4_6037212382961339545.mp3
5.68M
⏯ #رجزخوانی #حماسی #شهدا
🍃ما #ملت_امام_حسین هستیم
🍃این غرش سپاه سلمانِ
🎤 #حسین_طاهری
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
@majmaozakerine
اشعارفاطمیه – شهادت حضرت زهرا(س) – علی اکبر لطیفیان
یکبار نفس کوته و صد بار کشیده
حتما شده این سینه به مسمار کشیده
تصویر تو مبهم شده ی دست کسی نیست
تحلیل من این است به دیوار کشیده
از مرگ طلب کردن تو لحظه به لحظه
پیداست که خیلی دلت آزار کشیده
جارو مزن آنقدر، کمی فکر خودت باش
از دست شکسته چه کسی کار کشیده؟
از قرمزی رخت تو پیداست که راحت
بالا نرسیده آه به اجبار کشیده
نه سال؟ همین؟ ماندن تو راه ندارد
کار تو به انگار و نه انگار کشیده
یک بار علی گفتی صد بار علی جان
یک بار نفس کوته و صد بار کشیده
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
@majmaozakerine
.
📋 مادرم فاطمه است
⬛️ #شور | #حاج_محمود_کریمی
⬛️ #شام_شهادت_حضرت_زهرا
⬛️ #فاطمیه #حضرت_زهرا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مادرم فاطمه است
مادرِ پدر و مادرم فاطمه است
سایه ی همیشه رو سرم فاطمه است
یه مادری دارم
بهشت زیر پاشه، سرنوشت تو نگاهشه
یه مادری دارم
نجات تو دعاشه، زندگیم تو صداشه
خدایی مهربونی، مادر مادر مادر
ای عشق آسمونی، مادر مادر مادر
مادرم فاطمه است
مادرِ پدر و مادرم فاطمه است
سایه ی همیشه رو سرم فاطمه است
یه مادری دارم
که خشمش عذابه، که دعاش مستجابه
یه مادری دارم
که عشقش حسابه، هر ثواب و عقابه
دلیلِ گریه هامی، مادر مادر مادر
امام هر امامی، مادر مادر مادر
باورم فاطمه است
باور و مادرِ رهبرم فاطمه است
اونی که غمش و میخرم فاطمه است
یه مادری دارم
بهشت زیر پاشه، سرنوشت تو نگاهشه
یه مادری دارم
نجات تو دعاشه، زندگیم تو صداشه
مادرم فاطمه است
مادرِ پدر و مادرم فاطمه است
سایه ی همیشه رو سرم فاطمه است
یه مادری دارم
عزادارِ اونم، با امامِ زمونم
یه مادری دارم
پیِ یک بهونم، تا براش این و بخونم که
یه نوکری داری
غلامِ نگاته، نوکر بچه هاته
یه نوکری داری
غلامِ حسینه، عاشق کربلاته
ای تشنه کام بی سر، ارباب ارباب ارباب
حسین غریب مادر، ارباب ارباب ارباب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_سوم_فاطمیه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
4_5915653349511791738.mp3
16.52M
📋 مادرم فاطمه است
⬛️ #شور | #حاج_محمود_کریمی
⬛️ #شام_شهادت_حضرت_زهرا
شب سوم فاطمیه اول [1440] هیأت رایة العباس (ع)
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
یه-چادرم.oga
2.65M
بگم یه روضه از قصه تلخ روزگار
یه چادرم، شکسته دل، ساده و خاکی، وصله دار
شب عروسی علی(ع)، آروم آروم، قدم قدم
رو سر ماه مدینه ، به خونه بخت اومدم
روی سرم تو کوچه ها، گُل میزدن همسایه ها
وارد خونه میشدم ، میون دست مرتضی(ع)
یادم نمیره ، اون روزا ، که بین همه برو بیایی داشتیم
شبا تو خونه علی(ع) ، چه قصه هایی داشتیم
عجب روزایی داشتیم
دم غروبه ، بارون بارون روی پرم ، داره بارون میباره
تنگ دل همسفرم ، داره بارون میباره
نُه سالِ عاشقی گذشت ، تو خونه ای پر از وفا
زیر پرم بزرگ شدن ، حسین(ع) و زینب(س) با صفا
خانوم عزیزِ همه بود ، تا که باباش گذاشت و رفت
بعد بابا ، عدو رو دل، زخمی رو جا گذاشت و رفت
برا تسلای دلش، هیزم آوردن پشت در
خانوم منو رو سر گرفت، بلند شد ایستاد پشت در
یادم نمیره ، تا که آتیش زدن درو، آتیش نشست رو دامنم
تا در وا شد دیدم خانوم، صدا میزد وای محسنم
دم غروبه ، بارون بارون روی پرم ، داره بارون میباره
تنگ دل همسفرم، داره بارون میباره
نفس نفس میزد گلم، سر میومد تحملم
کارای خونه رو میکرد، خانوم بی تعادلم
کشیده میشم رو زمین، شکوه ز تقدیر میکنم
نمیدونم چند روزه که، زیر پاهاش گیر میکنم
خدایا من قد کشیدم، یا قد زهرا(س) خمیده
یادم نمیره ، منو رو صورت میگرفت، از مرتضی رو میگرفت
دستش رو از زیر پرم، بی بی به پهلو میگرفت
شدم ز بعد مادر، ارثیه یه دختر
دم غروبه، من رو سر یه خواهری، داره بارون میباره
تو قتلگاه برادری، داره بارون میباره
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
@majmaozakerine
14000923-taheri-roze-1.mp3
4.3M
|⇦•علی پناه همه خَلق و تو...
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ به نفس کربلایی حنیف طاهری•✾•
●━━━━━━───────
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
|⇦•علی پناه همه خَلق و تو...
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ به نفس کربلایی حنیف طاهری•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
علی پناه همه خَلق و تو پناه علی
میان کوچه تویی یک تنه سپاهِ علی
علی کنار تو قد راست می کند یعنی
وجود حضرت تان بوده تکیه گاهِ علی
حکایت تو و حیدر، حکایت عشق است
علی برای تو خورشید شد، تو ماهِ علی
همین یکی دو سه روزه نبوده قصۀ عشق
به سمت فاطمه بود از ازل نگاهِ علی
اگر چه راه هدایت، صراط صدقِ علی ست
همیشه سمت تو بوده مسیر و راهِ علی
میان شعله و آتش به فکر حیدر بود
نگفت: آهِ دلِ من، که گفت: آهِ علی
چراغ خانه ی حیدر! بیا و رحمی کن
به ناله های علی، به شبِ سیاهِ علی
علی کنار تو جان می دهد، نه در کوفه
نجف که نیست، مدینه است بارگاهِ علی
#شاعر حسین ایزدی
نماز عصر و دلِ گرم مسجد و منبر
چه لحظه های خوشی بود نزد پیغمبر
در این میانه کسی درب آسمان را زد
صدا زدند از آن سو که سائلی آمد
رسید سائل پیری که فقر توشش بود
و کیسه ای که پر از عشق روی دوشش بود
لباس پاره ای از بَزم خاک بر تن داشت
و منتی که ز لطف خدا به گردن داشت
رسید و حضرت خورشید احترامش کرد
و قبل از این که سلامش کند سلامش کرد
اَلا رسول خدا من گرسنۀ نورم
من از تنعّم خورشیدِ آسمان دورم
برهنه پوش صفاتم لباس می خواهم
فقیر خانهٔ ذاتم اساس می خواهم
نبی که منتظر امر آسمانش بود
کنار آینه لبخند زد سپس فرمود:
خودم که هیچ ندارم به دست تو بدهم
پیاله ای به دو دستِ اَلست تو بدهم
ولی تو را به همان خانه می فرستم که
خدا سپرده کلیدش فقط به دستم که
کلید دار و نگهدار خانه من باشم
و شرط اصلی این رفت و آمدن باشم
برو به سمت همان خانه که پر از راز است
برو به سمت دری که به مسجدم باز است
چه خانه ای که از آن سرنوشت می ریزد
و لحظه لحظه از آن جا بهشت می ریزد
برو به خانۀ زهرا که عرش من آن جاست
که گنج های خدا دستِ دخترم زهراست
نگاه سائلِ خورشید سمت ماه افتاد
برای درک شب قدر خود به راه افتاد
همین که بر در خانه رسید زانو زد
برای اذن گرفتن به مرتضی رو زد
سلام اهل خدا؛ خانوادۀ توحید
سلام اهل و عیال گرامی خورشید
سلام ریشۀ هستی؛ سلام علت من
سلام علت اصلی امر خِلقت من
سلام سایۀ لطف همیشه بر سر من
سلام مادرِ شیعه؛ سلام مادر من
برهنه پوش صفاتم لباس می خواهم
فقیر خانۀ ذاتم اساس می خواهم
کرامت از در و دیوار خانه اش می ریخت
برای شیعه دل مادرانه اش می ریخت
دوباره کوثر رحمت به جوش می آید
صدای بخشش خانم به گوش می آید
دوباره آیۀ انفاق می زند لبخند
به دست سائل خود داده است گردن بند
نگاه سائل خورشید مات و حیران شد
هوای شوق وزید و مدینه باران شد
در آسمان خجالت به پای ماه افتاد
به سمت مسجد خورشید باز راه افتاد
سلام حضرت خورشید؛ روز عید شده
شب سیاه من امروز رو سپید شده
دل زمینی من در تلاطم افتاده
ببین که عرش چه در دست فرش خود داده
دوباره ابر به چشمان آفتاب نشست
هوای گریه وزید و دل مدینه شکست
دوباره زیر لبش سِرّی از مگوها گفت
دوباره پیش همه هی فدا ابوها گفت
هوای شرجی مسجد و نم نم باران
و گریه های پر از بیقراری سلمان
زمین ترنمی از جنس مادرانه گرفت
که بغض غیرت عمارها زبانه گرفت
که ناگهان به نبی گفت غیرتِ عمار
اگر اجازه دهی می خرم به صد دینار
خرید زیور عرش اِله را اما
روانه کرد دوباره به خانۀ زهرا
به غیر از این که گوهر را به نام خانم کرد
غلام بیتِ خودش را غلام خانم کرد
چگونه غیرت عمار طاقتش شد کم
که دید زیور خانم به دست نامحرم
ولی چگونه شد آن روز حال و روز علی
که دید روی زمین گوشواره ای نیلی
دو گوشواره عرش خدا به خاک افتاد
و مرتضی وسطِ کوچه داشت جان می داد
خودش نوشت: چنان ضربه ای زدم با دست
که یاس یک طرف افتاد و گوشواره شکست
دو گوشواره که دیگر کسی ندید آن را
گذشت؛ کرببلا یک نفر کشید آن را
#شاعر : رحمان نوازنی
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین