#فاطمیه
#مصیبت_شب شهادت
بین تابوت شبی جسم تو را می بردند
به سره دست تنت را به کجا می بردند
میرود بر سره تابوت تنت ای مادر
خون سینه آمده ازکفنت ،ای مادر
دخترت نیست ببیند که تنت بود،کبود
نیمه شب رفته ای ازخانه ی مابودونبود
این جنایت تا ابد بر دل تاریخ نشست
بین دربود ،سرسینه ی تو میخ نشست
بین دربودلگد بر سره پهلوی تو خورد
آتش دربه سره پنجه گیسوی تو خورد
ازدحام است کسی،بهر تو پابوس شده
وای من،دور و برم صحبت ناموس شده
فاطمه برتودگر نیزه و خنجر نزدند
بهرقتلت به سرت نیزه مکرر نزدند
زینبت را فاطمه بزم حرامی بردند
به اسیری سفر کوفه و شامی بردند
ساق دستان تو گر بسته و ساییده شده
بین تابوت تن پاک تو پوشیده شده
کمر ودست تو از ضرب لگد گشت کبود
شکر زهراکه تنت زیر سم اسب نبود
_آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار
من باره شیشه دارم و سامان ندارم
افتاده بارم بین در،درمان ندارم
آتش گرفتم بین دیوار ودری من
در جسم خود یکذرّه دیگر جان ندارم
افتادم ازپاوشکسته تر شدم من
افتاده ام ازپاعلی ،سامان ندارم
این دنده هایم را چه راحت می شمارم
بالاتر از این نالۀ سوزان ندارم
پیراهنم دیگر به تن خیلی گشاد است
جز پوستی واستخوان برجان ندارم
آمدمغیره سوی دیگربودقنفذ
جز این دومرد بَد دَهن مهمان ندارم
من خود بلا گردان جانِ حیدرهستم
یارب نیازی بر بلا گردان ندارم
بارم میان کوچه ای افتاده حیدر
خواهم زجاخیزم ولی امکان ندارم
روی کبودم جای مشت وجای سیلی است
آنقدرمحکم زد دگردندان ندارم
دست توراباریسمانی بسته بودند
دردی به غیر از دیدن جانان ندارم
با سرفه ی پرخون علی، خو کرده جسمم
جز دفنِ غربت من سر و سامان ندارم
با این زبانِ روزه ام ،در روز آخر
جز وا حسینا بر لب عطشان ندارم
(مجنون)مرادرکوچه ی باریک کشتند
بارم زمین افتاده دیگر جان ندارم
_آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار_لطمه زنی
دارم تقلا میکنم یک آشنانیست
من باره شیشه دارم،اما مرتضا نیست
حیدررها کن این پلید بد دهان را
از که توقع داشتی وقتی حیا نیست
افتاده باره شیشه ام درزیر پاها
بشکستن شیشه دراین کوچه روانیست
اینجامغیره بد دهانی کرده حیدر
یک آشنا بی تومیان کوچه ها نیست
بین درخانه مرا آتش کشیدند
آتش زدن برخانه ی حیدر روانیست
این تخته ی تابوت را دیگربیارید
بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست
شمشیرها درکوچه هامیرفت بالا
صدحیف روزی مثل روز کربلا نیست
(مجنون)درآن کوچه علی رامیکشیدند
دیگرکسی فکرعلی مرتضا نیست
_آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار
باضرب پایی دنده هایش را شكستند
دربین در،بغض صدايش را شكستند
درکوچه ها زهرا علی را مى كشيدند
باتازیانه ساق پایش را شكسته اند
زهراپی حیدر دوید وناله میزد
زير لگدها چندجايش را شكستند
برخاست زهرا ناگهان با صورت افتاد
قلب علی مرتضايش را شكستند
دیگربه خانه فاطمه، چيزى نمى خورد
دربین در، ظرف غذايش را شكستند
قنفذ مزن بر فاطمه،نامردبس کن
با خنده قلب مبتلايش را شكستند
هرچه زدند او را ،ولی ازپانیفتاد
درکوچه هاسوزه نوایش را شكستند
روزی شودجسم حسین پامال مرکب
ياد دمى كه دنده هايش را شكستند
روزی رسد برنیزه ها راس حسینت
اینگونه حکم کربلایش را شكستند
_آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_کوچه
لشگری دروسط کوچه گرفتارش کرد
مردکی پست رسید ولگدی بارش کرد
دست وبازوی علی رابه طنابی بستند
به زمین خوردن درکوچه ای وادارش کرد ...
فاطمه بودکه آمدپی یاری علی
وسط کوچه خجالت زده ازیارش کرد
اولین مرتبه اش بود که اورابردند
دیدن فاطمه درکوچه چنین زارش کرد
دست زهرا پی یاری علی آمده بود
رحم الله به زهرا که وفادارش کرد
بازوی فاطمه ام دروسط کوچه شکست
قنفذآمدباقلافی ضربه ها بارش کرد
تَرَک روی لبش شاهدجان کندن اوست
غمِ پهلوی شکسته ِ بخدا زارش کرد ....
گرده روبه صفتان ،شیرخدا دربند است
تیغ نامرد به زهرا بدهکارش کرد
تن درهم شده اش را به طنابی بستند
غربتش خانه نشین شهروِ بازارش کرد
**
دربین کوچه بود، ز هر سو، زدند تورا
دیدم چگونه همسر مه رو ،زدند تورا
از بس شکاف زخم سره سینه بودعمیق
افتاده بود ی و،ز پهلو زدند تورا
_آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
#فاطمیه
#مصیبت_شب شهادت
بین تابوت شبی جسم تو را می بردند
به سره دست تنت را به کجا می بردند
میرود بر سره تابوت تنت ای مادر
خون سینه آمده ازکفنت ،ای مادر
دخترت نیست ببیند که تنت بود،کبود
نیمه شب رفته ای ازخانه ی مابودونبود
این جنایت تا ابد بر دل تاریخ نشست
بین دربود ،سرسینه ی تو میخ نشست
بین دربودلگد بر سره پهلوی تو خورد
آتش دربه سره پنجه گیسوی تو خورد
ازدحام است کسی،بهر تو پابوس شده
وای من،دور و برم صحبت ناموس شده
فاطمه برتودگر نیزه و خنجر نزدند
بهرقتلت به سرت نیزه مکرر نزدند
زینبت را فاطمه بزم حرامی بردند
به اسیری سفر کوفه و شامی بردند
ساق دستان تو گر بسته و ساییده شده
بین تابوت تن پاک تو پوشیده شده
کمر ودست تو از ضرب لگد گشت کبود
شکر زهراکه تنت زیر سم اسب نبود
_آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
-اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه
مشت رابرشانه میزدتا که افتادی زپا
آه بی شرمانه میزدتا که افتادی زپا
روی ماه صورت احساسِ تو خطی زدند
بر رخت بیگانه میزدتاکه افتادی زپا
باغلاف تیغ قنفذ زدبه بازوتاشکست
آه، بیشرمانه میزدتا که افتادی زپا
زدمغیره تازیانه برسر و رخساره تو
بر تو چون دیوانه میزدتا که افتادی زپا
یک تنه کردی حمایت ازعلی درکوچه ها
برتوهربیگانه میزدتاکه افتادی زپا
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
بسم الله الرحمن الرحیم
-اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه
ترسم میان کوچه به دل غم بياورم
زهرابپای عشق تومن کم بياورم
حالاکه درمیانه کوچه شدی فدا
می خواهم از وجود خود آدم بياورم
از روزگار آينه می خواستی مرا
شرمنده ام برای توماتم بياورم
درکوچه لشکری،بسویت حمله کرده است
شرمنده ام که بهره تومن غم ،بياورم
بانومیان در، سرو رویت به آتش است
آبی نبوده ،چشم پرازنم بياورم ؟
بانو تو جان بخواه که من ازذره ذره اش
گرددفدا،و جان دمادم بياورم
در زندگيم آنچه که بوده نبود توست
می خواهم از خدا که تو را کم نياورم
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
بسم الله الرحمن الرحیم
-اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه
سیلی از صورت من رد شد و رفت
برسره راه، کسی سدشدورفت
چقدرکرده ورم صورت من
ثانی ازبهر زدن، بد شد رفت
کوچه بود وحسن ومادر او
بهره برگشت مُقیَّد شد رفت
حسنم بودکه میزدناله
در میانِ من و او سد شد رفت
باز شد موسِیقی سیلی او
وین ملاقات درآمد شد رفت
صورتم خوردبه دیوار ،ازآن دست پلید
زدبه رخساره و، مُرتد شد رفت
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
بسم الله الرحمن الرحیم
-اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه
فدکم پاره شدو روی زمین افتادم
نکند حیدر ازاین کوچه ،حسن بو ببرد
اگر امشب ورم صورت مادرنرود
خبر مرگ مرا باد به هر سو ببرد
پاره پاره شدقباله درمیان کوه ها
نیت دشمنم این بود که از رو ببرد
گر که درکوچه نمیداد قباله به عدو
نیتش بود که او دست به چاقو ببرد!
ضرب دستش به رخ مادره تو خوردحسن
نیتش بودلگد برسره پهلو ببرد
لب من خوردترک ،خون شده کل دهنم
نکند حسن کسی زواقعه بو ببرد
باز هم خیره به چادرشده ای ،ای مادر
ناله واشک تورابادبه هرسوببرد..
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
بسم الله الرحمن الرحیم..:
اشعارناب حضرت فاطمه (س)-روضه
آینه ی حیدر ، وسط کوچه شکستی
چون آه ، نفس در نفس بغض نشستی
تنهاقمرم صورت ماه تو کبود است
ای عشق! بگو نیمه ی پنهان که هستی
از پای درآورد مرا روی کبودت
دیدم به رخت سیلی وجای سره دستی
اشک است زده حلقه به چشمم همه ی عمر
آن لحظه که دیدم وسط کوچه نشستی
دربسترمرگی و تو دلواپس مایی
دیروز ترک خوردی و امروز شکستی
-آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم..:
حضرت زهرا (س)-روضه
پیش چشم کودکان افتاده ای
پیش من ارام جان افتاده ای
دست من راپیش چشمت بسته اند
بین کوچه بی امان افتاده ای
-آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم..:
#حضرت_زهرا
چوپیره زن شده ای و خمیده ای بانو
مگربه آخرعمرت رسیده ای بانو
بگو چه آمده بانوی قدخمیده سرت
زمردمان مدینه چه دیده ای بانو
تو پیرتر شده ای از دوروز قبل خود
مثال شمع سحرگه چکیده ای بانو
مگوز چشم کبودت که چند روزی هست
که روی دختر خود را ندیده ای بانو
مکن فغان که به دنبال مرتضی در خون
میان مردم شهرت دویده ای بانو
به کوچه زخم جسارت نشسته بر رویت
چنان که طعم حرارت چشیده ای بانو
هوای روی تو و یاد محسنم کردم
مرومگرکه تو ازمن بریده ای بانو
-آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا
پهلوشکسته ،دست توازمن رها شده
باضربه های سخت غلافی جدا شده
درکوچه بین این همه نامرد فاطمه
بهره سلامتی تو کارم دعاشده
ای آفتاب خانه حیدر،مکن غروب
قد علی برای تواینگونه تا شده
ای بستری خانه، خودت را تکان مده
پهلوشکسته پیکرتو جابجاشده
تنهاترین توان علی چاره ای بجوی
خون بر دل شکسته شیرخدا شده
بیمار خانه ام تو پریشان مکن مرا
کارت به پیش چشم حسینت بکا شده
یک شب بمان مرو ز برم ،جان مرتضی
بر من غم فراق، رخت مبتلا شده
قولی به من بده تو دگر بانوی علی
دیداربعدی من وتو کربلا شده
آنجا به کربلاتو بیاچشم خود بگیر
افغان برای آن سر از تن جدا شده
تومادری، تحمل این صحنه مشکل است
دیدی کفن برای حسین بوریا شده
درشعله های خانه تو، آتش گرفته ای
چشم تو دیده بر شرر خیمه ها شده
(مجنون)شفیع تو به قیامت فاطمه است
گریه مکن اگرکه قیامت بپا شده
آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم..:
#حضرت زهرا_اشعار روضه #
ای خانه نشینم چقدر حوصله داری
ازبعده پیمبرچقدرمشغله داری
یک بار نشد تا که شکایت کنی ای یار
ازکوچه وازمردم اینجا گله داری
ماندن به خدا از منه دلخسته محال است
درکوچه برآن بال و پرت سلسله داری
دیدم که درآن کوچه قیامت شده برپا
ای کوچه این شهرچرا زلزله دادی
دستان تورابست چهل مردک وحشی
بادست من ای یارچرا فاصله داری
#مجنون کرمانشاهی_(آرمین غلامی)_
بسم الله الرحمن الرحیم..:
اشعاربانوی علی(زهرا-س)-روضه
تفصیرمکن برای من دیر شدن را؟
دیدم به رخت واقعه ی پیر شدن را ؟؟
ازکوچه وازاهل مدینه ، همه سیرم
تفصیرمکن آیه ی دلگیر شدن را
من با تو دراین کوچه دگرتجربه کردم
دربنداسارت شوی و پیر شدن را
یارت به برت باشدوکاری نتوان کرد
ناموس کشی بینی واین شیر شدن را
درکوچه شدم باز پریشان نگاهت
ای عشق نگر غایت تکثیر شدن را !!
درکوچه چنین بخت بدم خواست ببینم
افتادن تو ، غصه ی زنجیر شدن را
زهرانشود پاک ز ذهنم غم ودردت
اینگونه من آموختم اکسیر شدن را
#_آرمین غلامی_(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
-اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه
دگرازماندنم ای شیرخدا خسته شدم
دگراززندگی وسیل بلاخسته شدم
یا رب از گوشه این خانه دگرخواهم رفت
چونکه از این همه بیداد و جفا خسته شدم
منه، زهرا ز خدایم طلب مرگ کنم
اجلا بر سر من زود بیا خسته شدم
پهلووسینه ی من ازدر و دیوارشکست
من از این در به دری ها به خدا خسته شدم
من براین هق هق وبراشک شب عادت کردم
ولی از دوری محسن بخدا خسته شدم
دل من خون شده از مردم این شهر،خدا
چونکه افتاده ام از شور و نوا خسته شدم
سهم زهرای توشد، سیلی و شلاق و کتک
دگراز سفره و این آب و غذا خسته شدم
ناسزا گفت مرا دروسط کوچه کسی
دگرازقنفذ بی شرم و حیا خسته شدم
ساعد دست مرا دروسط کوچه شکست
من زدیدار مغیره،به خدا خسته شدم
بسکه دنبال علی رفتم خوردم به زمین
بسکه خوردم کتک ازمغیره ها خسته شدم
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
بسم الله الرحمن الرحیم..:
بدنت سوخت تنت راوسط در دیدم
جای ضرب لگدومشت به پیکر دیدم
چکنم نیست کسی تاکه کنم درده دلی
رفتی وبی تو غم و غصه مکرر دیدم
شده بیتاب دگرازغم گلهابلبل
یاس گلخانه تورا خسته و پرپر دیدم
ماجرای توواین کوچه ی مرا آزرده
تنگی کوچه وشلاق به همسر دیدم
دیدگانم وسط کوچه تورا می نگریست
کی رود زخاطرم،آنچه که آخر دیدم
دیده ام دیده هرآنچه که نبایدمی دید
وسط کوچه خودم رابین لشکر دیدم
دیده ام فاطمه را دروسط کوچه زدند
من خودم رفتن اومیان لشکر دیدم
وای من سختی کوچه، همین بس باشد
قتل صبر همسر و محسن پرپر دیدم
فاطمه بودغمم را همه بر عهده گرفت
لیک حالاپی اوغرق نواگردیدم
آنقد زد وسط کوچه که زهرا افتاد
تنِ بیهوش درآن کوچه ی مضطر دیدم
کاش می مردم ازاین غم که نبینم زهر
چادر سوخته وپاره ی همسردیدم
بین دربود که ناموس خدا خورد زمین
خنده و هلهله در دیار کافر دیدم
سخت تر از همه چشمم به مغیره افتاد
زینبم را همه در حالت مضطر دیدم
سخن از برده حیدر به طناب است ولی
درپی یاری خود به کوچه همسر دیدم
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
اشعارفاطمیه
کاش برصورت تو دست کسی جا نشود
پای اوبشکند وپای دگر پا نشود
هرکه داردبه دلش بغض علی ملعون است
ضربه ای زد به در خانه و در راوا نشود
آتشی را به در خانه ی آب آورد و
بین دیوار و در سوخته دعوا نشود
ضربه ی پای در و بی ادبی های غلاف
بازویت را دو سه ماهی ز تقلّا نشود
گره انداخت به کار همه دنیا؛ آن که
ریسمان گردن مولای دو دنیا نشود
در قیامت جلوی چشم همه می اُفتد
آنکه در کوچه تو را بین تماشا نشود
آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
#حمله_به_خانه_وحی
_____
برگرفته از کتاب شاعر(یاس کبود)
بسم الله الرحمن ا لرحیم
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار
شکست پهلوی زهراچرامشخص نیست
چه بوده سهمیه اش از بلا مشخص نیست
قده خمیده دگر بی قیام می ماند
به کوچه فاطمه ازاین نما مشخص نیست
سیاه کرده تنی را لگد درآن کوچه
که درتنش به جز ازچند جا مشخص نیست
به کوچه هازده مشتی که شد ورم جایش
به زیرپیروهنت جای پا مشخص نیست
چرا که دست شکسته تورا دهد آزار
میان گریه وهق هق نوا مشخص نیست
هوای خانه حیدر ببین که شدابری
غم مدینه دراین کوچه ها مشخص نیست
ببین که هیزم نمرود شعله ور شده است
وفاطمه وسط شعله ها مشخص نیست
کسی جواب تو و استغاثه ی تونداد
میان در که صدا از صدا مشخص نیست
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
_____
برگرفته از کتاب شاعر(حضرت یاس)_بزودی منتشر میشود
بسم الله الرحمن ا لرحیم
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار
نیمه شب پیکر زهرا به کجا می بردند
بین تابوت تن فاطمه را می بردند
نیمه شب هفت نفر بودبه زیرتابوت
زیربغض ناله در آه و نوا می بردند
دست وبازوی شکسته، وسط تابوت است
چه غریبانه تن فاطمه رامی بردند
کاش این شهر خبردار نگردد، تاصبح
نیمه شب فاطمه را چه بیصدا می بردند
بدنش بود به تابوت درآن نیمه ی شب
بر روی دست، چو قرآن و دعا می بردند
خانه ی فاطمه بازار گل و لاله شده
درغمش گل به هوایش به هوا می بردند
زبهشت آمده گویا کفنت فاطمه جان
کاشکی یک کفنی به کربلا می بردند
بر تن پاره وصد چاکت حسینت کوفه
عوض شاخهء گل سنگ جفا می بردند
به روی نیزه سرش بود وتنش روی زمین
گه سرش را به سوی شام بلا می بردند
بر سر نی سره عباس تماشایی بود
ای عمورقیه را بزم حرامی بردند
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
_____
برگرفته از کتاب شاعر(حضرت یاس)_بزودی منتشر میشود
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
#مصیبت_ریسمان_کوچه
لشکری آمده اینجا وچه بد می خندد
دست و پا می زنی و راه تورا می بندد
سر و کاره منه ،حیدربه طنابی افتاد
تازیانه مردکی، مرهم زخمت می داد
فاطمه ناله نکن عرش خدا می لرزد
دلم ازآمدنت به کوچه ها می لرزد
دست من بسته، سر از خاک تو را بردارد
کمی از رنج غریبیِ وبلابردارد
دردپهلوی تواز کوچه ی غم می بارد
چقدر کوچه به گودال شباهت دارد
زدنت دروسط کوچه تماشایی بود
بین کوچه تازیان گرم پذیرایی بود
دل (مجنون) به تنهایی تان می سوزد
چهره ات گفت که عمرت چو خزان می سوزد
آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم..:
#فاطمیه
#مصیبت_کوچه بنی هاشم
در بندحیدراست و فقط آه می کشد
بادست بسته،نالۀ جانکاه می کشد
در کوچه میکشندوسرش درد می کند
درگیروداره کوچه پرش درد می کند
درگیرودارکوچه، غمی بین سینه داشت
در سر هوای رفتن ازاین مدینه داشت
درکوچه بی توان شد و بی حال و خسته بود
لبهای خشک و تشنۀ خود را ز هم گشود
فرمود ای جماعت نامرد بس کنید
من حیدرم، علی پرازدرد،بس کنید
شب آمدو دوباره بدید آفتاب را
بنشسته پای بستر،دید عشق ناب را
ناگاه مخفیانه و دور از نگاه ها
سر زد کناره بستره زهرا ی بیگنا
آمد کنار بستر زهرانشست و بعد...
بغضش به حال غربت زهراشکست و بعد
دارد وصیت گلش آغاز می شود
حیدر زمان گفتن صد راز می شود
دراحتضار و حال و هوای غروبی ات
دستی کشید بر روی صندوق چوبی ات
گفتا که تا عبای پیمبربیاورد
عمامه و قبای پیمبر بیاورد
می دید در رخ توعلی اقتدار را
می داد دست همسرخود ذوالفقار را
ای وای علت غمِ دائم شد آشکار
اسرار داغ و ماتمِ دائم شد آشکار
حیدر غمی به وسعت تاریخ جلوه کرد
دربین دربه سینه ی من میخ جلوه کرد
ای یادگار عصمت و پاکی نگه مکن
حیدربیاوچادر خاکی نگه مکن
خونابه روی چادر زهرا چه می کند؟
هیزم کنار چادر زهرا چه می کند؟
***
مسمار از غم دل ما زار گریه کرد
برهمسرتو حیدر کرار گریه کرد
بر همسری که پشت در افتاد بر زمین
بر جرأت و جسارت دیوارگریه کرد
هنگام خانه داری ات ای میوۀ دلم
با یادچهره ی شده تبدار گریه کرد
بایاد آن کسی که غریب است بین شهر
بر آن امیر بی کس و بی یار گریه کرد
بر پیکر فتاده به کوچه ناله کند
بر حسرت نگاه تو دلدارگریه کرد
دیدم کسی به سمت لباست اشاره کرد
شرح مصیبت توچنین زارگریه کرد
برکشتۀ فتاده به کوچه مکن عزا
بر آن تن شکسته بیمارگریه کرد
بر دختری که آمده دیداره مادرش
رفته کنار پیکراو زار، گریه کرد
بر چشم خونفشان حسین وزینب او
بر زخم دست مادربیدار گریه کرد
(مجنون)به کوچه فاطمهِ زیر و زبر شده
گویا که مقتلش همه دیوار ودر شده
آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
#مصیبت_کوچه
روی خاک وروی خاشاک تنت افتاده
به زیرمشت ولگدها بدنت افتاده
قنفذ ازیک طرف ومغیره ازسوی دگر
میزدندت در آن کوچه،تنت افتاده
ضرب پا ولگد وسیلی و دشنام زدن
بین آن کوچه پره، پر زدنت افتاده
گوکه این معرکهها دروسط کوچه ز چیست
چند دکمه از آن پیروهنت افتاده
لشکرکفر به امید زدن آمده بود
زیره شلاق، عقیق یمنت افتاده
پهلویت فاطمه بشکست ازآن ضربه ی در
وسط شعله ی آتش بدنت افتاده
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار
وای من این دم آخر گره بر کار نشست
برروی سینه ی توتیزی مسمار نشست
بین در میخ به پیراهنِ تو گیر نمود
گل بی خار به گلبرگِ شما خار نشست
فاطمه پشتِ در این خانه شلوغ است مرو
بی هوا صورتِ تو بر در و دیوار نشست
فاطمه دور و بر خانه شلوغ است مرو
چشم ناپاک براین خانه دوصدبارنشست
سوختی دروسط شعله ی آتش دم در
عاقبت دودبراین خانه و دیوار نشست
دم این خانه در این فاصله بلوا شده است
گوشوارت وسط معرکه پیدا شده است …
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی