جریان اشک ۶.mp3
زمان:
حجم:
5.71M
بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم👆
#جریان سیدبحرالعلوم وگریه برسیدالشهدا
#مداح.حاج آرمین غلامی
دردمن عشق است درمانم حسین
دین من عشق است ایمانم حسین
باالفبای جنون بردفترم
مینویسم عشق میخوانم حسین
آمدم من بردرت ای جانه جان
توبحق دخترت مارامران
آمدم بااشک وباچشمان تر
جان اصغراشکهایم رابخر
آمدم باقلب خسته سوی تو
جان اکبرکربلاماراببر
سید بحرالعلوم به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در بین راه راجع به این مسأله که گریه ی بر امام حسین علیه السلام گناهان را می آمرزد فکر می کرد. همان وقت متوجه شد که شخص عربی سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد ، بعد پرسید:«جناب سید درباره ی چه چیز به فکر فرو رفته ای؟ و در چه اندیشه ای؟ اگر مساله علمی است بفرمائید شاید من هم اهل باشم؟»
سید بحرالعلوم عرض کرد:«در این باره فکر می کنم که چطور می شود خدای تعالی این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان حضرت سیدالشهداء علیه السلام می دهد؛ مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت بر می دارند ثواب یک حج و یک عمره در نامه ی عمل شان می نویسند و برای یک قطره ی اشک، تمام گناهان صغیره و کبیره شان آمرزیده می شود؟»
آن سوار عرب فرمود:«تعجب نکن! من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود. سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می رفت در شکارگاه از لشکریان دور شد و به سختی فوق العاده ای افتاد و بسیار گرسنه شد. خیمه ای را دید، وارد آن خیمه شد در آن سیاه چادر، پیرزنی را با پسرش دید آنها در گوشه ی خیمه بز شیردهی داشتند و از راه مصرف این بز زندگی خود را می گذراندند.
وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریدند و کباب کردند چون چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند. سلطان شب را همانجا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و هرطوری بود خودش را به درباریان رساند و جریان را برای اطرافیان نقل کرد، در نهایت از ایشان سوال کرد ، اگر من بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم چه عملی باید انجام بدهم؟
یکی از حضار گفت:به او صد گوسفند بدهید.
دیگری که از وزراء بود گفت:صد گوسفند و صد اشرفی بدهید.
یکی دیگر گفت:فلان مزرعه را به ایشان بدهید.
سلطان گفت:هرچه بدهم کم است؛ زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام ، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند من هم باید هرچه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.»
بعد سوار عرب به سیّد فرمود:«حالا جناب بحرالعلوم ،حضرت سیدالشهداء علیه السلام هرچه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد، پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد نباید تعجب کرد، چون خدا که خدایی اش را نمی تواند به سیدالشهداء علیه السلام بدهد پس هرکاری که می تواند آن را انجام می دهد ؛ یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خود امام حسین علیه السلام ، به زوّار و گریه کنندگان آن حضرت هم درجاتی عنایت می کند، در عین حال اینها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند.»
وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود از نظر سید بحرالعلوم غیب شد.
📚منبع:ملاقات با امام زمان علیه السلام در کربلا ص 126 و 12
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
📽بشنویم | #روضه ای ازجلسات👆👆
صبح یازدهم محرم
🕌دارالقرآن خواهران" کرمانشاه
#مداح.حاج آرمین غلامی۱۴۰۳
🏷روضه ی عاشورا"ع"👇👇
جریان روضه گرفتن امام حسین.عاا.mp3
زمان:
حجم:
2.99M
🏴 اربعین_حسینی 🤞
#جریان شنیدنی روزه گرفتن سیدالشهدا
#مداح.حاج آرمین غلامی
#هجدهم صفر_۱۴۰۳_کرمانشاه
ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا، یا جواهر است؟
راهی شدی به سمت رسیدن به اصل خویش
دور از نگاه شهر که فکر ظواهر است
دل های شستوشو شده و پاک بیشمار
چشمی که تر نگشته در این جاده نادر است
سیر است گرچه چشم و دلت از کرامتش
در این مسیر سفرۀ افطار حاضر است
وقتی که در نگاه تو مقصد حرم شود
پاگیر جاده میشود آن دل که عابر است
با آب وتاب سینهزنان گرم قلقل است
کتری آب جوش که در اصل شاعر است
فنجان لب طلا پروخالی که میشود
هر بار گفتهام نکند چای آخر است
اولين روزي كه امام حسين (ع) روزه گرفتند همه اهل بيت در كنار سفره جمع شدند؛ پيامبر اكرم (ص) رو به امام حسين فرمودند:
حسين جان عزيزم روزه ات را باز كن. امام حسين فرمودند:
جايزه من چه خواهدبود؟
پيامبر فرمودند: نصف محبتم را به كساني كه تو را دوست دارند مي بخشم.
حضرت علي(ع) فرمودند:
پسرم حسين جان بفرما. باز امام فرمودند: جايزه من چه خواهدبود؟
حضرت علي فرمودند: نصف عبادت هايم براي كساني كه عاشق تو هستند.
حضرت فاطمه(س) فرمودند:
عزيز دلم افطار كن.امام حسين پرسيدند:
جايزه شمابه من چيست؟
حضرت فرمودند: نصف عبادت هايم را به كساني که بر تو گريه مي كنند مي بخشم.
امام حسن(ع) فرمودند:
برادر جان روزه ات را بازكن و امام همان سوال را پرسيدند.
حضرت پاسخ دادند: من تا همه گنهكاران را بر تو نبخشم به بهشت نخواهم رفت.
و درهمين حال جبرئيل بر پيامبر نازل شد فرمود خدا مي فرمايد:
من از شماها مهربانتر هستم و آنقدر آن كساني كه عاشق تو هستند را به بهشت ميبرم تا تو راضي شوي یا حسین.
#جریان شنیدنی هنده وخرابه شام🤞
#فاطمیه ۱۴۰۳_کرمانشاه
#حضرت_زهرا _سلام_الله_علیها
#مداح.حاج آرمین غلامی
جمال غیب خداوند، مظهرش زهراست
رسول، روح و روان مطهرش زهراست
پیمبـری کـه به قرآن خویش مینازد
یقین کنید که قرآن دیگرش زهراست
نبـی تمامـی تـوحید را در او دیـده
علی جمال خداوندْ منظرش زهراست
درود باد به مردی که خاکِ درگه اوست
سلام باد بر آن زن که رهبرش زهراست
به هـر فلک که گذر کرد خواجۀ لولاک
به چشم فاطمه بین دید، محورش زهراست
علـی کـه کفـو نـدارد چو ذات اقدس حق
از آن کشد به فلک سر که همسرش زهراست
حسین گفـت: بـه نـزد ستمگـران هرگز
ذلیل نیست عزیزی که مادرش زهراست
چگونه خصم به روی علی کشد شمشیر؟
که جان به کف همه جا در برابرش زهراست
بـه آیـه آیهی قــرآن قســم کـه این قرآن
زبان و روح و نگهبان و داورش زهراست
حرامـزاده! مکــن شیعـه را چنیـن تهدید
که هر که شیعه بوَد، یار و یاورش زهراست
چگونـه دیـن رسـول خـدا رود از دست
مگـر نـه دختـر اسـلامْ پرورش زهراست
کجا ز نامه و میـزان و محشرش باک است
کسی که نامه و میزان و محشرش زهراست
نبـی کـه عـاشق روی بـلال اوست بهشت
بهشـت قـرب خداونـدِ اکبـرش زهراست
قضیه مربوط به شخصی به نام عبد الله عامر است
کسی که یه دختر داره،دخترش نا بینا شده
مریضی داره تمام دکترا جوابش کردند
یه روزسلمان بر خورد کرد با پدر این دختر،پرسید،عبدالله دخترت چطوره
گفت سلمان،دیگه تمام دکترها جوابش کردند
گفت عبدالله من یه طبیب سراغ دارم
مریضت رو شفا میده ،اما شرطی داره
گفت شرطش چیه؟
گفت شرطش اینه که اگه دخترت
شفا گرفت مسلمان بشی،باشه سلمان مسلمان میشوم
کجاست این دکتر،فرمود مدینه،
کدوم مدینه ،مدینه ی پیغمبر
اومد مدینه ی پیغمبر
( خدا قسمت همه ی ما کنه).
کوچه بنی هاشم، خانهی امیرالمومنین
درب رو کوبید،وارد خانه شد
ماجرا روبه امیرالمومنین گفت
صدا زد سلمان خوب کاری کردی
حالا که مریض رو آوردی
برو طبیبش حسین رو هم بیار
(حالا تو هم بگو حسین جان منم مریض دارم،زینب جان شفای مریضم
رو از تومی خوام)
ابی عبدالله اومدن یه مقدار آب آوردن
آقا ابا عبدالله تبرک کرد،گفت سلمان
آب رو بده به عبدالله
یه مقدار رو به دختر بده یه مقدارش رو هم به سر او بریزید
این کار رو کردند
تا آب رو خورد،چشم باز شد
شهادتین رو جاری کرد
گفت بابا من نام حسین رو شنیدم،
بابا من چشم نداشتم ببینم،بابا حسین رو به من معرفی کن، بابا حسین رو معرفی کرد
نه سال این دختر خانه ی امیرالمومنین بود،کنیزی بچه های فاطمه رو میکرد....
حالا فهمیدی کی بوده ها،هنده بوده
موقع ازدواج این دختر شد
عبدالله اومد شهرمدینه، دخترم وقت ازدواج است میخوام برگردی شام
امر امر پدره
با همه خداحافظی کرد هنده،اما آخرین نفر زینبه،هنده و زینب(س)
دست به گردن هم انداختند.
می دونی زینب چی گفت،صدا زد هنده حالا که میخوای بری برو
اما یه روز تو شهر شام،به تو مهمان میرسه
با این مهما نهامدارا کن این مهمان ها
داغدیده هستند
اما هنده متوجه نشد،هنده این مهمانهایی که برات می رسند داغ برادر دیده اند...
هنده رو آورد عبدالله به شهر شام
🕌🌴
⏪داشت عبدالله عامر دختری
به چه دختر آفتاب انوری
در میان خوب رویان طاق بود
از ملاحت شهره آفاق بود
تا یزید بی حیا نامش شنید
صید حسنش خیمه درعالم کشید
یزید شنید هنده وارد شده،هنده زیبا بوده،اومد خواستگاری، عبدالله راضی نیست،هنده راضی نیست اما چه کنند
زن یزید شد،تا آن
شبی که زینب روآوردند تو خرابه، صدا زد یزید منم میخوام برم توی خرابه به دیدن اسرا،
صدا زد نه تو ملکه ای تو زنیزیدی،تو زن امیری
جای تو در خرابه نیست،
گفت نه خیلی مایلم
یزید شیطان می دونه،هنده میشناسه زینب رو تا الان رسوا شده
هنده بیاد تو خرابه بیشتر رسوا میشه،
اما اصرار پشت اصرار، گفت حالا که میخوای بری خرابه صبر کن تا بگم کنیز ها خرابه رو آب و جارو کنند کرسی بگذارند
خرابه رو آماده کردند
بی بی زینب سوال کرد آی کنیز ها
کی میخواد به دیدن ما بیاد
صدا زدند آی زن اسیر زن یزید هنده میخوادبیاد
تا زینب شنید صدا زد خواهرم ام کلثوم بیا
(دیگه من وارد روضه شدم)
خواهر میدانی کی میخواد به دیدن ما بیاد
کسی که با دست حسین شفا گرفته
هنده میخوادبیاد توی خرابه
اما خواهر به این زن و بچه ی داغدیده بگو اگه از شما سوال کردند
بزرگ شما کیه؟
منو با اسم صدا نزنند
منو با انگشت نشون بدند.
هنده وارد خرابه شد،
نشست رو کرسی رو کرد به اسرا
صدا زد بزرگ این اسرا کیه؟
همه با دست زینب رو نشون دادند
⏪کیستی ای زن در کجا داری وطن👇👇
جریان ماروسربریده ابن زیاد...mp3
زمان:
حجم:
8.11M
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صوت مراسم
#جلسه / روضه ،نوحه
#عزای حضرت امام جعفر صادق
#جریان عنایت سیدالشهدا.ع.چایی ریز هیبت..
ظهرجمعه۵ اردیبهشت ماه/
#دارالسیاده حجت الاسلام والمسلمین میرمعینی/بازرگانی
مداح
حاج آرمین غلامی
صوت مراسم
#جلسه / روضه ،نوحه
#عزای حضرت امام جعفر صادق
#جریان عنایت سیدالشهدا.ع.چایی ریز هیبت..
ظهرجمعه۵ اردیبهشت ماه/
#دارالسیاده حجت الاسلام والمسلمین میرمعینی/بازرگانی
مداح
حاج آرمین غلامی
۲۰۲۲_۱۲_۲۳_۰۹_۴۱_۰۶_بیگلربیگی.فاطمیه.mp3
زمان:
حجم:
16.21M
بسم الله الرحمن الرحیم.
@majnon1396
✏️
#جریان یهودی وچادر زهرا
#جریان انار
1️⃣ روضه حضرت زهرا علیها السلام
1️
#حاج آرمین غلامی
صبح جمعه۲/دی ماه/تکیه بیگلربیگی/کرمانشاه
⏫⏫◈دامنِ آلوده و بارِ گناه آورده ام
گرچه آهی در بساطم نیست...
#حاج آرمین_غلامی
#جریان حیدرقلی
#⃣ #شهادت_امام_رضا
#⃣ #امام_رضا
#⃣ #مرگ_بر_اسرائیا
دامنِ آلوده و بارِ گناه آورده ام
گرچه آهی در بساطم نیست آه آورده ام
هر که بودم هر که هستم بر کسی مربوط نیست
بر امامِ مهربانِ خود پناه آورده ام
شیخ عباس قمی در فوائدالرضويه نقل میكنند كه:
كاروانی از سرخس مشهد اومدند پابوس امام رضا علیه السلام، سرخس اون نقطه صفر مرزی است، یه مرد نابینائی تو اونها بود، اسمش حیدرقلی بود.
اومدند امام رو زیارت كردند، از مشهد خارج شدند، یه منزلی مشهد اُطراق كردند، دارند برمیگردند سرخس، حالا به اندازه یه روز راه دور شده بودند.
شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدرقلی بذاریم، خسته ایم، بخندیم صفا كنیم.
كاغذهای تمیز و نو گرفتند جلوشون هی تكون میدادند، اینها صدا میداد،
بعد به هم میگفتند، تو از این برگه ها گرفتی؟ یكی میگفت: بله حضرت مرحمت كردند
فلانی تو هم گرفتی؟
گفت:آره منم یه دونه گرفتم،
حیدرقلی یه مرتبه گفت: چی گرفتید؟
گفتند مگه تو نداری؟
گفت: نه من اصلاً روحم خبر نداره!
گفتند: امام رضا تو يکى از صحن ها برگ سبز میداد دست مردم،
گفت: چیه این برگ سبزها،
گفتند: امان از آتش جهنم، ما این رو میذاریم تو كفنمون، قیامت دیگه نمیسوزیم، جهنم نمیریم چون از امام رضا گرفتیم،
تا این رو گفتند، دل كه بشكند عرش خدا میشنود،
این پیرمرد یه دفعه دلش شكست،
با خودش گفت:
امام رضا از تو توقع نداشتم، بین كور و بینا فرق بذاری، حتماً من فقیر بودم، كور بودم از قلم افتادم، به من اعتناء نشده
دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد، گفت: به خودش قسم تا امان نامه نگیرم سرخس نمیام، باید بگیرم،
گفتند: آقا ما شوخی كردیم، ما هم نداریم، هرچه كردند، دیدند آروم نمیگیرد، خیال میكرد كه اونها الكی میگند كه این نره،
جلوش رو نتونستند بگیرند
شیخ عباس میگه:
هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدرقلی داره برمیگرده، یه برگه سبزم دستشه، نگاه كردند دیدند نوشته:
☘️ امانٌ مِّنَ النّار، من ابن رسول الله على بن موسى الرضا
گفتند: این همه راه رو تو چه جوری یه ساعته رفتی، گفت: چند قدم رفتم، دیدم یه آقایی اومد، گفت: نمیخواد زحمت بكشی، من برات برگه امان نامه آوردم، بگیر برو....
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم