eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
38.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
3.2هزار ویدیو
360 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید مدیریت👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14000522-narimani-zemzemh.mp3
4.78M
⇦•جوونیمو میریزم به پای تو... و توسل به حضرت قاسم سلام الله علیه اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── @majmaozakerine
|⇦•جوونیمو میریزم به پای تو... و توسل به حضرت قاسم سلام الله علیه اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ جَوُونیمو میریزم به پای تو کاش سفید بشه موهام به پای تو یه پیر غلام بشم آخرش برات یا که جون بدم تو روضه های تو یه عُمرِ که تو دام تو دلم اسیره خدا محبت تو رو ازم نگیره همین روزا براتمو ازت میگیرم یا کربلا میرم یا تویِ روضه میمیرم صاحب کَرَم، میبینی که مضطرم من تو رو رها کنم کجا برم خیلی بدم من به تو نارو زدم نکنه به من بگی نیا حرم بهم نگو که باورم نمیشه تویی که مهربون بودی باهام همیشه خدا نیاره رزق من تو روضه کم شه دعا کن این غلام سیاه خرج حرم شه حسینِ من، حسینِ من، حسین جان صِدام گرفت، اینقده صدا زدم بس که سینه تویِ هیئتا زدم ببین منو، ببین اشکِ چشمم و خودمو چقد تو روضه هات زدم شاید تا اربعین دَوُوم نیارم چقد همه برن حرم بروم نیارم تو این شبا ذکرِ مادرم حسن بی کفن حسین و بی حرم حسن غریب حسین، دلِ بی شکیب حسین تا همیشه سایه ی سرم حسن واسش یه روز یه گنبد طلا میسازیم شبیهِ گنبدِ امام رضا میسازیم تو این شبا میبارن چشایِ من یه چِشَم میگه حسین یکی حسن یکی غریب توی دشتِ کربلا یکشون غریبه اما تو وطن حسین و سر بریدن از قفا تو صحرا حسن رو کشته کوچه و غمای زهرا در این مدینه همین جا سَرِ مرا ببرید ولی غلاف به بازویِ مادرم نزنید صدای در، دری که تویِ شعله سوخت دری که یه میخ و تویِ سینه کوفت صدای جیغ، توی خاکستر و دود کی میدونه، چی تو دستِ فضه بود بابام با اشک داره فریاد میزنه این زنی که میزنید زنِ منه یکی تنش زخم و پر ستاره شد جگرِ یکی مدینه پاره شد یکی دیگه لخته های خون و دید کربلا بعدِ حسین آواره شد باید همه گریه کنیم برایِ زینب نمیشه هیچ غمی مثه غمای زینب عمو ببین، که میریزه خونِ من بیا که رسید به لبها جونِ من ببین چقدر، مثه مادرت شدم با لگد شکسته استخونِ من ببین چه جوری قاسمِ تو سربلند شد چه مردی شد برا خودش، قدش بلند شد عمو برو بگو تو به مادرم که منم شدم فداییِ حرم بهش بگو پیشِ عمه زینبم نکنه گریه کنی بالا سرم عمو تو رو خدا به فکر مادرم باش به جایِ من مواظبِ برادرم باش @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14000522-narimani-roze.mp3
5.04M
|⇦•تا لاله‌گون شود کفنم... و توسل به حضرت قاسم سلام الله علیه اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── @majmaozakerine
|⇦•تا لاله‌گون شود کفنم... و توسل به حضرت قاسم سلام الله علیه اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ *قاسم گوشه ی خیمه نشسته، آروم همینجوری سرش رو پایین انداخته، هر کسی از فردا سئوال کرد از ابی عبدالله، حرفِ همه که تموم شد، صدا زد: عموجان! منم فردا این لیاقت رو دارم پا رکابِ شما به شهادت برسم؟ ابی عبدالله جواب دادن: عزیزِ دلم! قاسمم! مرگ در ذائقه ی تو چه جوریه؟ سریع جواب داد: عموجان!" أحلَی مِنَ العَسَل" از عسل برام شیرین ترِ، من عشقم شهادتِ... تا این حرف رو زد ابی عبدالله جوابش رو داد: آری، تو هم شهید میشی، حالا که مثلِ عسلِ برات، تو هم مثلِ مومِ عسل میشی... موم عسل رو دیدی چه جوریه؟ وقتی عسل رو بگیری ازش، هی کش میاد، هی بزرگتر میشه... قاسم هم میدونید چرا مثل مومِ عسل شد؟ آخه اینقدر اسبا رو بدنش رفتن و اومدن...* تا لاله‌گون شود کفنم بیشتر زدند از قصد روی زخم تنم بیشتر زدند قبل از شروع ذکرِ رجز مشکلی نبود گفتم که زاده‌ی حسَنم بیشتر زدند این ضربه‌ها تلافی بدر و حنین بود گفتم علی و بر دهنم بیشتر زدند از جنس شیشه بود مگر استخوانِ من دیدند خوب می‌شکنم بیشتر زدند می‌خواستند از نظرِ عمق زخم‌ها پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند تا از گُلم گلابِ غلیظی درآورند با نعلِ تازه بر بدنم بیشتر زدند دیدند پا ز درد روی خاک می‌کشم در حال دست و پا زدنم بیشتر زدندن عبّاس احمدی می بینی این لشکرو، چه طور می بینند تو رو این دَمِ آخر بذار، ببینمت بعد برو به فکر آسمونی و زمین نفس گیرِ برات سوارِ مرکب که میشی، دلِ عمو میره برات خوشکه لبات، وایسا ببینن عمه هات با این زره چقدر شدی، شکلِ جَوُونیِ بابات سفر بخیر، این همه دردِ سر بخیر میری و تو دلم میگم: یادِ علی اکبر بخیر رو خاک و خونِ یاکریم، پراش تو چنگِ نسیم این کسی که میزنن، بچه یتیمِ یتیم برای بردن تنت، کیو صدا کنم عمو؟ فردا چطور تو صورتِ، بابات نگاه کنم عمو؟ حالی شده، پیشت چه جنجالی شده یه جا سرت خالی شده می زننت، چیزی نمونده از بدنت گشتم و پیدا نمیشه، یه جای سالم رو تنت بغضم دیگه وا نشد، غمت تو دل جا نشد چه آرزوها واسه، تو داشتم اما نشد انگاری که دنیا داره رو سرم آواره میشه پاتو که رو خاک میکشی، بندِ دلم پاره میشه جانِ عمو! پاشو نگرانِ عمو سرتو مثلِ بچگیت، بذارِ رو دامانِ عمو دیر شده بود، محشری از تیر شده بود وسطِ یه عالمه گرگ، تن تو اسیر شده بود *یهو صداش بلند شد: عمو بیا... اما این صدا خیلی فرق داره، این صدا از لابلایِ دست و پاهایِ اسبها داره بلند میشه، یهو همچین که صداش بلند شد، ابی عبدالله مثلِ بازِ شکاری خودش رو رسوند، همچین که اومدن همه فرار کنن، وقتی ابی عبدالله رو دیدن همه ترسیدن، یه بار دیگه همه رویِ بدنِ قاسم رفتن...اینجا اسبا رویِ بدنِ قاسم رفتن، اما دَرِ خونه همچین که رویِ زهرا افتاد...* نامردمان از حُرمتِ کوثر گذشتن دَرِ رویِ زهرا بود و از آن در گذشتن *بدنِ قاسم رو جمع کرد، رویِ دست گرفت، شیخ جعفر شوشتری میگه: وقتی قاسم میخواست بره میدان زره براش پیدا نمیشد، عمامه رو ابی عبدالله از سَرِ مبارک برداشت، دو نیمه کرد، یه نمیه رو کفن کرد به روی لباس قاسم انداخت، یه نیمه دیگه رو به سر و صورتِ قاسم بست، از بس زیبا بود این پسر، گفت: قاسمم! اینجوری بری چشمت میزنن، آخرش هم چشمش زدن.... @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14000523-narimani-monajat.mp3
2.65M
|⇦•شکر حق روز و شبم با روضه... و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── @majmaozakerine
