eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
628 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
933 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑 ۱۲ آیه برتر از تورات به انتخاب امیرالمومنین! 🔸حضرت علی می فرماید: از تورات ۱۲ آیه برگزیدم و به عربی بازگرداندم و روزانه سه نوبت در آنها می نگرم: ✍آیه نخست: آدمیزاد! تا آن هنگام که تحت قدرت و سلطنت منی از شکوه هیچکس پروا مکن و بدان که قدرت و سلطنت من بر تو همیشگی و جاودان است ✍آیه دوم: آدمیزاد! تا آنگاه که خزینه‌ها از ارزاق پر دارم از نرسیدن روزی خویش نیاندیش و بدان که خزائن من پیوسته پر خواهد ماند. ✍ایه سوم: آدمیزاد! تا آن زمانی که مرا توان یافت به هیچکس دیگر دل نبند و بدان که هر وقت مرا جویاشوی نیکوکار و نزدیک به خود خواهی یافت. ✍آیه چهارم: آدمیزاد! به حق خودم سوگند که من دوستدار توام پس به حقی که برتو دارم قسمت میدهم که دوست دار من باش. ✍آیه پنجم: آدمیزاد! تا آن وقت که هنوز از صراط نگذشته‌ای از خشم من ایمن نباش ✍آیه ششم: آدمیزاد! همه چیز را به خاطر تو آفریدم و تو را برای عبادت خود، مبادا که در راه آنچه برای تو آفریده ام از آنچه تو را برای آن آفریده ام درگذری. ✍آیه هفتم: آدمیزاد! تو را از خاک و پس از آن از نطفه و علقه و مضغه ساختم و آفرینش تو برای من سختی و دشواری نداشت اینک می پنداری که من از رساندن قرص نانی به تو در رنج و دشواری میشوم؟ ✍آیه هشتم: آدمیزاد محض خاطر خویش بر من آشفته می شوی اما به خاطر من بر خودت خشمگین و آشفته نمی شوی؟ ✍آیه نهم: آدمیزاد! روزی تو برمن فرض است و مرا نیز بر تو فرایضی است اما بدان که اگر تو در انجام فرایض نسبت به من سرپیچی کنی من نه آنم که از فرض و عهده خویش سر باز بپیچم ✍آیه دهم: ای آدمیزاد! هرکس تو را برای خودش می خواهد اما من تو را برای خودت می خواهم، پس از من نگریز ✍پایه یازدهم: آدمیزاد! اگر به آن چه روزی است کرده اند راضی و خوشنود باشی جان و تن خویش را در آسایش و راحتی گذاشته و انسانی سزاوار و ستوده ای، اما اگر به قسمت من رضا ندهی چنان دنیا را بر تو مسلط کنم که همچون حیوان وحشی بادیه پیمایی حیران و سرگردان گردی و به هر حال بیشتر از آنچه برایت روزی کرده‌ام دست نخواهی یافت و انسانی ناسزاوار و ناشایستی! ✍آیه دوازدهم: آدمیزاد! هرگاه در برابر من به بندگی ایستادی چنان باش که بنده ای خاکسار در برابر پادشاهی شکوهمند ایستاده است و چنان باش که انگار مرا میبینی که اگر تو نتوانی مرا دید من که تو را میبینم! 📚کتاب نشان از بی نشان ها، ج ۱، ص۲۶۸ 💚↝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توسل مرد هندی به امام علی علیه السلام داستان عجیب امانت مرد هندی و توسل به حضرت علی ( که عالم به فدای جمال قشنگ و کبریایی حضرت امیرالمومنین) عالم زاهد سید هاشم بحرانی می گوید در نجف اشرف شخص عطاری بود كه همه روزه پس از نماز ظهر در دكانش مردم را موعظه می نمود. یك نفر از شاهزادگان هند كه مقیم نجف اشرف شده بود برایش مسافرتی پیش آمد. پس جعبه ای كه در آن گوهرهای نفیسه و جواهرات پر بها بود نزد آن عطار امانت گذاشت و رفت و پس از مراجعت آن امانت را مطالبه كرد عطار منكر گردید. هندی پناهنده به قبر مطهر حضرت امیرالمؤمنین(ع) شد و گفت یا علی(ع) من برای اقامت نزد قبر شما ترك وطن و آسایش نموده و الان هم شاهدی برای گرفتن امانتم ندارم. شب در خواب آن حضرت به او فرمود هنگامی كه دروازه شهر باز می شود بیرون شو و اول كسی را كه دیدی امانت را از او مطالبه كن او به تو می رساند. اول كسی را كه دید پیری عابد و زاهد بود كه پشته هیزمی بر دوش داشت پس حیا كرد از او چیزی بخواهد. به حرم مطهر برگشت شب دیگر در خواب مانند شب گذشته به او گفتند و فردا همان شخص را دید و چیزی نگفت و شب سوم و روز سوم هم همان! این بار حالات خود را برایش گفت. آن بزرگوار ساعتی فكر کرد و گفت فردا بعد از ظهر در دكان عطار بیا. فردا هنگام اجتماع خلق در دكان عطار آن مرد عابد گفت امروز موعظه كردن را به من واگذار و او هم قبول كرد. مرد عابد گفت ای مردم من از حق الناس سخت در هراسم ولی با این وصف پیشامد ناگواری برایم واقع شد كه می خواهم امروز شما را به آن با خبر و از سختی عذاب الهی بترسانم. من محتاج به قرض گرفتن شدم و از یك نفر یهودی ده قِران گرفتم و شرط كردم كه به مدت بیست روز به او پس می دهم یعنی روزی نیم قران. تا ده روز نصف طلب را به او رساندم و بعد او را ندیدم احوالش را پرسیدم گفتند به بغداد رفته پس از چندی شبی در خوب دیدم گویا قیامت بر پا شده است. من به فضل الهی از آن موقف خلاص شده و رو به بهشت حركت كردم ولی وقتی به صراط رسیدم صدای نعره جهنم را شنیدم پس آن مرد طلبكار یهودی را دیدم كه مانند شعله آتشی در جهنم بیروم آمد و راه را بر می بست و گفت پنج قران طلبم را بده و برو. گفتم من خیلی گشتم و تو را ندیدم كه طلبت را بدهم. گفت پس بگذار تا یك انگشت خودم را بر بدنت گذارم و من هم پذیرفتم. وقتی انگشتش را بر سینه ام گذاشت از سوزش آن جزع كرده بیدار شدم دیدم جای انگشتش بر سینه ام زخم است و تا به حال هم مجروح است و هر چه مداوا كردم فایده نبخشید. پس سینه خود را گشود و نشان مردم داد و چون مردم دیدند صداها به گریه و ناله بلند شد و عطار هم سخت از عذاب الهی در هراس شد. آن شخص هندی را به خانه خود برد و امانت را به او داد و معذرت خواست. (به نقل از میرزا حسین نوری(ره)، دارالسلام، جلد ۱ صفحه ۲۴۷ @majnon1396
 چهار نفرینى كه درروزعاشورا مستجاب شد  مردى كه دو پا و دو دست او قطع شده بود و هر دو چشمش نیز كور بود، فریاد مى زد:- خدایا مرا از آتش نجات بده!به او گفتند:- از براى تو مجازاتى باقى نمانده، باز مى گویى خدایا مرا از آتش نجات بده؟گفت:- من در كربلا با افرادى بودم، كه امام حسین (ع) كشتند، وقتى امام شهید شد، مردم لباسهاى او را به تاراج بردند، شلوار و بند شلوار گران قیمتى در تن آن حضرت دیدم، دنیاپرستى مرا به آن داشت تا آن بند قیمتى را از شلوار درآورم.به طرف پیكر حسین (ع) نزدیك شدم، همین كه خواستم آن بند را باز كنم، ناگاه دیدم آن حضرت دست راستش را بلند كرد و روى آن بند نهاد! من نتوانستم دست آن مظلوم را كنار بزنم، لذا دستش را قطع كردم! همین كه خواستم آن بند را بیرون آورم، دیدم حضرت دست چپ خود را بلند كرد و روى آن بند نهاد! هر چه كردم نتوانستم دستش را از روى بند بردارم، بدین جهت دست چپش را نیز بریدم! باز تصمیم گرفتم آن بند را بیرون آورم، صداى وحشتناك زلزله اى را شنیدم! ترسیدم و كنار رفتم و شب در همان جا كنار بدن هاى پاره پاره شهدا خوابیدم.ناگاه! در عالم خواب، دیدم كه گویا محمّد(ص) همراه على (ع) و فاطمه (س) و امام (ع) را بوسید و سپس فرمود:- پسرم تو را كشتند، خدا كسانى را كه با تو چنین كردند بكشد!شنیدم امام حسین (ع) در پاسخ فرمود:- شمر مرا كشت و این شخص كه در اینجا خوابیده، دست هایم را قطع كرد.فاطمه (س) به من روى كرد و گفت:- خداوند دست ها و پاهایت را قطع و چشم هایت را كور نماید و تو را داخل آتش نماید!از خواب بیدار شدم. دریافتم كه كور شده ام و دست ها و پاهایم قطع شده. سه دعاى فاطمه (س) به استجابت رسیده و هنوز چهارمى آن یعنى ورود در آتش - باقى مانده، این است كه مى گویم:- خدایا! مرا از آتش نجات بده! @majnon1396 بحارالانوار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک مجلس امام حسین ع مولوی وهابی را شیعه کرد مولوی وهابی که هزار سنی را وهابی کرد با تلنگر یک کودک شیعه ، شیعه می شود . برنامه ای که از شبکه استانی قم پخش شد 🌱 @majnon1396
🔶عَنْ أَبِي اَلْوَرْدِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ اَلْبَاقِرَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ: إِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامَةِ جَمَعَ اَللَّهُ اَلنَّاسَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ عُرَاةً حُفَاةً فَيَقِفُونَ عَلَى طَرِيقِ اَلْمَحْشَرِ حَتَّى يَعْرَقُوا عَرَقاً شَدِيداً وَ تَشْتَدُّ أَنْفَاسُهُمْ فَيَمْكُثُونَ بِذَلِكَ مَا شَاءَ اَللَّهُ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ فَلاٰ تَسْمَعُ إِلاّٰ هَمْساً قَالَ ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ تِلْقَاءِ اَلْعَرْشِ أَيْنَ اَلنَّبِيُّ اَلْأُمِّيُّ قَالَ فَيَقُولُ اَلنَّاسُ قَدْ أَسْمَعْتَ فَسَمِّ بِاسْمِهِ فَيُنَادِي أَيْنَ نَبِيُّ اَلرَّحْمَةِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ فَيَقُومُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَيَتَقَدَّمُ أَمَامَ اَلنَّاسِ كُلِّهِمْ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى حَوْضٍ طُولُهُ مَا بَيْنَ أَيْلَةَ وَ صَنْعَاءَ فَيَقِفُ عَلَيْهِ ثُمَّ يُنَادِي بِصَاحِبِكُمْ فَيَقُومُ أَمَامَ اَلنَّاسِ فَيَقِفُ مَعَهُ ثُمَّ يُؤْذَنُ لِلنَّاسِ فَيَمُرُّونَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَبَيْنَ وَارِدٍ يَوْمَئِذٍ وَ بَيْنَ مَصْرُوفٍ فَإِذَا رَأَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ يُصْرَفُ عَنْهُ مِنْ مُحِبِّينَا بَكَى وَ قَالَ يَا رَبِّ شِيعَةُ عَلِيٍّ قَالَ فَيَبْعَثُ إِلَيْهِ مَلَكاً فَيَقُولُ لَهُ يَا مُحَمَّدُ مَا يُبْكِيكَ فَيَقُولُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ كَيْفَ لاَ أَبْكِي وَ أُنَاسٌ مِنْ شِيعَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَرَاهُمْ قَدْ صُرِفُوا تِلْقَاءَ أَصْحَابِ اَلنَّارِ وَ مُنِعُوا مِنْ وُرُودِ حَوْضِي قَالَ فَيَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ يَا مُحَمَّدُ قَدْ وَهَبْتُهُمْ لَكَ وَ صَفَحْتُ لَكَ عَنْ ذُنُوبِهِمْ وَ أَلْحَقْتُهُمْ بِكَ وَ مَنْ كَانُوا يَتَوَلَّوْنَهُ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ وَ جَعَلْتُهُمْ فِي زُمْرَتِكَ وَ أَوْرَدْتُهُمْ حَوْضَكَ وَ قَبِلْتُ شَفَاعَتَكَ فِيهِمْ وَ أَكْرَمْتُهُمْ بِذَلِكَ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَكَمْ مِنْ بَاكٍ يَوْمَئِذٍ وَ بَاكِيَةٍ يُنَادُونَ يَا مُحَمَّدَاهْ إِذَا رَأَوْا ذَلِكَ فَلاَ يَبْقَى أَحَدٌ يَوْمَئِذٍ كَانَ يَتَوَلاَّنَا وَ يُحِبُّنَا إِلاَّ كَانَ مِنْ حِزْبِنَا وَ مَعَنَا وَ وَرَدَ حَوْضَنَا 🔹ابوالورد روایت کرده است که از امام باقر علیه السلام شنیدم فرمود : چون روز قیامت فرا رسد، خداوند همه خلایق را از اولین و آخرین در یک سرزمین جمع میکند در حالی که عریان و پابرهنه هستند، و در راه محشر آنها را متوقف می‌سازد، تا آنکه (از گرمای محشر) بسیار عرق می‌ریزند، و به شدت به نفس می‌افتند، و تا هنگامی که خداوند بخواهد در آن موقف مکث میکنند، و اینجاست تفسیر سخن خدای تعالی که در قرآن می‌فرماید: {جز صدای آهسته چیزی نمیشنوی} سپس منادی از سوی عرش ندا در میدهد که: کجاست پیامبر امی؟ مردم میگویند: صدایت به گوش همه رساندی، اورا با نام صدا کن.آنگاه ندا میدهد که :کجاست پیامبر رحمت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) راوی میگوید: در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاسته و پیشاپیش همه مردم به راه می‌افتد ، تا به حوضی که طول آن به اندازه فاصله ایله و صنعاء است می‌رسد ، بر سر آن حوض می‌ایستد ، سپس پیشوای شمارا صدا میزند ، پس آن حضرت جلوی مردم کنار پیامبر صلی الله علیه و آله می‌ایستد ، سپس به مردم اجازه داده می‌شود و همگی عبور میکنند. امام باقر علیه السلام فرمودند در آن روز گروهی بر حوض وارد میشوند و گروهی دیگر را از وارد شدن بر حوض باز میدارند. چون رسول خدا صلی الله علیه و آله کسانی از دوستان و محبان ما اهل بیت را مشاهده میکند که از ورود بر حوض باز داشته شده اند ، میگرید و بر درگاه باریتعالی عرض میکند : پروردگارا ! شیعیان علی ! شیعیان علی! (را در یاب) فرمود: در این هنگام خداوند فرشته ای را به سوی آن حضرت می‌فرستد و میگوید : ای محمد چرا میگریی ؟ عرض میکند چگونه نگریم در حالی که گروهی از شیعیان بردارم علی بن ابی طالب علیهماالسلام را میبینم که به سوی دوزخ برده می‌شوند ، و از آمدن بر کنار حوض من منع شده اند فرمود : پس خداوند عزوجل میفرماید ای محمد! من آنان را به تو بخشیدم، و بخاطر تو از گناهانشان در گذشتم، و آنان را به تو و به فرزندانت که ولایتشان را پذیرفته بودند ملحق نمودم، و آنها را نیز در حزب و گروه تو قرارشان دادم ، و بر حوض تو واردشان ساختم، و شفاعت تورا درباره آنان پذیرفتم ، و تورا بدین کرامت گرامی داشتم. آنگاه امام باقر علیه السلام فرمودند: در آن روز هیچ کس نیست که مارا دوست داشته و ولایت مارا پذیرفته باشد ،مگر اینکه در حزب ما قرا ر میگیرد، و بر سر حوض کوثر بر ما وارد میشود 📜بحار الأنوار ج ۸، ص ۱۷ @majn
🔷ابن عباس گوید: در این میان که اهل بهشت در بهشت قرار گرفته‌اند، نوری مثل نور خورشید ببینند که بهشت از آن نور درخشان گشته 🔶 اهل بهشت گویند: پروردگارا تو در کتابت گفتى که: ﴿لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً﴾ [در آن [بهشت] آفتابی نبینند] 🔷 خداى تعالی ‏جبرئیل را نزد آنها فرستد و به ایشان گوید: این نه خورشید است و نه ماه بلکه حضرت على و فاطمه خندیدند و بهشت از نور خنده‏شان درخشان شد‏. @majnon1396 📜امالی صدوق ص ۳۳۳.
💠دست در دست مولا 🔹عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ، قَالَ: أَتَیْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ لِأُسَلِّمَ عَلَیْهِ فَجَلَسْتُ أَنْتَظِرُهُ، فَخَرَجَ إِلَیَّ فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَضَرَبَ عَلَی کَفِّی ثُمَّ شَبَّکَ أَصَابِعَهُ فِی أَصَابِعِی ثُمَّ قَالَ: یَا أَصْبَغَ بْنَ نُبَاتَةَ! قُلْتُ: لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ. فَقَالَ: إِنَّ وَلِیَّنَا وَلِیُّ اللَّهِ. فَإِذَا مَاتَ وَلِیُّ اللَّهِ کَانَ مِنَ اللَّهِ بِالرَّفِیقِ الْأَعْلَی، وَ سَقَاهُ مِنْ نَهَرٍ أَبْرَدَ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَحْلَی مِنَ الشَّهْدِ وَ أَلْیَنَ مِنَ الزُّبْدِ. فَقُلْتُ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ إِنْ کَانَ مُذْنِباً فَقَالَ: نَعَمْ وَ إِنْ کَانَ مُذْنِباً، أَمَا تَقْرَأُ الْقُرْآنَ فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً یَا أَصْبَغُ إِنَّ وَلِیَّنَا لَوْ لَقِیَ اللَّهَ وَ عَلَیْهِ مِنَ الذُّنُوبِ مِثْلُ زَبَدِ الْبَحْرِ وَ مِثْلُ عَدَدِ الرَّمْلِ لَغَفَرَهَا اللَّهُ لَهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَی. 🔶 اصبغ بن نباته روایت می‌کند که نزد امیرالمؤمنین علیه السلام رفتم تا عرض سلام کنم. نشستم و در انتظارش ماندم، سپس نزد من آمد و من در برابرش برپا خواستم و سلام عرض کردم، سپس آن حضرت با دستش به دست من زد و انگشتانش را در انگشتان من قرار داد، و فرمود: ای اصبغ بن نباته! گفتم: لبَّیک و سَعدَیْک (بله بفرمایید در خدمتم)، ای امیر مؤمنان. ایشان گفتند: همانا دوستدار ما دوستدار خداست و هرگاه چنین فردی بمیرد، نزد خداوند می‌رود و او را از آب نهری سردتر از برف و شیرین تر از شهد و لطیف تر از روغن می‌نوشاند. عرض کردم: پدر و مادرم فدایت شوند، حتی اگر گناهکار باشد؟ ایشان جواب دادند: آری، حتی اگر گناهکار باشد، آیا این آیه را نخواندی «فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» {پس خداوند بدیهایشان را به نیکیها تبدیل می‌کند، و خدا همواره آمرزنده مهربان است. } ای اصبغ همانا اگر که دوستدار ما خدا را دیدار کند در حالی که گناهانی به اندازه کف روی دریا و سنگریزه‌های بیابان دارد، خداوند آن را می‌بخشاید - إن شاء الله تعالی 📜 الاختصاص: ۶۰ 📜بحارالانوار ج۳۴ ص۲۸۰ @majnon1396
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحيم (؏ج) |⇦• ناله اي بر لبم از فرط تقلا... و توسل ویژه شهادت امام رضا علیه السلام به نفس حاج آرمین غلامی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ ناله اي بر لبم از فَرطِ تقلا مانده *روضه خونِ شب آخر خود امام رضاست، حالا یه مروری هم به بعضی از روضه ها میکنه...* ناله اي بر لبم از فَرطِ تقلا مانده سوختم از عطش و چشم به دریا مانده باز دلتنگ جوادم كه در اين شهر غريب به دلم حسرت يك گفتن بابا مانده *شنیدنش هم سخته، من بمیرم برا دل جوادالائمه که منظره رو دیده..‌.گفت: * دست و پا مي زنم از بس جگرم مي سوزد *جگرم از فرط تشنگی نمیسوزه، جگرم برا چیز دیگه ای میسوزه ...* دست و پا مي زنم از بس جگرم مي سوزد به لب سوخته ام روضه ي زهرا مانده جان به لب مي شوم و كرب و بلا مي بينم كه لب كودكي از فرط عطش وا مانده *دم آخرش امام رضا داره یک به یک روضه هارو‌ مرور میکنه ..* مادرش چشم به راه است كه آبش بدهند واي از حرمله آنجا به تماشا مانده شعله ورمي شوم از زهر و حرم مي بينم كه در آتش دو سه تا دختر نو پا مانده دختري مي دود و دامن او مي سوزد رد يك پنجه ولی بر رخ اوجا مانده اين طرف غارت و سيلي و نگاه بي شرم آن طرف بر نوک نيزه سر سقا مانده حسن لطفی *اباصلت میگه: طبق دستور آقام جلو‌ در ایستاده بودم، منتظر بودم، حضرت فرموده بو اباصلت! اگه دیدی موقع برگشت عبای خودم رو روی سر انداختم، بدون اینا به مقصودشون رسیدن، کار از کار گذشته... میگه: دل تو دلم نبود، نکنه بلایی سر آقام بیارن...دَرِ کاخ باز شد دیدم امام رضا عبارو روی سر انداخته... این زهر خیلی زهر بدی بود، به امام حسنم‌ زهر دادن، اما چهل روز در بستر بود، اما این زهر سریع امام رضا رو‌ از پا انداخت، چه زهری بود این نانجیب به امام رضا داد ؟! اباصلت میگه: یه ذره راه تا خونه رو دیدم پنجاه مرتبه هی نشست روزمین، گاهی دست رو‌جگرش میذاشت، میگفت: آخ پسرم! گاهی وقتا که تعادل از دست میداد میخورد رو زمین میگفت :آخ مادرم .... میگه تا رسیدن تو‌ حجره فرمود: همه درهارو ببند کسی به دیدنم نیاد، فرش این حجره رو هم‌جمع کن... گفتم: آقا! درهارو‌ میبندم‌چشم، اما چرا فرش رو‌جمع‌کنم؟! حضرت فرمود: لحظات آخر عُمرِ منه، میخوام مثل جد غریبم رو‌ خاکا جون بدم... میگه: مثل شخص مار گزیده به خودش می پیچید امام رضا، اما میدونستم منتظره، چشم به راهه، یه مرتبه دیدم یه آقا زاده ای وارد حجره شد، شال عزا گردن انداخته، صورت مثل ماه میدرخشه، حواسم پرت بود سؤال کردم، گفتم‌: شما کی هستید؟ من همه درهای حجره رو بسته بودم، فرمود: اباصلت! خدایی که یه لحظه از مدینه من رو به توس بیاره، قادر نیست از در بسته وارد کنه!؟ فهمیدم جوادالائمه است، عذر خواهی کردم، گفتم: آقاجان! تشریف بیارید باباتون خیلی وقته منتظرتونه... امام رضا تو این چند روزی هم‌ که حضرت تو بستر بودن، نوشتن: آقایی که بدون غلامهاش سر سفره نمی نشست، غذارو حتما باید با غلامها میخورد، این روزا هرچی آقارو‌ گفتن: سر سفره تشریف نمیارید؟ میفرمود: غلام ها بخورند، نوش جانشون، من توان ندارم بشینم... این امام رضا با این حال، اباصلت میگه: تعجب کردم، همۀ وجودش رو امام رضا جمع کرد تا جوادالائمه از در اومد، دیدم این چند قدم رو بلند شد، با پاهای خودش راه رفت، دست گردن جوادش انداخت، رو زمین افتاد... درستش هم همینه، آدم‌ وقتی جَوُونش رو‌میبینه جون میگیره، اما نمیدونم‌چرا یه جَوُون تو‌کربلا، وقتی باباش دیدش جون از پاهاش رفت... از اسب پیاده شد چند قدم رو راه بره، یه وقت دیدن وسط میدان ابی عبدالله خورد زمین، دیگه پاهاش طاقت نداره، ای حسین...* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ـــــــــــــــــ _غلامی ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═ پنجشنبه۱۸/خرداد۱۴۰۲/کرمانشاه، بانک تجارت
🔹بانوای: حاج‌آرمین غلامی 📆 جمعه۱۹ خرداد ماه⏰
🔹بانوای: حاج‌آرمین غلامی 📆 جمعه۱۹ خرداد ماه⏰
🔹بانوای: حاج‌آرمین غلامی 📆 جمعه۱۹ خرداد ماه⏰
هدایت شده از اطلاع رسانی هیات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دُنـــێٵێ ݦـــن ، ٵڨـــــٵێ ݦـــن ♥️❁⇤〉🌿 ♥️شب جمعه ♥️❁⇤〉🌿
هدایت شده از اطلاع رسانی هیات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ شورحیدری ‏صــــد و ده بار بــــگفتم الــــهی به عَــــلی؛ پاسخ آمد که فقط یک علی‌اش کافی بود...🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
هدایت شده از اطلاع رسانی هیات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مَچَسبان بر علی کِذبِ خداوندی ز نادانی سِتایَم آن خدایی را که مولا کرده عُنوانش میانِ فکرِ او بودم،رسیدم رُکعَتِ پنجم نمازم را کِشید حیدر به سَمتِ خطِّ بُطلانش همان میخی که نوح اَفکَنْد،رویِ عرشه ی کَشتی فراهم کرده بودش ایلیا از نعلِ اسبانش میانِ حیدر و یزدان،مَنِه تا و خَلَاء،جاهل نباشد فاصله بِینِ خداوند و علی جانش نماهنگ حیدری
هدایت شده از اطلاع رسانی هیات
بسم الله الرحمن الرحیم 😭 شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب ♦ وای قرص قمر م را سرگودال زدند بالگد ها دلبر م راسرگودال زدند سر زانو کمکم کرد که پیدات کنم با سره پا کمر م راسرگودال زدند چقدر یار بغل کردن تو مشکل شد بی تو ای یار سرم راسرگودال زدند آمدم با سرخون توخضابی بکنم بازهم بال وپرم راسرگودال زدند نیزه بیرون نرود از بدن بی سر تو چکنم چون جگر م راسرگودال زدند لخته ی خون به لبت کارمراساخت حسین این دم نوحه گرم راسرگودال زدند تکه های بدنت هر طرفی ریخته است همه ی دور و بر م راسرگودال زدند میروم از گردن من دفن تو برداشته اند دیده ام بال و پرم راسرگودال زدند ✅ @majnon1396