#اشعارکردی
#حضرت_زهرا
آسایش دوران م، یارب چیه له دس
شادی گلستان م، یارب چیه له دس
هجران تو، دایه وخدا ، کردیه زارم
آبادی کنعان م، یارب چیه له دس
بیچارگی و درد فراق توچه سخته
ای گیانه پریشان م، یارب چیه له دس
دلگرمی م ، دایه توبیدن وخداوند
دلگرمی چاوان م، یارب چیه له دس
دلخسته، له هجران وخمت بیمه وهرکو
سرمایه وبنیان م، یارب چیه له دس
درهم بیه دایه ، وخداحال نزارم
احوال خوش گیان م، یارب چیه له دس
دیوار ودر ه ماله ،گواه تونه دایه
ای اشک دوچاوان م، یارب چیه له دس
داغ غم جانسوز علی و غم زهرا
آه خم مژگان م، یارب چیه له دس
فرمایه علی فاطمه گیان، حوریه ی م
اوضاع تو ارکان م، یارب چیه له دس
م زینب دلخسته وزارم، له پی تو
احوال پریشان م، یارب چیه له دس
لعنت وه کسی ، ظلم تو کردیه دایه
استاد وه قرآن م، یارب چیه له دس
آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار_لطمه زنی
دارم تقلا میکنم یک آشنانیست
من باره شیشه دارم،اما مرتضا نیست
حیدررها کن این پلید بد دهان را
از که توقع داشتی وقتی حیا نیست
افتاده باره شیشه ام درزیر پاها
بشکستن شیشه دراین کوچه روانیست
اینجامغیره بد دهانی کرده حیدر
یک آشنا بی تومیان کوچه ها نیست
بین درخانه مرا آتش کشیدند
آتش زدن برخانه ی حیدر روانیست
این تخته ی تابوت را دیگربیارید
بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست
شمشیرها درکوچه هامیرفت بالا
صدحیف روزی مثل روز کربلا نیست
(مجنون)درآن کوچه علی رامیکشیدند
دیگرکسی فکرعلی مرتضا نیست
_آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
#فاطمیه
#مصیبت_شب شهادت
بین تابوت شبی جسم تو را می بردند
به سره دست تنت را به کجا می بردند
میرود بر سره تابوت تنت ای مادر
خون سینه آمده ازکفنت ،ای مادر
دخترت نیست ببیند که تنت بود،کبود
نیمه شب رفته ای ازخانه ی مابودونبود
این جنایت تا ابد بر دل تاریخ نشست
بین دربود ،سرسینه ی تو میخ نشست
بین دربودلگد بر سره پهلوی تو خورد
آتش دربه سره پنجه گیسوی تو خورد
ازدحام است کسی،بهر تو پابوس شده
وای من،دور و برم صحبت ناموس شده
فاطمه برتودگر نیزه و خنجر نزدند
بهرقتلت به سرت نیزه مکرر نزدند
زینبت را فاطمه بزم حرامی بردند
به اسیری سفر کوفه و شامی بردند
ساق دستان تو گر بسته و ساییده شده
بین تابوت تن پاک تو پوشیده شده
کمر ودست تو از ضرب لگد گشت کبود
شکر زهراکه تنت زیر سم اسب نبود
_آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_کوچه
لشگری دروسط کوچه گرفتارش کرد
مردکی پست رسید ولگدی بارش کرد
دست وبازوی علی رابه طنابی بستند
به زمین خوردن درکوچه ای وادارش کرد ...
فاطمه بودکه آمدپی یاری علی
وسط کوچه خجالت زده ازیارش کرد
اولین مرتبه اش بود که اورابردند
دیدن فاطمه درکوچه چنین زارش کرد
دست زهرا پی یاری علی آمده بود
رحم الله به زهرا که وفادارش کرد
بازوی فاطمه ام دروسط کوچه شکست
قنفذآمدباقلافی ضربه ها بارش کرد
تَرَک روی لبش شاهدجان کندن اوست
غمِ پهلوی شکسته ِ بخدا زارش کرد ....
گرده روبه صفتان ،شیرخدا دربند است
تیغ نامرد به زهرا بدهکارش کرد
تن درهم شده اش را به طنابی بستند
غربتش خانه نشین شهروِ بازارش کرد
**
دربین کوچه بود، ز هر سو، زدند تورا
دیدم چگونه همسر مه رو ،زدند تورا
از بس شکاف زخم سره سینه بودعمیق
افتاده بود ی و،ز پهلو زدند تورا
_آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم..:
#حضرت زهرا_اشعار روضه #
ای خانه نشینم چقدر حوصله داری
ازبعده پیمبرچقدرمشغله داری
یک بار نشد تا که شکایت کنی ای یار
ازکوچه وازمردم اینجا گله داری
ماندن به خدا از منه دلخسته محال است
درکوچه برآن بال و پرت سلسله داری
دیدم که درآن کوچه قیامت شده برپا
ای کوچه این شهرچرا زلزله دادی
دستان تورابست چهل مردک وحشی
بادست من ای یارچرا فاصله داری
#مجنون کرمانشاهی_(آرمین غلامی)_
بسم الله الرحمن الرحیم..:
اشعاربانوی علی(زهرا-س)-روضه
تفصیرمکن برای من دیر شدن را؟
دیدم به رخت واقعه ی پیر شدن را ؟؟
ازکوچه وازاهل مدینه ، همه سیرم
تفصیرمکن آیه ی دلگیر شدن را
من با تو دراین کوچه دگرتجربه کردم
دربنداسارت شوی و پیر شدن را
یارت به برت باشدوکاری نتوان کرد
ناموس کشی بینی واین شیر شدن را
درکوچه شدم باز پریشان نگاهت
ای عشق نگر غایت تکثیر شدن را !!
درکوچه چنین بخت بدم خواست ببینم
افتادن تو ، غصه ی زنجیر شدن را
زهرانشود پاک ز ذهنم غم ودردت
اینگونه من آموختم اکسیر شدن را
#_آرمین غلامی_(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
-اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه
دگرازماندنم ای شیرخدا خسته شدم
دگراززندگی وسیل بلاخسته شدم
یا رب از گوشه این خانه دگرخواهم رفت
چونکه از این همه بیداد و جفا خسته شدم
منه، زهرا ز خدایم طلب مرگ کنم
اجلا بر سر من زود بیا خسته شدم
پهلووسینه ی من ازدر و دیوارشکست
من از این در به دری ها به خدا خسته شدم
من براین هق هق وبراشک شب عادت کردم
ولی از دوری محسن بخدا خسته شدم
دل من خون شده از مردم این شهر،خدا
چونکه افتاده ام از شور و نوا خسته شدم
سهم زهرای توشد، سیلی و شلاق و کتک
دگراز سفره و این آب و غذا خسته شدم
ناسزا گفت مرا دروسط کوچه کسی
دگرازقنفذ بی شرم و حیا خسته شدم
ساعد دست مرا دروسط کوچه شکست
من زدیدار مغیره،به خدا خسته شدم
بسکه دنبال علی رفتم خوردم به زمین
بسکه خوردم کتک ازمغیره ها خسته شدم
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
بسم الله الرحمن الرحیم
دیده ام آتش دیوارودری راکه مپرس
دیده ام سوختن بال وپری راکه مپرس
چه بگویم وسط کوچه گلم رفت زدست
با خود آورده ز کوچه خبري را كه مپرس
وارد کوچه كه شد،فاطمه ازغصه خمید
ديد م از فاطمه ام چشم تري را كه مپرس
دست زهرای مرا دروسط کوچه شکست
ديده پرپر زدن بال و پري را كه مپرس
چه نياز است به لشکر،زره ام فاطمه است
دادم از دست دگر،گل پسري را كه مپرس
قنفذاز راه رسید وبدنت گشت کبود
بود بر پيكر خونين اثري را كه مپرس
بشکند دست مغیره،که دلم رابشکست
دادم ازدست به کوچه، قمري را كه مپرس
ازچه اينقدر پر از دلهره ای،فاطمه جان
پيش رو بوده تورایک سفري را كه مپرس
-گرمی خانه ی من،کوچ مکن ازبره من
کو نشان داده به عالم هنري را كه مپرس
زچه(مجنون)نشوم خوب ازاین حالت خود
دیده ام سوختن بال وپري را كه مپرس
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم..:
بدنت سوخت تنت راوسط در دیدم
جای ضرب لگدومشت به پیکر دیدم
چکنم نیست کسی تاکه کنم درده دلی
رفتی وبی تو غم و غصه مکرر دیدم
شده بیتاب دگرازغم گلهابلبل
یاس گلخانه تورا خسته و پرپر دیدم
ماجرای توواین کوچه ی مرا آزرده
تنگی کوچه وشلاق به همسر دیدم
دیدگانم وسط کوچه تورا می نگریست
کی رود زخاطرم،آنچه که آخر دیدم
دیده ام دیده هرآنچه که نبایدمی دید
وسط کوچه خودم رابین لشکر دیدم
دیده ام فاطمه را دروسط کوچه زدند
من خودم رفتن اومیان لشکر دیدم
وای من سختی کوچه، همین بس باشد
قتل صبر همسر و محسن پرپر دیدم
فاطمه بودغمم را همه بر عهده گرفت
لیک حالاپی اوغرق نواگردیدم
آنقد زد وسط کوچه که زهرا افتاد
تنِ بیهوش درآن کوچه ی مضطر دیدم
کاش می مردم ازاین غم که نبینم زهر
چادر سوخته وپاره ی همسردیدم
بین دربود که ناموس خدا خورد زمین
خنده و هلهله در دیار کافر دیدم
سخت تر از همه چشمم به مغیره افتاد
زینبم را همه در حالت مضطر دیدم
سخن از برده حیدر به طناب است ولی
درپی یاری خود به کوچه همسر دیدم
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار
#مصیبت_بستر_پردرد
#غزل
راه بندان است کوچه, شانه داری مهربان؟
کفتری بشکسته بالم, لانه داری مهربان؟
هی قدم برداشتی تو از غم و دلواپسی
غصه ات بردوش من ,ویرانه داری مهربان؟
عاقبت ای باوفا این غصه جانم را گرفت
کرده ام گم خانه را,کاشانه داری مهربان؟
فاطمه بین درو دیوار افتاده بیا
بهرمن یک مرحم شاهانه داری مهربان
ثلث سادات جهان بایک لگد نابود شد
بهر زهرا سینه ای جانانه داری مهربان
گرچه گستاخیست مردک دستهایت بسته است
پشت این در عاشقی فرزانه داری مهربان
گوشوارفاطمه درکوچه ها مفقود شد
گریه ای بی وقفه دارم , شانه داری مهربان؟
#آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)_
#کانال_تخصصی_شعر_سبک
_____
برگرفته از کتاب شاعر(یاس کبود)
-اشعار حضرت زهرا (س)-روضه
آتش ودود فراگیر به معجر افتاد
دیده ام آتش دلگیر به معجر افتاد
بعد از آنکه پدر فاطمه از دنیا رفت
باز هم غصه و تقدیر به معجرافتاد
چکنم ضرب لگدهاش به در محکم بود
میخ در مثل نوک تیر به معجر افتاد
ناله زدفاطمه یافضه خذینی بین در
چشمهای تو کمی دیر به معجر افتاد
از میان درودیوار سخن می آمد
دیدگان مردکی پیر به معجر افتاد
-آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
_____
برگرفته از کتاب شاعر(یاس کبود)
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
#مصیبت_کوچه
روی خاک وروی خاشاک تنت افتاده
به زیرمشت ولگدها بدنت افتاده
قنفذ ازیک طرف ومغیره ازسوی دگر
میزدندت در آن کوچه،تنت افتاده
ضرب پا ولگد وسیلی و دشنام زدن
بین آن کوچه پره، پر زدنت افتاده
گوکه این معرکهها دروسط کوچه ز چیست
چند دکمه از آن پیروهنت افتاده
لشکرکفر به امید زدن آمده بود
زیره شلاق، عقیق یمنت افتاده
پهلویت فاطمه بشکست ازآن ضربه ی در
وسط شعله ی آتش بدنت افتاده
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی