eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
612 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
میخ در ناله شنیده است، مراعات کنید خون زمسمارچکیده است مراعات کنید بانوی خانه میان در ودیواربسوخت رنگ ازچهره پریده است، مراعات کنید به دره خانه گل یاس علی میسوزد وسط شعله خمیده است، مراعات کنید میخ در حک شده بر سینه ی زهرای علی این جنایات بعید است، مراعات کنید یک زن حامله دربین درو دیوار است دستِ یاری طلبیده است، مراعات کنید هر کجا گفت که من در پی حیدر هستم طعنه و خنده شنیده است، مراعات کنید به غمت فاطمه سوگند، دل در به درم از همه جز تو بریده است، مراعات کنید ازهمه عمرفقط چند صباحی مانده آخر کار رسیده است، مراعات کنید بیقرار ت شده ام تا که شبی ای بانو بر سر من بکشی دست، مراعات کنید خانه ام گشته عزاخانه ی زهرا همه شب.. همسرم زار و خمیده است، مراعات کنید آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
@majnon1396 بین درپاره گریبان شده ای ای بانو چقدر بی سرو سامان شده ای ای بانو پشت در بود که خوردی لگد از ملعونی برزمین افتان وخیزان شده ای ای بانو از در خانه ی بی عاطفه خوردی لگدی وسط کوچه چه بی جان شده ای ای بانو خوانده صد آیه و قرآن و دعا زینب تو پایمال دشمن ازجان.شده ای ای بانو شرم دارم که بگویم تنت آتش بگرفت وسط شعله غزلخوان شده ای ای بانو درحفاظت زعلی .محسنت ازباربرفت بهرحیدرتو نگهبان شده ای ای بانو هیچ جای خانه ات دیگر نداردامنیت اینچنین است که حیران شده ای ای بانو آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) @majnon1396
▄▅▆▇█▓▒░محسنیه۹۷░▒▓█▇▆▅▄▃▂ بین آتش به چشمِ تَر بانو واژگون شدبه رویِ دَر بانو تویی آن پاره یِ جگر بانو سوختی ازشرار اگربانو حیدرت رابیا بِبَر بانو بین دربودِ مادری افتاد بانویِ گریه آور ی افتاد وسط کوچه پیکری افتاد به روی فاطمه دری افتاد بشکست ازچه بال و پر بانو دیده ام من غروبِ غم بارت مرتضایت شده عزا دارت تکیه کرده علی به دیوارت بفدای غصه یِ بسیارت میروی همچوِ رهگذر بانو مرتضی بود و درد بانویش آسمان شدخراب بر رویش آمده باشتاب او سویش دیده سوزد به شعله ها مویش بوده آن کوچه پر خبر بانو بین کوچه هزار مشکل بود بسته ای وای راهِ منزل بود بین کوچه جمعِ ارازل بود به روی گونه دستِ قاتل بود مُردی ازچشمِ خیره سَر بانو ره زهرا چو بست آن ملعون زده با پشتِ دست آن ملعون چقدر وحشی است آن ملعون پهلویت راشکست آن ملعون لب دیوار بود و سر بانو به روي فاطمه نزن نامرد نزنش پیشِ چشم من نامرد تو به جایش مرا بزن نامرد همسري بینِ چند تن نامرد شد غرورت شکسته‌تر بانو فاطمه بی هوا لگدمیخورد گوشه ی در چرا لگدمیخورد پیشِ نامردها لگدمیخورد ضربت دست بالگدمیخورد شده بشکسته بال وپر بانو 🔸شاعر: غلامی(مجنون)_