|⇦•شکر حق روز و شبم با روضه... و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ شکر حق روز و شبم با روضه ات سَر میشود چشم های من فقط با نام تو تر میشود *فقط کافیِ یکی جلویِ من بگه:حسین!... فرموده اند: اگه میخواهید شیعیان مارو بشناسید سه مرتبه جلوشون بگید: حسین،حسین،حسین... اگه دیدید اشکشون جاری شد، بدونید اینا شیعه ی ما هستند... مگه چی تویِ این اسمِ، همه عالم رو دیوانه ی خودش کرده...* قیمتی داده به من این کیمیای مِهر تو خاک هم زیر قدم هایت چُنان زَر میشود خوانده ام آقا ثوابِ زائران کربلا همترازِ با نود حجِ پیمبر میشود *خیلی دلم برا کربلات تنگ شده، خیلی وقته نیومدم... "امام صادق به ما یاد داده، هر وقت نتونستی بری کربلا، دست روی سینه ات بذار، سه مرتبه بگو: "صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه"... سلام شما از دور و نزدیک به حسین بن علی علیه السلام می رسه..." ولی آقاجان! اینجوری دلِ ما آروم نمیشه تازه بدتر هم میشه، چکار کنیم دلِ، باید حتماً بره کربلا....* هر کسی که جان دهد پایِ بساط روضه ات چون شهیدان پیکرش پاک و مطهّر میشود لحظه ی مرگم سرم را روی زانویت بگیر خار در آغوش گل باشد معطّر میشود حرف گل آمد گریز روضه ام اینگونه شد گل اگر بی آب باشد زود پرپر میشود *اینقدر این بچه رو دست به دست کردن...* مادری خیمه به خیمه در پی یک قطره آب در دل صحرا روان مانند هاجر میشود اِسمَعیلَم پا مکش برخاک اینجا کربلاست حال و روزت از عطش هر لحظه بدتر میشود نه غذایی خورده ام نه آب که شیرت دهم چنگ بر سینه مزن شرمنده مادر میشود کودک لب تشنه ام اینگونه بی تابی نکن میرسد سقّا گلوی خشک تو تر میشود عاقبت این تیر های حرمله شَر میشود مقصد تیر سه شعبه حلق اصغر میشود نویدطاهری @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14000523-narimani-roze.mp3
2.12M
|⇦•فرقی نداره دیگه روز و شبش... و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ @majmaozakerine
|⇦•فرقی نداره دیگه روز و شبش... و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ اینقدر بی تابی میکرد، ابی عبدالله اومد تو خیمه، صدا زد: کسی نمونده؟ نه همه رفتن، یهو صدایِ گریه ی این شیرخواره بلندشد، یعنی من هنوز هستم بابا!... بی بی زینب اومد بچه رو گرفت گذاشت تویِ بغلِ حسین، داداش! این بچه رو ببر، شاید اینا دلشون به رحم بیاد کمی آب بهش بدن، بچه داره میمیره... حسین بچه رو رویِ دستش گرفت، اومد وسطِ میدون، این بچه رو بلند کرد، صدا زد: اگه دین ندارید، آزاد مرد باشید، خودتون بگیرید و سیرابش کنید...* فرقی نداره دیگه روز و شبش یکی دو روزه خیلی خشکه لبش هرکاری کردیم ولی فایده نداشت یه ذره هم پایین نیومد تبش تکون میدن بچه‌ها گهواره‌شو پاک میکنن خون لبِ پاره‌شو عمه‌هاش اومدن کنار رباب آروم کنن مادر بیچاره‌شو حالشو هی دیدم و غصه خوردم یه جوری ناله می‌زنه که مُردم حسین! بیا قنداقشو بغل کن بعد خدا اونو به تو سپردم قنداقشو بگیر نگاهش کنی صورت نازشو نوازش کنی یه وقت غرور زینبو نشکنی یه وقت نری از اینا خواهش کنی یه لحظه صَبر کن سرشو ببوسم گونه‌های لاغرشو ببوسم مراقب سفیدی گلوش باش چونکه نشد حنجرشو ببوسم علی داره تور صدا می‌زنه آتیش به قلب بچه‌ها می‌زنه مراقبِ تیرای حرمله باش حرمله خیلی بی‌هوا می‌زنه از قفس سینه دلم کنده شد دوباره سهم گریه‌هات خنده شد هرکی پی آب واسه‌ی علی رفت یه جوری از رباب شرمنده شد آرش براری *یهو دید این بچه داره دست و پا میزنه، همچین که این بچه رو رویِ دست گرفته، دید این بچه ای که تا حالا اصلاً تکون نمیخورد، داره همینجور دست و پا میزنه، تا این قنداقه رو آوُرد پایین..." فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُن" دید این سر به پوست آویزان شده، خدا حسین چیکار کنه؟ این بچه رو زیرِ عبا پنهان کرد، هی یه قدم میره سمتِ خیمه ها، یه قدم برمیگرده، اما همه دیدن یه مرتبه حسین راهش رو عوض کرد، پشت خیمه ها روی زمین نشست، تا این خنجر رو درآوُرد، تا یه قبر کوچیک آماده کنه، روایت میگه: ابی عبدالله دو رکعت نماز صبر خوانده، اینقدر این داغ داره حسین رو اذیت میکنه، اومد این بچه رو تویِ خاک بگذاره، اما یه وقت دید یه مادری داره میگه: صبر کن، بذار یه بار دیگه بچه ام رو ببینم... میدونی چرا ابی عبدالله این بچه رو خاک کرد؟ چون خبر داره، این بچه کوچیکِ، طاقتِ سُمِ اسبارو نداره، خبر داره چند لحظه دیگه قرارِ اسبا بیان... این بدن رو خاک کرد، اما عصر عاشورا همه دیدن یه عده پشت خیمه ها دارن نیزه تویِ خاک میزنن، انگار دارن دنبالِ چیزی میگردن، یه مرتبه همه دیدن، سَرِ علی اصغر بالایِ نیزه است...ای حسین... @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14000523-narimani-zemzemh.mp3
1.77M
|⇦•نای بستن چشاتو نداری... و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── @majmaozakerine
|⇦•نای بستن چشاتو نداری... و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ نای بستن چشاتو نداری با چشای باز داری خواب میبینی من دارم تو گریه هام غرق میشم تو میخندی اشکامو آب میبینی یادته قصه شونو گفته بودم اون شبی که ما بودیم و جبرئیل حالا اینجا زیره گنبد کبود من مثل هاجرمو تو اسماعیل همیشه قصه ی اونا روضه بود من می فهمیدم که هاجر چی کشید ولی آخرش لبایِ تشنشون به بهشتِ خُنکِ چشمه رسید یعنی قصه ی ما هم اون طوریه؟ یعنی آخرش تو هم آب میخوری؟ یعنی میشه ببینم مثلِ قدیم داری رویِ دستِ بابات تاب میخوری؟ بیا آرزوهامو با هم بازی کنیم یه کم از تشنگی مون فرار کنیم به عموت بگیم بیاد کمک کنه مشکارو روی ناقه مون سوارکنیم مثلاً تو اولین تولدت داری بیشتر شبیه بابا میشی آخ که اون لحظه برات غش میکنم دست بابارو میگیری پا میشی مثلاً یه سال گذشته از عطش یه نگاه به من و بابا میکنی که داریم بهت میگیم بگو: علی یا علی میگی زبون وا میکنی عزیزم من که چشام آب نمیخوره به تو یه قطره سرابم برسه می دونم که آخرش تشنه میری اگه حتی به تو آبم برسه یه صدایِ مهربون میگه: رباب! عمه اومده منو بیدار کنه میگه بچه ات رو بده دستِ باباش نمیدونم که میخواد چیکار کنه اگه یه بارِ دیگه، بشه خدا تو رو به آغوشِ من هدیه کنه جوری لالایی میخونم واسه تو که خودِ حرمله هم گریه کنه رفتی و تا آخر عُمر می برم رویِ دوشم، بارِ اشک و گریه رو حرمله تو رو با تیر زد و حالا با کمونش میزنه رقیه رو @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14000524-narimani-monajat.mp3
1.3M
|⇦•هر نَفس که می کشم ... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ @majmaozakerine
|⇦•هر نَفس که می کشم ... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ هر نَفس که می کشم عمرم به پایان می رسد می شوم نزدیک تر بر مرگ و هجران می رسد کُلِّ دارایی من این هیئت است و گریه ها هر دقیقه بی شما اندوه و خُسران می رسد روضه هایت را مگیر از من که می ترسم حسین روضه ها که رفت غم های فراوان می رسد هر نَفسِ که می کِشم نزدیک تر بر تو شوم موقعِ رفتن دو دستانم به دامان می رسد بی سرو سامانِ تو بودم به امیّدِ وصال لحظه ی دیدار ماندم دل به سامان می رسد *یعنی که لحظه ای که پاهامو رو به قبله میکنن، میآیی بالا سَرِ من؟" اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد" یه لحظه می بینم سرم داره تکون میخوره، سرم رو پاهایِ آقامه، آقام اومده سَرِ منِ بیچاره رو تویِ بغلش گرفته...* شک نکن که بدترینم زیرِ این چرخِ کبود ای طبیبِ نُه فلک دردم به درمان می رسد؟ با نگاهی حال و روزم را عوض کن یاحسین! با چنین حالی گدایت دل پریشان می رسد می شوم دلتنگِ تو، پس می روم سمتِ حرم عطر و بویِ کربلایت از خراسان می رسد محسن راحت حق @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14000524-narimani-roze.mp3
4.44M
|⇦•صحنهٔ روضه در این جمله... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ ‏@majmaozakerine
|⇦•صحنهٔ روضه در این جمله... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ بیا بریم کربلا، شبِ هشتمِ، شبِ علی اکبرِ حسینِ، همچین که میخواست بره میدان، اومد دَمِ خیمه ی زنها شروع کرد خداحافظی کنه، قدری خداحافظی طول کشید، ابی عبدالله صدا زد به زنها: علی اکبر رو رها کنید، علی غرقِ در خداست، رهاش کنید بره میدان تا به آرزوش برسه، همچین که میخواست بره، ابی عبدالله بهش فرمود: علی جان! یه مقداری جلویِ چشمای من قدم بزن، میخوام قد و بالات رو ببینم، اما نوشتن: نگاه حسین، نگاهِ نا اُمیدانه بود به علی اکبر، یه نگاهی به علی اکبرش کرد، انگار دیگه آخرین نگاهش به جوانشه، انگار دیگه تمومه، انگار دیگه علی رو نمیتونه ببینه، روایت میگه: دست به محاسنش گرفت، اومد تا وسطِ میدان، صدا زد: اِبن سعد! خدا رَحِمت رو قطع کنه، که داری اینجوری بچه های من رو ازم میگیری، این محاسن رو در دست گرفت، صدازد: خدا شاهد باش، خودت میدونی من چه کسی رو می فرستم میدان، کسی که شبیه ترین فرد،خُلقَاً، خَلقاً، منطقاً به رسولِ خداست... علی اکبر رفت میدان و رزمِ عجیبی کرد، یه لحظه دیدن دوباره برگشت، صدا زد: بابا! این زره داره من رو اذیت میکنه... میدونی چرا این حرف رو زد؟ بعضی از بزرگان میگن: هنوز حسین چشم از علی برنداشته بود، هنوز دل از علی نکنده... بابا! تشنگی خیلی من رو داره اذیت میکنه، ابی عبدالله زبانِ مبارک رو تو دهان علی اکبرش گذاشت، یعنی علی جان! ببین من از تو تشنه ترم...* صحنهٔ روضه در این جمله مجسم باشد پشت هر قدّ رشیدی دو قَدِ خم باشد مادری تر زهمه، راه برو، کیف کنم دیدن قامت تو لذت عمرم باشد *آرزویِ همه ی پدرا همینه، ببینن پسرشون قد کشیده، جلوشون قدم بزنه...* در پی ات آمدم از خیمه محاسن بر دست بسکه شأن تو در این رتبه معظم باشد با زمین خوردن تو زندگی ام ریخت بهم حق بده تا به قیامت کمرم خم باشد از کجا تا به کجا پیکر تو ریخته است هرچه می چینم عزیزم بدنت کم باشد *آی پدرهای شهدا! آیا وقتی اومدید کنارِ جنازه بچه تون، آیا کسی بود بخنده؟ هلهله کنه؟ کف بزنه؟...چی میخوام بگم؟...* تاکه زانوم زمین خورد همه خندیدند باغمت شادی این قوم فراهم باشد چه کنم پیکر تو از بغلم می ریزد صد و ده تا پسر امروز به دستم باشد تو چه گفتی که چو مادر دهنت را بستند دنده ی خورد شده شاهد حرفم باش کوچه ای باز شد و از دوطرف می خوردی جای صد ضربه به روی بدنت هم باشد پای ناموس وسط آمده برخیز علی عمه ات بی من و تو بی کس و مَحرم باشد قاسم نعمتی *علی جان! نگاه کن، عمه چجوری داره از دَمِ خیمه میدوه، همه ایستادن دارن نگاش میکنن، زینبی که تا حالا کسی قد و بالاش رو ندیده، هی تویِ سرش میزنه: " وامُحمدا! وا حُسینا!"...* خیز از جا آبرویم را بخر عمه را از بینِ نا مَحرم ببر * شیخ جعفر شوشتری میگه: ابی عبدالله وقتی نگاش به بدنِ علی اکبر افتاد، همون جا محاسنش سفید شد؛ پیر شد حسین... اما یه جایِ دیگه هم همچین که سَرِ ابی عبدالله رو آوُردن تویِ مجلسِ عُبِیدُالله، وقتی سَرِ ابی عبدالله رو تویِ تشت گذاشتن جلوش، این چوبِ دستیش رو برداشت، هی به این لبها میزد، هی این چوب رو میزد زیرِ لبِ حسین، با لبها بازی میکرد، هی میزد به محاسنِ حسین، حسین! پیر شدی؟ یهو یه زن از وسطِ جمعیت بلند شد، نزن نامرد، داداشم لحظه ای که اومد بالا سَرِ جوانش پیر شد... یکی هم تویِ کوچه ها امام حسن رو دید، گفت: حسن! پیر شدی؟ تو که سن و سالی نداری، چرا محاسنت سفید شده؟ آقا جوابش رو داد: ما بنی هاشم زود پیر میشیم... اگه پیشِ چشم شما هم مادرتون رو زده بودن پیر میشدید... حسین!...* @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14000524-narimani-zemzemeh.mp3
2.89M
|⇦•تو یک تنه لشکری... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── @majmaozakerine
|⇦•تو یک تنه لشکری... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ تو یک تنه لشکری، مثل خود حیدری بذار تماشات کنم، این لحظه‌ ی آخری تو فکر رفتنی و من برام نمونده طاقتی دارم میخونم از چشات، که تشنه ی‌ شهادتی اذان بگو دلم یکم آروم بشه شاید صدات حریف این، بغض توی گلوم بشه آه! پسرم، دلخوشی اهل حرم میری میسوزه جگرم، آه! پسرم این دنیا نفسگیر میشه، اشکام سرازیر میشه جَوُون خوش قامتم، بری بابات پیر میشه یه عده بی‌ حیا میخوان، تو رو بگیرن از بابات میخوان مثه مدینه باز، یه کوچه وا کنن برات داغ تو رو، اینا به سینه‌ ام میذارن با کشتنت اینا میخوان، اشک منو دربیارن خوب میدونند، که با غم تو میتونند دل منو بسوزونند *تو روایت نوشته تا زمین نیوفتاده بود:" فَضَرَبُوهُ بِأَسْيَافِهِمْ" فقط ضربه میزدن، اما همچنین که زمین خورد نوشتن" فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ اِرْبَاً اِرْبَاً"یعنی شمشیر رو نمیزدند دربیارن... شمشیر و میزد می‌کِشید توی بدن...* با نفسِ آخرت، من و صدا میزنی جلوی چشمام داری، تو دست و پا میزنی باید که از رو پیکرت، سر نیزه‌ ها رو دور کنم باید تا عمه میرسه، تنت رو جمع و جور کنم چاره‌ ای نیست با این پاهای نیمه‌ جون روی عبا میبرمت، حتی شده کِشون کشون *صداش بلند شد" یا فِتیانَ بَنی هاشِم! إحملِوا أَخاکُم" ای جوانانِ بنی هاشم! بیایید برادرتون رو ببرید...* جوانانِ بنی هاشم بیایید، علی را بر در خیمه رسانید خدا داند که من طاقت ندارم، علی را بر در خیمه رسانم خونِ دلم، نشد بمونه حاصلم غمه تو میشه قاتلم... *وقتی شهیدی رو میآرن، سریع دو سه نفر میرن زیرِ بغل های پدرشهید رو میگیرن، اما ابی عبدالله، هیچکی رو نداشت، اینقدر کسی رو نداشت، یه وقت سرش رو بالا گرفت، شیخ جعفرشوشتری میگه: همه گفتن کنارِ علی اکبر حسین جون داد... یهو دید یه دستی اومد رویِ شونه ی حسین، داداش! پاشو عزیزِ دلم، ببین اینا دارن به ما میخندن، هلهله میکنن، پاشو آبرومون داره میره... یهو تا ابی عبدالله صدای زینب رو شنید ازجا بلند شد، صدا زد: زینب جان! چجوری اومدی این مسیر رو؟ نگفتی نامحرما نگا میکنن؟ یه نگاه کرد به حسینش، داداش! من مگه یادم میره اون زمانی که بابام علی رو دست بسته بردن مسجد، تازه من که سالمم چیزیم نیست، مادرم پهلوش شکسته بود، سینه اش آسیب دیده بود، بازوش زخم بود، چجوری دست به دیوار گرفته بود، میدوید هی میگفت: علی! علی!... ای حسین!* یک نفر بیش نبودی که به میدان رفتی این همه نیزه چرا دور و برت افتاده قدری آهسته بگویید به اُم لیلا خنجر و تیغ به جان پسرت افتاده *ناله بزن: ای حسین!...* @majmaozakerine