eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
47.9هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦• ویژۀ شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام با نوایِ حاج حنیف طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ بابا .. از تو سَرُ ز مادرِ من سینه ای شکست تا صبح حشر بر سر و بر سینه میزنم جدم که نیست در بر تو ، مادرم که نیست دارم برایِ چند نفر سینه میزنم من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت زخمی که شد عمیق مداوا نمی‌شود گر چند ضربه هم زده بودند باز هم پیشانی تو بیش از این وا نمی شود *وصیت هاشُ کرد ، دخترِ دیگه .. باباییِ .. با عجله اومد کنارِ بستر بابا .. بابا اُمِّ أیمَن یه حرفایی به من زده ، میخوام از زبانِ خودت بشنوم .. چی گفته دخترم؟!..* گفتند گفته ای که مرا کوچه میبرند میخواهم از بیانِ خودت بشنوم ، بگو گفتند گفته ای که تماشام می کنند میخواهم از زبانِ خودت بشنوم ، بگو بابا خودت بگو سر بازار میروم؟!!! بابا خودت بگو که گرفتار می شوم بابا خودت بگو به سرم سنگ میزنن بابا بگو بدونِ علمدار میشوم *فرمود اُمِّ أیمَن درست گفته .. یه روزی تو رو میارن تو این کوفه .. ولی به عنوان یه شاه بانو دیگه نمیارنت .. با زن و بچه ی اسیر میای تو این کوفه .. سال ها گذشت ، تا آوردنش تو کوفه داشت حرف میزد و خطبه میخواند ، یه وقت دید یه صدایِ آشنا داره میاد ، سر و از محمل بیرون آورد دید سرِ ابی عبدالله رویِ نیزه ... صدا زد ای هلالِ یک شبۀ زینب .. بابام گفته بود منو اسیر میکنن ، سر از بدنِ تو جدا میکنن ما رو شهر به شهر میگردنن .. ولی دیگه کسی نگفته بود سر تو رو به نیزه ها میزنن ... * ای جانِ من، به نیزۀ اعدا چه می کنی؟! آغوش توست جانِ من ، آنجا چه میکنی؟ حسین ... •┄┅══༻○༺══┅┄•
. |⇦امام مسلکش از مردمِ .. • و توسل به رییس مذهبِ تشیع، امام جعفر صادق علیه السلام _ حاج حنیف طاهری ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ امام مسلکش از مردمِ زمانه جداست امام مظهر احقاقِ حقِ دینِ خداست امام گرچه خودش بنده ی خداوند است درست مثلِ خداوند بی همانند است یقین بدان که مبری زِ شک و تردید است امام سایه ندارد، امام خورشید است امام کعبه ی سیار و خلق حجاج اند خلایقند که او را همیشه محتاج اند خلایقند که باید به او سلام کنند به کعبه واجبِ شرعی ست احترام کنند خلایقند که باید گرامی اش دارند امام اوست، ولو خلق عمامه بگذارند اگرچه خلق بدونِ امام محرومند امام و خلقِ جهان لازمند و ملزومند اگرچه خلق جهان را ز اوست شانیتی به هر امام جماعت، سزاست جمعیتی اگرچه دینِ خداوند بی نیاز از ماست بدون مردم دنیا، امام هم تنهاست! سر خلافت اگر خلق اختلاف کند امام چاره ندارد مگر مصاف کند بنا به نص روایت امام چون کعبه ست که واجب است جهان گِرد او طواف کند مطیع امرِ امامت همیشه پشت ولی ست اگرچه خلق علیه وی ائتلاف کند مطیع امر ولی بینِ کوچه ها باید بنا به خواست او تیغ را غلاف کند غلاف گفتم و بازویی آمده یادم مگر که قافیه اینک مرا معاف کند قیام همت و عزمی رفیع می‌خواهد امام شیعه محب نه! مطیع می‌خواهد! امام شیعه به تاریخ، خوش نگشته دلش دمی به همهمه شیعیان منفعلش به شیعه خود امامی علاقه‌مند نشد بخاری از دم آن شیعه گر بلند نشد امام، شیعه خود را عزیز می‌خواهد سر برهنه و شمشیر تیز می‌خواهد حدیث دین خدا، حرف تیغ و پیکار است اطاعت از ولی الله سخت دشوار است مطیع، بهرِ اطاعت همیشه آماده ست چنان که حضرت صادق نشان‌ ما داده ست روایتی ست که خالی ز هرچه اشکال است ثقه ست چون سندش منتهی الآمال است که بود حضرت صادق به خانه دورانی رسید محضر او شیعه ای خراسانی گلایه کرد به حضرت؛ که یا امام ششم! برای معرکه آماده‌اند این مردم نظر کنید مساجد پُر از مسلمان اند کنون که شکر خدا شیعیان فراوان اند به خلق حجت خود را دگر تمام کنید زمان آن نرسیده ست تا قیام کنید؟! سخن رسید بدین جا، کلام کامل شد غلام خانه ی حضرت به خانه داخل شد امام گفت بیا و اطاعت از من کن تنورِ خانه ما را بیا و روشن کن همین که گشت تنور از حرارتش آذین خلیل وار برو بینِ شعله ها بنشین غلام خانه که هارون مکی است اسمش بدون اینکه ببینند ترس در جسمش بدون حرفِ اضافه در آن تنور نشست امام صادق درب تنور را هم بست پس از گذشتِ زمانی میان خوف و رجا  امام گفت فلانی! تنور را بگشا همین که باز شد آن از شراره ها گلگون غلام سالم سالم پرید از آن بیرون! امام گفت فلانی! عجیب ترسیدی! نظاره کن که چنین است شیعه! فهمیدی؟ تویی که دعوی یاری شیعه ها داری بگو که شیعه اینگونه چندتا داری؟ رها ز همهمه ی شیعیان صوری باش اگر که شیعه شدی، شیعه ی تنوری باش تنور گفتم و دیدم قلم صبور نبود تنورِ حادثه تنها همین تنور نبود دوباره در تب و تابی عجیب افتادم تنور گفتم و آمد حکایتی یادم تنور حضرت صادق اگر گلستان شد تنور خولی ملعون ز شعله سوزان شد تنور حضرت صادق اگر که علم افروخت سر حسین میان تنور خولی سوخت سر عزیز خدا و تنور آن فاسق در آن زمانه کجا بود حضرت صادق؟ سری که بود سرآمد به کل مافیها سری که خفت به دامان حضرت زهرا سری که دل ز تمام فرشته ها می برد سری که خنده آن دل ز مرتضی می برد سری چنان که به شب های شامیان کوکب سری که بود فقط روی شانه زینب سری که بود چنان خطبه نبی، سخنش سری که گریه نمودند پنج تن به تنش چرا تمامی موهاش سخت سوخته اند؟ سر عزیز خدا را چه سان فروخته اند؟ صدای قرآنش را شنیده ای خولی؟ به چند درهم سر را خریده ای خولی؟ کشیده مسح ز خون بر سر و گرفته وضو کدام دست دو دندان شکسته است از او؟ شاعر: پیمان طالبی ــــــــــــــــــ
سبک یا ضرب تک بانوای (کاروان سلاله های خدا کاروان امام عاشورا. کاروان بهشتیان زمین کاروان فرشتگان سما) 2 نزول و فرود عرش روی زانوی اکبر همه تحت فرمان علمدار این لشکر این همه شیر میدون پشت به پشت دور محمل پشت سر علی اکبر روبرو ابوفاضل علی اکبر ای جانم ابوفاضل (ای جانم علی اکبر ای جانم ابوفاضل) 🔃 🔃 نفسی از دعایشان عیسی صاحبان شفاعت فردا یوسفان عشیره ی حیدر مریمان قبیله ی زهرا خانواده جود و معدن کرم هستن آسمونا محتاج این حرم هستن صدنگاه نگران قامت علی اکبر این حرم تو پناه علمدار ای دلاور علی اکبر ای جانم ابوفاضل ای جانم علی اکبر 🔃 🔃 کاروان شهادت و تکبیر کاروان نماد خیر کثیر کاروان ولایت حیدر کاروان پیام روز غدیر همه جون به کف هستن همه صف به صف هستن فدائیان راه امیر نجف هستن توتیای چشاشون خاک پای علی شاه دین توی گودال جان فدا یه علی شد یا علی علی مولا یا علی علی مولا یا علی ▪️ ▫️▪️ ◾️▫️▪️ ◽️◾️▫️▪️ @majmaozakerine
و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم ۹۸ به نفس حاج حنیف طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ دستگیر عالمم اما دو دستم بر سر است من چهل منزل رُخم نیلیُ چشمانم تر است گر به من گویند بابا را نخوان! سیلی نخور صورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است *من بابامُ میخوام ... بزن ولی من بابامُ میخوام ... من دلم برا بابام تنگ شده ... آی قربون گریه هاتون .. رحمت به این گریه ها ، رحمت به چشم های خیس .. خوش به حال اونایی که بلند بلند بدون خجالت داد میزنن .. دیگه صداش بالا نمیاد .. آی بابا .. بابا .. بابا .. هیچ شعری ، هیچ مصیبتی شب سوم از این بالاتر نیست : آی بابا .. بابا .. بابا .. غرورشُ شکستن... اومد زانوهاشو بغل گرفت هی شروع کرد زبون گرفتن .. آی بابا .. بابا .. بابا ... دخترایِ شهدای مدافع حرم دلشون کنار دل این خانمه .. خوش به حالشون شبیه این دختر شدن .. بابا از دست دادن ، یتیم شدن ، خونشون برا زینب و حسین رو خاک ریخت .. گره به کار زیاده ، یه زمانی پسر یه آسیبی میبینه خانواده میگه ایراد نداره (نمیدونم چند نفر میفهمید من چی میگم) ..خدا نکنه دختر یه آسیبی ببینه .. همۀ عشق یه دختر زیبایی شِ .. از شبی که از رو ناقه افتاد ، دیگه این دختر کمر راست نکرد ..* گیسو نمانده زیر پایت پهن سازم در کربلا غارت شده فرش حریرم *روضه بخونم شما هم خوب گریه کنید .. سرُ بغل گرفت یه نگاه کرد :* گمانم جرم دارد هر که شکل فاطمه باشد شده با سیلیُ با کعب نی از من پذیرایی من اگه امشب روضه خانمُ نخونم نمیشه ، یازهرا .. گریه کنا آماده اید روضه بخونم!؟.. سر بریده کآن داره حرف میزنه .. دخترم این اتفاق که با سیلی و تازیانه بریزن یه خانمُ بزنن فقط اینجا نبوده ریشه اش مدینه ست .. (کی؟!) منو حسن میلرزیدیم .. بابامونو میبردن مسجد .. مادرمون پشت در افتاده بود .. فقط یه جمله میگم اونم از زبان امام مجتبی ؛ تو اون مجلس هرکی بلند شد یه حرفی زد به امام مجبتی .. یه وقت مغیره بلند شد ، (تا بلند شد) امام حسن گفت تو بشین و اما انت یا مغیره ،أَنْتَ الَّذِی ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللهِ حَتَّی أَدْمَیتَهَا وَ أَلْقَتْ مَا فِی بَطْنِهَا ..(یعنی چی؟).. یعنی یادم نمیره مادرمُ گیر .. آوردی انقدر زدی .. مادرم تو خون خودش غلطید .. گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره او با غلاف شمشیر این تازیانه میزد من ایستاده بودم دیدم که مادرم را قاتل گهی به کوچه گاهی به خانه میزد *امشب نخونم کی بخونم؟! یه بیت دیگه میخونم از خرابه دوباره میبرمت مدینه .. صدا زد بابا :* اگر با دست دنبال تو میگردم مکن مَنعم که با یک ضربه سیلی ز چشمم رفته بینایی *دوباره کآن سر بریده شروع کرد روضه خوندن .. آی دخترم قبل از اینم این اتفاق افتاده :* روزی که عدو به کوچه راهم بگرفت ابر سیهی چهره ماه م بگرفت با دست به دنبال حسن میگشتم .. رحمت خدا به این ناله ها من چیزی نخوندم اینجور داری گریه میکنی .. حرف اخرمُ بزنم گفت بابا قبوله قبلا هم مادرتو زدن چشماشم نمیدید قبوله ولی من فرق دارم : دست عدو بزرگتر از صورت منه •┄┅══༻○༺══┅┄•
حوادثی است که قلبِ .. و توسل ویژۀ روزهای پایانی ماه صفر و شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج حنیف طاهری ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ حوادثی است که قلبِ مدینه میلرزد مدینه چون دل اُمت به سینه میلرزد سپاهِ شب شده مستِ تصرف خورشید نسیم شعله شد و در فضا شراره کشید تمام وسعتِ ملک خدا شبِ تار است چه روی داده که خورشید هم عزادار است زِ کوه و دشت و بیایان خدا خدا شنوم ز جن و انس و ملک وا محمدا شنوم اجل دریده گریبانُ و اشک افشاند امینِ وحی خداوند نوحه میخواند پیام میرسد از خشت خشتِ خانۀ وحی که منقطع شده از آسمان ترانه ی وحی برونِ خانه اجل گشته گرم اذنِ دخول درون خانه چکد خونِ دل زِ چشم بتول الا الا ملک الموت ! ماتم آوردی زِ آسمان به زمین یک جهان غم آوردی زدیدن رخ تو گشته رنگ فاطمه زرد چه سخت حلقه به در می زنی،نزن برگرد! چگونه می کنی ای پیک مرگ دقّ الباب؟ که آسمان به سر خاکیان شده ست خراب برو به سینۀ حیدر شرر نزن دیگر به جانِ فاطمه سوگند! در نزن دیگر عقب بایست! بگیر احترام این در را برو یتیم مکن دختر پیمبر را برو که طعنه بر این باب، دیو و دد نزند به باب خانۀ توحید ، کس لگد نزند پیمبرُ و علی و فاطمه کنار هم اند تو ایستاده و این هر سه اشکبارِ هم اند نبی زخون دل خویش چهره می شوید درون خانه ی دربسته با علی گوید: که یا علی بنشین با تو راز دارم من به سینه شعله ی سوز و گداز دارم من پس از رسول مقامت زکینه غصب شود فراز منبر من دشمن تو نصب شود خدای ، امر به صبرت کند در این اندوه جواب داد علی: من مقاومم چون کوه دوباره گفت پیمبر که ای امام مبین شوی به شهر مدینه غریب و خانه نشین فلک زغربتِ تو آه می کشد زِ نَهاد به باب خانه ات آتش زنند از بیداد جواب داد : همانا به صبر می کوشم به حفظ دین خود این جام زهر می نوشم رسول گفت چو کردی تحمل آن همه را به پیشِ چشم تو سیلی زنند فاطمه را تو ایستاده و با چشم خود نگاه کنی درون سینه ی خود حبس سوز و آه کنی در آن میانه علی سخت در خروش آمد کشید ناله و خون در دلش به جوش آمد اگرچه بود وجودش پر از شراره ی خشم به روی فاطمه چشمی گشودُ گفت به چشم! شاعر :
|⇦•آن زهره ای که ماه .. تقدیم به ساحت مقدس حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها فاطمیه۹۸_ حاج حنیف طاهری•✠• ∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞ آن زهره ای که ماه به مهرش منورست دردانۀ پیمبر و زهرای اطهرست بر تارُک زنان جهان تاج افتخار بر گردنِ عروس فلک عِقدِ گوهرست بانویِ بانوانِ جهان سرورِ زنان دُرجِ عفاف و عصمت کبریِ داورست او را پدر رسولِ خدا صدر کائنات او را علی ولیِ خداوند همسرست بحری ست پُر ز دُرّ گُهرهایِ شاهوار یزدان وِرا ستوده به قرآن که کوثرست خونی که داد سرور آزادگان حسین مرهونِ حُسنِ تربیت و شیر مادرست *عالمُ عزایِ ابی عبدالله بهم میریزه .. با اون همه مرتبه هایی که سیدالشهداست تو این عالم ‌.. آسمان و زمین چهل روز در غم او گریه کرده .. اما هرچی داره از پر چادر مادرش فاطمه داره ..* تا روزگار بوده و تا هست پایدار عرشِ خدا زِ زهرۀ زهرا منورست نورِ مقدسی که به گرداب حادثات کشتیِ نوح را وسط موج لنگرست حوراء انسی است و زِ مشکین شمیم او گیسویِ حورُ و روضۀ رضوان معطرست شه بانوی حجاز ولی کارِ خانه را با فضه ی کنیز ، شریک و برابر است در خانه ای که رد قدم های جبرئیل گاهِ نزولِ وحی خدا زیب و زیورست از رنج کار، ابله می زد به دستِ او دستی که بوسه گاهِ لبان پیمبرست شاعر : مرحوم محمدعلی ریاضی یزدی *بی بی جان ، ما طاقت نداریم ببینیم دَستاس بچرخانی دستت ابله بزنه .. دستت ابله میزنه ما بی طاقت میشیم خانم جان .. چه برسه به اینکه بشنویم : تازیانه زده بوسه گاه طاها را ..* پیراهنِ عروسیِ خود را به مستمند بخشد شبِ زفاف که مهمانِ شوهرست برا همۀ ابعاد وجودیِ زندگی ما این خانواده برنامه دادن .. پیغبر واردِ خانه شد، دید فاطمه باهمان پیراهنی که خانۀ خودش بوده فردایِ عروسی داره میگرده .. دخترم پیراهن عروسیت چی شد؟! بابا نیمۀ شب سائل در خانه را زد .. دختر پیغمبر؛ من برهنه م گرسنه م جا ندارم استراحت کنم .. شنیدم امشب شب عروسیت بوده یه صدقه ای به من بده .. پیراهن عروسی رو از بدن خارج کرد داد به زنِ سائل .. بعد فرمود یا رسول الله شما فرمودی از همونی که دوست دارید انفاق کنید .. منم از همونی که دوست داشتم انفاق کردم .. امشب بگو بی بی مارو یه نگاه کن .. به خدا ماخیلی محتاج صدقه و انفاقیم .. ما خیلی وضعمون خرابه مادر .. یکی از جاهایی که پیغمبر فرمود فداها ابوها همین جا بود .. بابات فدات بشه فاطمه جان .. جبرائیل نازل شد یارسول الله حقت سلام میرسانند میفرماید به فاطمه بگو هرچی از من میخواد الان اجابت میکنم گفت بابا، دنیا که به دنیا میمونه ، ما اهل دنیا نیستیم .. شفاعت امت شما را قیامت به من بدن .. جبرائیل رفت و برگشت خدا قبول کرده .. عرضه داشت میشه جبرائیل به خدا عرضه بدارد از قول من اینو مکتوب به من بدید؟! من اینو با خودم دفن کنم ، قیامت این نامه رو با خودم دست بگیرم تو صحرای محشر بگردم دونه دونه دوستانمونُ خودم جدا کنم ؟! جبرائیل رفت، برگشت مکتوب آورد .. مادری رو در حق ما تمام کرده خانم .. روز آخر علی رو صدا کرد علی جان این لوحه و امان نامه رو بینِ کفنِ من بزار .. من قیامت که از قبر محشور شدم این نامه رو به دست بگیرم .. همچو مرغی که دانه برچیند دوستان را سوا کند زهرا ..
🕊⚜️ ذکر توسل ویژۀ شهادت امام هادی علیه السلام به نفسِ کربلایی حنیف طاهری⚜️ ┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄ بسم الله الرحمن الرحیم اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً و َناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً چشم خورشید محلی به سیاهی ندهد سینۀ نور ، به خفاش پناهی ندهد خصم بیهوده به دنبال حسن میگردی شبِ تاریک چراغی به نگاهی ندهد تا که دریایِ علی هست کسی جز بی عقل به بیابانِ عطش وعدۀ ماهی ندهد کوهی از جنسِ طلا گر به کفم بگذارند سینه از عشقِ تو آقا پَرِ کاهی ندهد رَختَم از تارِ وفا پُودِ غلامی ست که دل یک نخش را به دو صد خرقۀ شاهی ندهد *حرمُ تخریب می کنن ، میبینن شیعیان دست بر نمیدارند ، تهدید میکنن اینا مسرتر میشن ، جسارت میکنن، اینا آتیشِ غیرتشون برافروخته تر میشه .. چون خیلی اینا عقبند نمی دونن که : «وَفِي قُلُوبِ مَنْ وَالاهُ قَبْرُهُ» جمع ما جامعه خوان تر شده از قبل بسوز مجمع ما به سیاهی نرود رو ندهد
🏴 ویژۀ شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام با نوایِ حاج حنیف طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ بابا .. از تو سَرُ ز مادرِ من سینه ای شکست تا صبح حشر بر سر و بر سینه میزنم جدم که نیست در بر تو ، مادرم که نیست دارم برایِ چند نفر سینه میزنم من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت زخمی که شد عمیق مداوا نمی‌شود گر چند ضربه هم زده بودند باز هم پیشانی تو بیش از این وا نمی شود *وصیت هاشُ کرد ، دخترِ دیگه .. باباییِ .. با عجله اومد کنارِ بستر بابا .. بابا اُمِّ أیمَن یه حرفایی به من زده ، میخوام از زبانِ خودت بشنوم .. چی گفته دخترم؟!..* گفتند گفته ای که مرا کوچه میبرند میخواهم از بیانِ خودت بشنوم ، بگو گفتند گفته ای که تماشام می کنند میخواهم از زبانِ خودت بشنوم ، بگو بابا خودت بگو سر بازار میروم؟!!! بابا خودت بگو که گرفتار می شوم بابا خودت بگو به سرم سنگ میزنن بابا بگو بدونِ علمدار میشوم *فرمود اُمِّ أیمَن درست گفته .. یه روزی تو رو میارن تو این کوفه .. ولی به عنوان یه شاه بانو دیگه نمیارنت .. با زن و بچه ی اسیر میای تو این کوفه .. سال ها گذشت ، تا آوردنش تو کوفه داشت حرف میزد و خطبه میخواند ، یه وقت دید یه صدایِ آشنا داره میاد ، سر و از محمل بیرون آورد دید سرِ ابی عبدالله رویِ نیزه ... صدا زد ای هلالِ یک شبۀ زینب .. بابام گفته بود منو اسیر میکنن ، سر از بدنِ تو جدا میکنن ما رو شهر به شهر میگردنن .. ولی دیگه کسی نگفته بود سر تو رو به نیزه ها میزنن ... * ای جانِ من، به نیزۀ اعدا چه می کنی؟! آغوش توست جانِ من ، آنجا چه میکنی؟ حسین ... •┄┅══༻○༺══┅┄• @majmaozakerine
سبک تیر بی هوا زد طفل دست و پا زد از غصه مولا خدا رو صدا زد رحم نکرده دشمن به صغیر و کبیرم دیگه چه جای جنگه از غم دارم میمیرم کشتن منو با یه تیر رو سرم عالم خراب خجالت زدم از حرم خجالت زده از رباب امان ای دل 🔃🔃 غم تو دلش پر غرق در تَحیُر این اضطرارش بالاتر از تصور عبا به سر کشیده رنگش چرا پریده این حالشو تا حالا خواهرشم ندیده بند نمیاد گریه هاش میلرزه هی شونه هاش رباب داره میمیره از غربت ناله هاش امان ای دل🔃🔃 ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️