eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
628 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
933 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
▄▅▆▇█▓▒░محسنیه ۹۷░▒▓█▇▆▅▄▃▂ اشعارحضرت زهرا(س)-مناجات فاطمیه سینه ومسمار در اصلا نمی آید به تو آتش ودود وخطر اصلا نمی آید به تو درکه میسوزد ولی مسمار هم آمد کمک سوختن دربین در اصلا نمی آید به تو فاطمه بین در و دیوار افتادی چرا اين چنین بی بال وپراصلا نمی آید به تو یادزخم سینه ات آتش زده برجان من بی کسی در پشت در اصلا نمی آید به تو من دراین شهرمدینه بی کس وتنها شدم دل شکستن بی ثمر اصلا نمی آید به تو جای پنجه بر رخت افتاده، ای بانوی من ناله های پشت سراصلا نمی آید به تو... دست سنگینی اگر چرخید روی صورتت کارهای پرخطراصلا نمی آید به تو ای ستون لشکر مرد غریب کوچه ها رفتن ازپیچ گذراصلا نمی آید به تو دید، حیدر همسرش را مو پریشان، ناله زد: ای بهار من، خطر اصلا نمی آید به تو رفتی وبا رفتنت زانوبغل کرده علی ماندن ازتوبی خبر اصلا نمی آید به تو" آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)........
آتش ومادر ومسمار خدارحم کند لگدو ضربه ی بسیار خدا رحم کند برتو اي بانوی بیمار کسی رحم نکرد واي ازکودک تبدار خدا رحم كند درميان كوچه ها افتاد بر روی زمین دیدنِ اشک رخ يار خدا رحم كند آمده دروسط کوچه به یاری علی ..بارشیشه داشت این بار خدا رحم كند دست بر دیوار دارد تا نیفتد بر زمین تکیه داده لب دیوار خدا رحم كند زخمی از مسمار خورده فاطمه دربین در نیمه شب‌ گردیده بیدار، خدا رحم كند میکشد زحمت ازآن دستِ ز کار افتاده اش پخت کرده نان بسیار خدا رحم كند از علی هر روز زهرا صورتش پنهان کند وای ازگریه‌ی دلدار خدا رحم كند با علی بد تا ‌کند این شهروامانده چرا غُصه‌ حیدر کرار خدا رحم كند اشک‌چشم فضه و اسما گواهی می‌دهد میرود با چشم چون تار خدا رحم كند _آرمين غلامي(مجنون كرمانشاهي)
❁﷽❁ ▄▅▆▇█▓▒░محسنیه۹۷░▒▓█▇▆▅▄▃▂ ازهمان ضربت پابود تنم درد گرفت ازهمان مشت ولگدها بدنم درد گرفت وسط بسترم وازنفسم خون آید بدن زخم زیر پيرهنم درد گرفت دست بیمارمن ازکار دگر افتاده دست بشکسته ی من مطمئنم درد گرفت سر زده آمده ای دیدن زهرای جوان وقت برخواستنم این بدنم درد گرفت ناتوان گشته ام ودست به ديوار شدم کمرم موقع برخواستنم درد گرفت من محال است سرسفره خجالت نكشم بانگاهم دیده گان حسنم درد گرفت گره ی موي مرا کاش نبینی هرگز دل توبود که با سوختنم درد گرفت روز آخر شده و باتو وصیت دارم دل زهرا زغم بیكفني درد گرفت (مجنون کرمانشاهی)
▄▅▆▇█▓▒░محسنیه۹۷░▒▓█▇▆▅▄▃▂ بین آتش به چشمِ تَر بانو واژگون شدبه رویِ دَر بانو تویی آن پاره یِ جگر بانو سوختی ازشرار اگربانو حیدرت رابیا بِبَر بانو بین دربودِ مادری افتاد بانویِ گریه آور ی افتاد وسط کوچه پیکری افتاد به روی فاطمه دری افتاد بشکست ازچه بال و پر بانو دیده ام من غروبِ غم بارت مرتضایت شده عزا دارت تکیه کرده علی به دیوارت بفدای غصه یِ بسیارت میروی همچوِ رهگذر بانو مرتضی بود و درد بانویش آسمان شدخراب بر رویش آمده باشتاب او سویش دیده سوزد به شعله ها مویش بوده آن کوچه پر خبر بانو بین کوچه هزار مشکل بود بسته ای وای راهِ منزل بود بین کوچه جمعِ ارازل بود به روی گونه دستِ قاتل بود مُردی ازچشمِ خیره سَر بانو ره زهرا چو بست آن ملعون زده با پشتِ دست آن ملعون چقدر وحشی است آن ملعون پهلویت راشکست آن ملعون لب دیوار بود و سر بانو به روي فاطمه نزن نامرد نزنش پیشِ چشم من نامرد تو به جایش مرا بزن نامرد همسري بینِ چند تن نامرد شد غرورت شکسته‌تر بانو فاطمه بی هوا لگدمیخورد گوشه ی در چرا لگدمیخورد پیشِ نامردها لگدمیخورد ضربت دست بالگدمیخورد شده بشکسته بال وپر بانو 🔸شاعر: غلامی(مجنون)_
▄▅▆▇█▓▒░محسنیه ۹۷░▒▓█▇▆▅▄▃▂ اشعارحضرت زهرا(س)-مناجات فاطمیه سینه ومسمار در اصلا نمی آید به تو آتش ودود وخطر اصلا نمی آید به تو درکه میسوزد ولی مسمار هم آمد کمک سوختن دربین در اصلا نمی آید به تو فاطمه بین در و دیوار افتادی چرا اين چنین بی بال وپراصلا نمی آید به تو یادزخم سینه ات آتش زده برجان من بی کسی در پشت در اصلا نمی آید به تو من دراین شهرمدینه بی کس وتنها شدم دل شکستن بی ثمر اصلا نمی آید به تو جای پنجه بر رخت افتاده، ای بانوی من ناله های پشت سراصلا نمی آید به تو... دست سنگینی اگر چرخید روی صورتت کارهای پرخطراصلا نمی آید به تو ای ستون لشکر مرد غریب کوچه ها رفتن ازپیچ گذراصلا نمی آید به تو دید، حیدر همسرش را مو پریشان، ناله زد: ای بهار من، خطر اصلا نمی آید به تو رفتی وبا رفتنت زانوبغل کرده علی ماندن ازتوبی خبر اصلا نمی آید به تو" آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)........
▄▅▆▇█▓▒░محسنیه۹۷░▒▓█▇▆▅▄▃▂ آتش ودود فراگیر به معجر افتاد دیده ام آتش دلگیر به معجر افتاد بعد از آنکه پدر فاطمه از دنیا رفت باز هم غصه و تقدیر به معجرافتاد چکنم ضرب لگدهاش به در محکم بود میخ در مثل نوک تیر به معجر افتاد ناله زدفاطمه یافضه خذینی بین در چشمهای تو کمی دیر به معجر افتاد از میان درودیوار سخن می آمد دیدگان مردکی پیر به معجر افتاد -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
❁﷽❁ ▄▅▆▇█▓▒░محسنیه۹۷░▒▓█▇▆▅▄▃▂ ازهمان ضربت پابود تنم درد گرفت ازهمان مشت ولگدها بدنم درد گرفت وسط بسترم وازنفسم خون آید بدن زخم زیر پيرهنم درد گرفت دست بیمارمن ازکار دگر افتاده دست بشکسته ی من مطمئنم درد گرفت سر زده آمده ای دیدن زهرای جوان وقت برخواستنم این بدنم درد گرفت ناتوان گشته ام ودست به ديوار شدم کمرم موقع برخواستنم درد گرفت من محال است سرسفره خجالت نكشم بانگاهم دیده گان حسنم درد گرفت گره ی موي مرا کاش نبینی هرگز دل توبود که با سوختنم درد گرفت روز آخر شده و باتو وصیت دارم دل زهرا زغم بیكفني درد گرفت (مجنون کرمانشاهی)
@majnon1396 نسل سادات به یک ضربه ی پا.رفت ز دست بین شعله خانه ی شیرخدا .رفت ز دست میخ در بودکه ازتیزی او سینه درید مادری مابینِ در.درشعله ها.رفت ز دست ای دره خانه بیا کمتر تو آزارش بده وسط,آتش ودود عشق خدا.رفت زدست دست گلچین بنشسته به روی لاله ی گل دهنش غرق به خون شدبی هوا.رفت ز دست سره زهراچقدَر دردگرفت زآن ضربه رخ آشفته ی ام النجبا.رفت ز دست شدت ضربه چنان بود سرش خورد به در بر زمین خورد وبدیده همه جا.رفت زدست 📕شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) @majnon1396
▄▅▆▇█▓▒░محسنیه۹۷░▒▓█▇▆▅▄▃▂ آتش ودود فراگیر به معجر افتاد دیده ام آتش دلگیر به معجر افتاد بعد از آنکه پدر فاطمه از دنیا رفت باز هم غصه و تقدیر به معجرافتاد چکنم ضرب لگدهاش به در محکم بود میخ در مثل نوک تیر به معجر افتاد ناله زدفاطمه یافضه خذینی بین در چشمهای تو کمی دیر به معجر افتاد از میان درودیوار سخن می آمد دیدگان مردکی پیر به معجر افتاد -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بین دیوار ودری مثل حصیر افتادی یاکه مابین چهل مرد توگیر افتادی چکنم فاطمه تا اشک ترت بند شود چکنم مغنعه بر روی سرت بند شود وسط کوچه دگر همسرمارا نزنید پر شلاق ولگدبر سر زهرا نزنید چکنم فاطمه تا دست زتو بر دارند کاش شمشیربه دستان علی بگذارند این مغیره وسط گریه ی تو می خندد وسط کوچه ره آمدنت می بندد چادرت دروسط,خانه رهاافتاده گوشوارت وسط کوچه چرا افتاده وسط قائله شدچادر بانو خاكي برزمین است تنت فاطمه افلاکی ریسمانی به دو دستان من این قوم زدند مردم شهرمدینه چقدر نامردند پیش چشمان علی تنت زمین افتاده وسط قائله گویا که علی جان داده /حاج آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)/
@majnon1396 شیر درقفس بودوهمسرش افتاد پیش دیدگان علی پیکرش افتاد دوره اش کرده اندیک عده گرگ که ناگه فاطمه، برابرش افتاد همین که شیرخدا رابه ریسمان بستند رسید بر دراین خانه دخترش افتاد برای خاطرحیدرچه درهمت کردند بدانکه شرح تن توبه آخرش افتاد همانکه آتش در زد بدان مقصر بود که همسر توعلی پشت درسرش افتاد خبر رسیده که دست علی شده بسته میان راه،النگوی همسرش افتاد برای کشتن زهرا مغیره آمده بود گمان کنم که تمام بال وپرش افتاد 📕📕شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) @majnon1396
@majnon1396 یازهرا.س. مردک ازچه میزنی ناموس من ایکه میخندی براین افسوس من شدعیان ازکوچه های شهرغم غربت تکراری ومعکوس من گفت قنفذبامغیره این سخن کشتن زهرا شده قاموس من میخ درانداخت زهرایم زپا دستهای بسته شدافسوس من فضه رامیزدصدا درمعرکه یاوری آنجانداشت مانوس من محسنم راخاک کردم فاطمه برلبش باشد.فشاره بوس من 📗شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) @majnon1396
میخ در ناله شنیده است، مراعات کنید خون زمسمارچکیده است مراعات کنید بانوی خانه میان در ودیواربسوخت رنگ ازچهره پریده است، مراعات کنید به دره خانه گل یاس علی میسوزد وسط شعله خمیده است، مراعات کنید میخ در حک شده بر سینه ی زهرای علی این جنایات بعید است، مراعات کنید یک زن حامله دربین درو دیوار است دستِ یاری طلبیده است، مراعات کنید هر کجا گفت که من در پی حیدر هستم طعنه و خنده شنیده است، مراعات کنید به غمت فاطمه سوگند، دل در به درم از همه جز تو بریده است، مراعات کنید ازهمه عمرفقط چند صباحی مانده آخر کار رسیده است، مراعات کنید بیقرار ت شده ام تا که شبی ای بانو بر سر من بکشی دست، مراعات کنید خانه ام گشته عزاخانه ی زهرا همه شب.. همسرم زار و خمیده است، مراعات کنید آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
@majnon1396 بین درپاره گریبان شده ای ای بانو چقدر بی سرو سامان شده ای ای بانو پشت در بود که خوردی لگد از ملعونی برزمین افتان وخیزان شده ای ای بانو از در خانه ی بی عاطفه خوردی لگدی وسط کوچه چه بی جان شده ای ای بانو خوانده صد آیه و قرآن و دعا زینب تو پایمال دشمن ازجان.شده ای ای بانو شرم دارم که بگویم تنت آتش بگرفت وسط شعله غزلخوان شده ای ای بانو درحفاظت زعلی .محسنت ازباربرفت بهرحیدرتو نگهبان شده ای ای بانو هیچ جای خانه ات دیگر نداردامنیت اینچنین است که حیران شده ای ای بانو آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) @majnon1396
▄▅▆▇█▓▒░محسنیه۹۷░▒▓█▇▆▅▄▃▂ بین آتش به چشمِ تَر بانو واژگون شدبه رویِ دَر بانو تویی آن پاره یِ جگر بانو سوختی ازشرار اگربانو حیدرت رابیا بِبَر بانو بین دربودِ مادری افتاد بانویِ گریه آور ی افتاد وسط کوچه پیکری افتاد به روی فاطمه دری افتاد بشکست ازچه بال و پر بانو دیده ام من غروبِ غم بارت مرتضایت شده عزا دارت تکیه کرده علی به دیوارت بفدای غصه یِ بسیارت میروی همچوِ رهگذر بانو مرتضی بود و درد بانویش آسمان شدخراب بر رویش آمده باشتاب او سویش دیده سوزد به شعله ها مویش بوده آن کوچه پر خبر بانو بین کوچه هزار مشکل بود بسته ای وای راهِ منزل بود بین کوچه جمعِ ارازل بود به روی گونه دستِ قاتل بود مُردی ازچشمِ خیره سَر بانو ره زهرا چو بست آن ملعون زده با پشتِ دست آن ملعون چقدر وحشی است آن ملعون پهلویت راشکست آن ملعون لب دیوار بود و سر بانو به روي فاطمه نزن نامرد نزنش پیشِ چشم من نامرد تو به جایش مرا بزن نامرد همسري بینِ چند تن نامرد شد غرورت شکسته‌تر بانو فاطمه بی هوا لگدمیخورد گوشه ی در چرا لگدمیخورد پیشِ نامردها لگدمیخورد ضربت دست بالگدمیخورد شده بشکسته بال وپر بانو 🔸شاعر: غلامی(مجنون)_
@majnon1396 نسل سادات به یک ضربه ی پا.رفت ز دست بین شعله خانه ی شیرخدا .رفت ز دست میخ در بودکه ازتیزی او سینه درید مادری مابینِ در.درشعله ها.رفت ز دست ای دره خانه بیا کمتر تو آزارش بده وسط,آتش ودود عشق خدا.رفت زدست دست گلچین بنشسته به روی لاله ی گل دهنش غرق به خون شدبی هوا.رفت ز دست سره زهراچقدَر دردگرفت زآن ضربه رخ آشفته ی ام النجبا.رفت ز دست شدت ضربه چنان بود سرش خورد به در بر زمین خورد وبدیده همه جا.رفت زدست 📕شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) @majnon1396
بین دیوار ودری مثل حصیر افتادی یاکه مابین چهل مرد توگیر افتادی چکنم فاطمه تا اشک ترت بند شود چکنم مغنعه بر روی سرت بند شود وسط کوچه دگر همسرمارا نزنید پر شلاق ولگدبر سر زهرا نزنید چکنم فاطمه تا دست زتو بر دارند کاش شمشیربه دستان علی بگذارند این مغیره وسط گریه ی تو می خندد وسط کوچه ره آمدنت می بندد چادرت دروسط,خانه رهاافتاده گوشوارت وسط کوچه چرا افتاده وسط قائله شدچادر بانو خاكي برزمین است تنت فاطمه افلاکی ریسمانی به دو دستان من این قوم زدند مردم شهرمدینه چقدر نامردند پیش چشمان علی تنت زمین افتاده وسط قائله گویا که علی جان داده /حاج آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)/
@majnon1396 یازهرا.س. مردک ازچه میزنی ناموس من ایکه میخندی براین افسوس من شدعیان ازکوچه های شهرغم غربت تکراری ومعکوس من گفت قنفذبامغیره این سخن کشتن زهرا شده قاموس من میخ درانداخت زهرایم زپا دستهای بسته شدافسوس من فضه رامیزدصدا درمعرکه یاوری آنجانداشت مانوس من محسنم راخاک کردم فاطمه برلبش باشد.فشاره بوس من 📗شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) @majnon1396
@majnon1396 بین درپاره گریبان شده ای ای بانو چقدر بی سرو سامان شده ای ای بانو پشت در بود که خوردی لگد از ملعونی برزمین افتان وخیزان شده ای ای بانو از در خانه ی بی عاطفه خوردی لگدی وسط کوچه چه بی جان شده ای ای بانو خوانده صد آیه و قرآن و دعا زینب تو پایمال دشمن ازجان.شده ای ای بانو شرم دارم که بگویم تنت آتش بگرفت وسط شعله غزلخوان شده ای ای بانو درحفاظت زعلی .محسنت ازباربرفت بهرحیدرتو نگهبان شده ای ای بانو هیچ جای خانه ات دیگر نداردامنیت اینچنین است که حیران شده ای ای بانو آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) @majnon1396
میخ در ناله شنیده است، مراعات کنید خون زمسمارچکیده است مراعات کنید بانوی خانه میان در ودیواربسوخت رنگ ازچهره پریده است، مراعات کنید به دره خانه گل یاس علی میسوزد وسط شعله خمیده است، مراعات کنید میخ در حک شده بر سینه ی زهرای علی این جنایات بعید است، مراعات کنید یک زن حامله دربین درو دیوار است دستِ یاری طلبیده است، مراعات کنید هر کجا گفت که من در پی حیدر هستم طعنه و خنده شنیده است، مراعات کنید به غمت فاطمه سوگند، دل در به درم از همه جز تو بریده است، مراعات کنید ازهمه عمرفقط چند صباحی مانده آخر کار رسیده است، مراعات کنید بیقرار ت شده ام تا که شبی ای بانو بر سر من بکشی دست، مراعات کنید خانه ام گشته عزاخانه ی زهرا همه شب.. همسرم زار و خمیده است، مراعات کنید آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
@majnon1396 شیر درقفس بودوهمسرش افتاد پیش دیدگان علی پیکرش افتاد دوره اش کرده اندیک عده گرگ که ناگه فاطمه، برابرش افتاد همین که شیرخدا رابه ریسمان بستند رسید بر دراین خانه دخترش افتاد برای خاطرحیدرچه درهمت کردند بدانکه شرح تن توبه آخرش افتاد همانکه آتش در زد بدان مقصر بود که همسر توعلی پشت درسرش افتاد خبر رسیده که دست علی شده بسته میان راه،النگوی همسرش افتاد برای کشتن زهرا مغیره آمده بود گمان کنم که تمام بال وپرش افتاد 📕📕شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) @majnon1396
🛑 مشهور است که علیه السلام به خاطر ضربه کشته‌ شد. 🖇 به مناسب ایام 👤 : ✅شهادتها صلوات الله علیها کانت من ضرب عمر الباب على بطنها عند إرادة أمیر المؤمنین لبیعة أبی بکر و ضرب قنفذ غلام عمر، السوط علیها بإذنه و الحکایة مشهورة عند العامة و الخاصة و مفصلة فی کتاب لسلیم بن قیس الهلالی و سقط بالضرب غلام کان اسمه 🔰شهادت سلام الله علیها به سبب آن بود که درب منزل را به شکم آن بانو زد😭، این در آن هنگام بود که می خواستند علیه السلام را برای بیعت با ببرند و غلام عمر بن الخطاب هم به دستور او، بر فاطمه سلام الله علیها زد😭 و این حکایت در نزد عامه و خاصه است و بصورت مفصل در کتاب سلیم بن قیس هلالی نقل شده است، و در اثر این ضربت پسری که نامش علیه السلام بود شد‌. 📚روضة‌ المتقین‌ فی‌ شرح‌ من‌ لا یحضره الفقیه،جلد۹،صفحه۲۷۱ r
🛑 مشهور است که علیه السلام به خاطر ضربه کشته‌ شد. 🖇 به مناسب ایام 👤 : ✅شهادتها صلوات الله علیها کانت من ضرب عمر الباب على بطنها عند إرادة أمیر المؤمنین لبیعة أبی بکر و ضرب قنفذ غلام عمر، السوط علیها بإذنه و الحکایة مشهورة عند العامة و الخاصة و مفصلة فی کتاب لسلیم بن قیس الهلالی و سقط بالضرب غلام کان اسمه 🔰شهادت سلام الله علیها به سبب آن بود که درب منزل را به شکم آن بانو زد😭، این در آن هنگام بود که می خواستند علیه السلام را برای بیعت با ببرند و غلام عمر بن الخطاب هم به دستور او، بر فاطمه سلام الله علیها زد😭 و این حکایت در نزد عامه و خاصه است و بصورت مفصل در کتاب سلیم بن قیس هلالی نقل شده است، و در اثر این ضربت پسری که نامش علیه السلام بود شد‌. 📚روضة‌ المتقین‌ فی‌ شرح‌ من‌ لا یحضره الفقیه،جلد۹،صفحه۲۷۱ r
@majnon1396 درکوچه ی اشرار سرت خورد به دیوار ای مادره بیمارسرت خورد به دیوار بین درودیوار سرت خوردبه دیوار باضربه ی اشرار سرت خورد به دیوار بر گرده نگاه توفقط مشت ولگدبود پیوسته و بسیارسرت خورد به دیوار گم کرده ای ازچه ره کاشانه ی خودرا باچشم شده تار سرت خورد به دیوار در پیش نگاه حسنت .واقعه رخ داد در کوچه ی غمبار. سرت خورد به دیوار بنچاق فدک .پاره ز دستان عدو شد ازقوم ستمکارسرت خوردبه دیوار ازضربت سیلی شده نیلی سر ورویت ازضربه ی اشرار سرت خورد به دیوار در پشت دری آتشی از فتنه به پا شد در خانه ات این بار سرت خورد به دیوار از روی حسادت لگدی فاطمه خوردی بین در و دیوار سرت خورد به دیوار بانو به تنت نیست خراشی به خداوند با تیزی مسمارسرت خورد به دیوار بر گردن و بر دست علی بودطنابی بر یاری آن یار.سرت خوردبه دیوار 📕شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) @majnon1396
@majnon1396 🔅وسط کوچه گمانم که قمر افتاده زسره دیده ی دلدار گهر افتاده 🔅بین این نافله ی شب که قنوتت برجاست از شب تار علی صبح ظفر افتاده 🔅 دادوفریادوفغان دروسط کوچه بپاست جسم بی جان تودرگوشه ی درافتاده 🔅 وای من دور سرت دردو بلا می‌گردد بین درجسم تو دراوج خطر افتاده 🔅 وای درپشت در خانه ارازل جمع اند فاطمه بود که درگوشه ی در افتاده 🔅 دنده های تن تو زیرلگدها بشکست زیره شلاق عدو شکسته پر افتاده وای(مجنون)که دگر فاطمه ام راکشتند یاس من در وسط کوچه به سرافتاده 📕شعر.آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) @majnon1396