و علی اصحاب الحسین حسیــــــن، ارام جانم ،حسین روح و روانم یا اباعبدالله محرمت داره میرسه اقا ، الهی دورت بگردم هجوم موج بلا را به چشم خود دیدم غروب کرببلا را به چشم خود دیدم به سر زنان پی عمه به روی تل رفتم ذبیح دشت منا را به چشم خود دیدم حسیــــــــــــن میان ان همه نیزه ، به دست در گودال سنان بی سر و پا را به چشم خود دیدم به زور نیزه زره را ز تن دراوردم مرمل بدما را به چشم خود دیدم حسیـــــــــــــن ز قتلگاه همه دست پر که میرفتند به دوش خولی عبا را به چشم خود دیدم زمان حمله ان ده سوار تازه نفس غبار روی هوا را به چشم خود دیدم میان پنجه هر نعل تازه و میخش لباس خون خدا را به چشم خود دیدم حسیـــن حسیــــن حســـــین حــــســــین حسیــــــن جان سلام بر بدن بی سری که عریان شد تن به خاک رها را به چشم خود دیدم اه عمو خورد زمین ، روی حرمله وا شد تمام واقعه ها را به چشم خود دیدم به پشت خیمه ، به دنبال قبر اصغر بود شکار راس جدا را به چشم خود دیدم حسیـــــــــــــــــــن فرار دختری اتش گرفته در صحرا حسین جان میان هلهله ها را به چشم خود دیدم گذشته از همه اینها به شهر بد نامان زمان قحط حیا را به چشم خود دیدم حسیـــــــن میان مجلس نامحرمان و بزم شراب ورود ال عبا را به چشم خود دیدم ته پیاله خود را کنار سر میریخت قمار و تشت طلا را به چشم خود دیدم حسیـــــــــــــن ضریح صورت جدم دوباره ریخت به هم شتاب چوب جفا را به چشم خود دیدم عزیز کرده زهرا کنیز مردم نیست اشاره دو سه تا را به چشم خود دیدم ٭اون دوسه تا چی بود ، گفت تا وارد مجلس شراب کردند،خودم دیدم یه نانجیبی گفت امیر،خودم تو این قافله داشتم میرفتم،چشمم خورد به یه دختر سه ساله، به خودم قول داده بودم برا بچه هام کنیز بیارم،خیلی چشمو گرفته بود ، خودم دیدم ،گفت برو ببینم پیداش میکنی یا نه،نزدیک شد دید خانوم رقیه پشت خانوم زینب خودشو قایم کرده،یه وقت نانجیب از موی سر کشید این دخترو٭ حسیـــــــــن بر مشامم میرسد ،هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسد بماند ارزوی کربلا تشنه ی اب فراتم ای اجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا