🏴سبک زمینه شهادت جانسوز حضرت امام محمد باقر علیه السلام و ایام مسلمیه روضه کربلا
#زمینه_امام_باقر_ع
#سینه_من_مخزن_غم
🏴بند اول
سینه ی من،مخزن غم/چار سالم بود،رنج کشیدم
مقصد من،کربلا بود/رفتم اونجا،روضه دیدم
شنیده رو که نمیشه،بگی میشه مثه دیدن!!!
جلو چشای من ای وای،سر حسین و بریدن
من اونجا بودم و دیدم،جسمشو که شده پامال
میگفت با ناله (بُنَیَّ)،یه مادر از ته گودال
آه و واویلا واویلا
🏴بند دوم
یادمه خوب،اون روزارو/تشنگیو،قحط آب و
یادمه اون،گریه ها و/زجه های،بی بی رباب و
یادمه که نگران بود،علیش تلف شه بمیره
دعای رو لبش این بود،ایشالله بارون میگیره
یادمه لحظه ای رو که،حرمله تیر و رها کرد
من الاذن الی الاذن،سر علی رو جدا کرد
آه و واویلا واویلا
🏴بند سوم
سخته واسم،که بگم من/از یه درد،بینهایت
سخته واسم،که بگم از/روزای تلخ اسارت
از اون روزا یادگاری،برام آورده کبودی
یادم نمیره که بُردن،مارو میونه یهودی
یادم نمیره نگاشون،به ما به چشم خریدار
یادم نمیره که بودیم،کنیز و بَرده توو بازار
آه و واویلا واویلا
🙏التماس دعای خیر
✍🎵کربلایی امیرحسین سلطانی
هرکجا نام تو را بردیم "کوهِ طور" شد
آفت و شَرّ و بلا فوراً از آنجا دور شد
جایِ لبهایِ تو دیشب اشکِ هجران خوردم و
کامِ من شیرین با این قطره هایِ شور شد
در فراقِ یوسفش افتاد بر جانِ خودش
آنقَدَر گریه زلیخا کرد آخر کور شد
روضه هایِ خانگی برکت به خانه میدهند
خانه یِ تاریکِ ما با روضه غرقِ نور شد
جفت و جور اصلاً نمیشد کارهایم تا شبی
کفشِ روضه جفت کردم کارهایم جور شد
صبحِ محشر که شَوَد ، مأمورِ قَصرَت میشود
آنکه در روضه دمِ در خادم و مأمور شد
وای بر آن روضه خوان و شاعری که پاکتی ست
یا که با سواستفاده نامی و مشهور شد
شاهِ ما خیلی سفارش کرده: "فَابْکِ لِلْحُسَیْن"
نزدِ ما ایرانیان این جمله اش دستور شد
قبل از آنکه شمر در گودال مَذْبوحَش کند
بر گلویش نیزه ای بوسه زد و مَنْحور شد
آنقَدَر خنجر زدند و آنقَدَر نیزه زدند
که بِلاتشبيه مثلِ لانۀ زنبور شد
موقع دفنِ پدر وقتی پسر ، انگشت را
از زمین پیدا نمود اعضای بابا جور شد
از دلش اصلاً نیامد بوریا پیچش کنند
اولش نگذاشت اما آخرش مجبور شد
رضا قربانی
◾️◾️◾️◾️◾️
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
تشنه بود و به خاکها خونش
از رخ و گونه و جبین میریخت
یکنفر خنده کرد به تشنگی اش
پیش او آب بر زمین میریخت
نیمه جان بود و پشتِ مرکبِ خود
بوسه ای سنگ , بر جبینش زد
نوبت تیر ِحرمله شده بود
آه, از پشت زین زمینش زد
فاصله کم شده کمانداری
تیرها را دقیق تر میزد
یک نفر بر آن تن زخمی
نیزه اش را عمیق تر میزد
ناله ای میرسد به هرکس که
به تنش تیغ میکشد… نزنید
مادرش چنگ میزند به رخش
دخترش جیغ میکشد… نزنید
نوبت یک حرامزاده شد و
نوک سر نیزه اش به سینه نشست
وزن خود را به نیزه اش انداخت
آنقدر تکیه داد نیزه شکست
داس هایی بلند را میدید
بین دستِ جماعتی خوشحال
از سر ِ شیب پیکری را وای
میکشیدند تا ته گودال
تبر و داس و دشنه و شمشیر
با تنی خُرد جور می آیند
تا بدوزند بر زمین , از راه
نیزه های قطور می آیند
شمر دستش پُر است و با پایش
بدنش را به پشت میچرخاند
نیزه ای را حرامزاده زد و
نیزه را بین مشت میچرخاند
آن وسط چندتا حرامزاده
بدنی ریز ریز میکردند
با لباسی که از تنش کَندند
تیغ شان را تمیز میکردند
◾️◾️◾️◾️◾️
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
روضه.mp3
18.12M
#روضه
#شب_دهم_محرم_۱۴۰۱
#شب_عاشورا
🎤حاج حيدر خمسه
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
حق روضه ادا شود