مکروبه !
کودک کشی شاخصهی اصلی رژیم کثیف صهیونیستِ فرقی نمیکنه غزه باشه یا کرمان...
اینها اولاد ابوسفیان و خولی و حرملهن، ذات کثیف و کودک کششون هنوز به دنبال گوشواره و معجره...
نمیتونم بخوابم. چشمام رو که میبندم یه دختر کوچولوی صورتی پوش می بینم یه دختر بچهی دوساله شیرین زبون که بعضی کلمات رو اشتباه تلفظ میکنه که یه سری حروف رو هنوز قشنگ نمیتونه بیان کنه جای ح میگه خ جای ق میگه گ ، که همهی شعرای شبکه پویا رو حفظه، که وقت خوندن لپاش اناری میشه و چشماش درشت. اونقدر قشنگ لالایی میخونه برا عروسکاش دلت میره.
ریحانه مامانت میدونه الان تو بهشتی؟ میدونه رو پای حاج قاسم نشستی داری براش شعر میخونی؟
مکروبه !
نمیتونم بخوابم. چشمام رو که میبندم یه دختر کوچولوی صورتی پوش می بینم یه دختر بچهی دوساله شیرین زبو
آخه ریحانه تو الان باید تو بغل مامان خواب بودی، آخه تو هنوز شیر خواری
چقدر بزرگ شدی مامان
تنهایی رفتی پیش امام حسین؟
صاحبِ این کلید ، درِ بهشت رو از گلزار شهدای #کرمان باز کرده و رسیده به جنتالعلی
این کلیدِ درِ باغِ شهادتِ ،
که صاحبش یه گوشه از بهشت زائر ششگوشهء معلی ست
صاحب این دست
سینه زن بوده و گریه کن
عاشق بوده و مجنون
شهید بوده و شهیده
چون دستش داره روضه مصور میخونه
روضه #شهید_القدس و روضهء #گودال
اینا شهدای مستجابالدعوهء #فاطمیه هستن
همونهایی که با روضهء کوچه زار زدن و مادر مادر گفتن
هنیئا لک⚘
-ابناءالحیدر 🌱
#کرمان_تسلیت | #شهدای_کرمان
غمِ این وداع، داغِ این نگاه عاشقانه، خم شدن این شانههایِ مردانه، آدم رو میکشونه به شبِ تاریکِ مدینه، به شبِ غمباری که صدایِ بغضدار علی قلب زمین رو به آتیش کشید: یا فَاطِمَةُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
فاطمه با من سخن بگو من علی ام...
زهرا سادات"
#روضه | #کرمان_تسلیت | #یا_زهرا
هدایت شده از _نوارکاسِت
ننگ بر تفکری که در آن مهسا امینی
دختر ایران است و فائزه رحیمی نه !
-دختربچهیِ شش ساله که وصیت حاج قاسم رو از بره
-معلمِ محجبه ولایی
-طلبهی تازه معممِ انقلابی
-مداح سینه سوختهیِ عشق شهادت و...
مکروبه !
-دختربچهیِ شش ساله که وصیت حاج قاسم رو از بره -معلمِ محجبه ولایی -طلبهی تازه معممِ انقلابی -مداح
تو این ترورِ خصمانه اگر چه ظاهرا افرادی تصادفی و بی هدف مورد آسیب انتحاری قرار گرفتن و به شهادت رسیدن اما در باطن عمیقا میشه حس کرد دست بزرگ و مهربون اباعبدلله رو که از میون اون خیل عظیم جمعیت دست گذاشته رو بندههای پاک و خالصِ خدا، دستهاشون رو گرفته و اونها رو میهمان سفرهیِ کریمانه خودش کرده...
مکروبه !
تو این ترورِ خصمانه اگر چه ظاهرا افرادی تصادفی و بی هدف مورد آسیب انتحاری قرار گرفتن و به شهادت رسید
تو این حادثه عمیقا میشه حس کرد که خدا همیشه خریدار بندههایی هست که تو آشفته بازار دنیا، بیهیاهو و خودنمایی مسیر اخلاص رو قدم میزنن...
مکروبه !
فنجان کوچکم که پر از چای میشود دلم لک میزند برای جلساتِ قرآن هفتگی با چاشنی روضه.
برای نفس کشیدن در خانهایی قدیمی که صاحبخانهاش یک پیرزن باصفا و اهل دل باشد با لبخندهای نمکین که هر از چندگاهی دو سه تا از تار موهای بازیگوشِ نارنجیِ حنا خورده از میان چارقدش بزند بیرون.
دلم لک میزند برای هشت نه سالگیام، برای روزهایی که چادر ننجون را توی مشتم میگرفتم و همراهِ جلساتِ هفتگیاش میشدم.
کتاب روی میز را ورق میزنم، آرام آرام چایم را مزه میکنم. توی دلم حساب و کتاب میکنم اگر پانزده صفحه دیگر از جزوهام را بخوانم تا آخر شب میتوانم یک بار دیگر از اول تمام مباحث را مرور کنم.
جرعهایی دیگر از چای را مینوشم. دلم میخواهد کنار چای امشبم روضه باشد، یک پندی یا حتی یک رزق معنوی.
مکروبه !
فنجان کوچکم که پر از چای میشود دلم لک میزند برای جلساتِ قرآن هفتگی با چاشنی روضه. برای نفس کشیدن د
از میان صفحات کتاب میابمش، همان رزقی که دنبالش بودم. نوشته بود گاهی یک گناه بزرگ در دل های آماده منشاء حرکت و انقلاب و بازگشت به سوی حق و حقیقت می شود. گاهی یک گناه می تواند شروعی باشد که سرآغاز یک خیر است. گناه نفس انسان را به جایی می کشاند که عامل وحشت نفس می شود و همین امر باعث بازگشت به سوی خدا میشود.
لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِنْ شَاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا....
زهرا سادات"
#تقسیم_حال_خوب🌱
_حلول ماه رجب مبارک❤️🌱
میونِ عبادتها و تضرّعات و توسلاتتون به یاد ماهم باشید.
التماس دعا رفقا🌱
#ماه_رجب
سجادهم هنوز پهنه. یه تکه پارچهیِ سبز متبرکِ حرم که تو دلش با خط ریز زرد رنگی زیارت عاشورا نوشته شده و گوشه و کنارش کربلا با همزهی آخر که نشون بده سوغاتِ اصل خاکِ عراقِ.
مستِ عطرِ مُشک و خاک مُهرم که از سجدهیِ آخر تو سرم مونده. صدایِ قطرههای بارون میپیچه تو اتاق و کنار صدایِ مرحوم موسویِ قهار که با اون صدایِ گرم و گیرا میخونه:" یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْر" کلی امید پاشیده میشه به قلب آدم.
ماهِ رجب ماه عاشقیه، ماه دلبری کردن از خدا وقتی کلی امید میریزی تو نگاهت و کاسه گداییت رو برمیداری و درِ خونهی پر از کرمش رو میزنی و زمزمه میکنی: فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ وَزِدْنی مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ.
آخه رفیق من خدای من، عشق من، چیزی که تو میبخشی کم نیست، ناقص نیست، همه چی تمومه، از فضل و کرمت به ما ببخش. زیادِ زیاد ببخش...
ماه رجب ماه دلبریه، کم نخوایم از خدا...
-زهرا سادات-
#ماه_رجب | #التماس_دعا
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا ۚ إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ...
من عاشق اینم که مناسبتهای به یادموندنی به هم گره بخوره، که صبح روزی که تقویم یادآور میشه فرارِ شاه معدوم رو و منشاویِ ذهنت با صوت و لحن آیهی" جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا" میخونه؛ سپاه قدر قدرتیِ ایران رو به رخ بکشه و برای اسرائیل خط و نشون بکشه که اگر بخوایم هیچ اثری از اون طویلهیِ بوگندو رو زمین خدا باقی نمیمونه...
وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ
زهرا سادات"
#انتقام_سخت|#پاسخ_سخت
هدایت شده از مکروبه !
شبِ لَیلَةُ الرَّغائِب
اولین و بزرگترین خواستهی بشریت رو از خدا طلب کنید و
از تهِ تهِ قلبتون برای ظهور دعاکنید.🌱
لطف کنید و میونِ مناجات و دعاها و آرزوهاتون، به وقت ریزشِ قطرههای اشک روی سجاده، به یادِ همهی کسانی که ازتون التماسدعا داشتند باشید...
خلاصه رفقا مرام بزارید و به یاد ماهم باشید🌱
انشاءالله همتون حاجت رواشین به حق مولودِ کعبه.
#لیله_الرغائب
بهمنِ امسال، بهار علی بهارِ
سرمستِ عطرِ دعای یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْر ِ آمیخته با شورِ سرود بهمن خونین جاویدانیم...
#ماه_رجب|#بهمن|#انقلاب|#بهار_بندگی
هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
امام تیرهپوست شیعه!
پارت اول: رسول مدنی صلواتالله علیه و آله، میان سخنانش بر منبر مسجد جملهای گفت؛ که بعدها برای من عروسی خواهد آمد پاکزبان و پاکدامن که خدایمن عزوجل، رحم او را شایستهی حمل سرور خلایق و عوالم، پسرم جواد قرار میدهد. صدای پچپچ از قسمت زنانهی مسجد بلند شد... چند دهسال این مژدهی رسول، نقل محافل و گعدههای زنان مسلمان در خانهها و مساجد بود که آن عروس رسولالله، چهزمانی رخ نمایان خواهد ساخت و همسر حضرترضا خواهد شد.
پارت دوم: امروز در آفریقا صحرای وسیعی وجود دارد مشهور به «نوبیا» یا «nubian desert» خشک و وسیع و مأمن زرافههای کمیاب آفریقایی. به اهالی و ساکنین این صحرای آفریقایی نوبی میگویند. نوبیها که اکثرا سیاهپوست هستند امروز در سودان، کنیا، تانزانیا و مصر ساکن هستند. انور سادات رئیسجمهور سیاهپوست مصر از اهالی همین منطقه است.
پارت سوم: دخترکان سیهچشم و متموّل حجازی در آرزوی یک نگاه علیبنموسیالرضا میسوختند و از هم پیشی میگرفتند که دل او را ببرند و مصداق آن پیشگویی محمد شوند و یک عمر افتخار کنند؛ ایشان ولی با دختری از اهالی صحرای نوبه که به عنوان کنیز به بلاد اسلامی وارد شده بود ازدواج فرمود. او همان دختری بود که بعد از مژده پیغمبر، زمین مدینه انتظار قدمهایش را میکشید. زاهد و عالم و شبزندهدار و باتقوا که حضرت رضا او را به مریم مقدس تشبیه میکرد. دختری سیاهپوست از قلب آفریقای شمالی در بیت حضرت رضا. همه شگفت زدهشدهاند!
پارت چهارم: از حضرت رضا و همسرش سبیکه نوبیّه پسری متولد شده به نام جواد؛ همچون مادرش تیرهپوست، و مثل پدرش نورانی و زیبا. در وصف او نوشتهاند « شدید الأدمه،حائلاللون» یعنی خیلی تیره پوست. شکاکان و سستها شو انداختند که تا بحال از این خانواده فرزندی تیرهپوست متولد نشده. او فرزند رضا نیست. بچه که بزرگتر شد و شبههها که بیشتر شد، فرمود اصلا بروید چهرهشناس های ماهر بیاورید. چهل پنجاه مرد در باغی جمع شدند و حضرت رضا لباس باغبانی به تن کرد و آن گوشهها مشغول زراعت شد. چهرهشناس وارد مجلس شد. گفتند این پسر متعلق به کدام مرد این مجلس است. چهرهشناس نظرکرد و نظرکرد، گفت فرزند هیچ کدامتان نیست. او فرزند آن باغبان انتهای باغ است. همه تکبیر گفتند. کودک لبخند زد و دندانهایش مثل مرواریدی سپید درخشید...
امروز اما در شرح حال حضرت جواد روحیلهالفدا فقط به نام پدرشان اشاره میکنیم و کمسن بودن حضرتش در شروعامامت و خفقانهای حکومت عباسی بر ایشان. مادر آفریقایی و چهره زیبا و گندمگون امام را سانسور میکنیم! فکر میکنیم این نقص و نقطهضعف است برای امام که رنگینپوست باشد و مادرش کنیزی از دل آفریقا.
همهچیز را با شابلونهای سادهلوحانه و نژادپرستانه خودمان ترسیم میکنیم، حتی امام را.
جانهای ما بهفدای یک تار موی جوادالائمه و یک نگاه آن دختر سیهچرده آفریقایی...
اول_ نشستهایم رو به رویِ ایوان نجف، وقتِ نماز است، اهالی کاروان خسته و خاکی بقچهی دلتنگیهایشان را باز کرده و مشغول مناجات و خواندن زیارتنامه اند. این میان فاطمه کیفش را زیر و رو میکند و کیف پولش را نمییابد. همه بسیج میشویم برای پیدا کردنش. چند دقیقه بعد خسته از تلاشِ بیحاصل هر کدام میرویم سراغ نماز خواندن و مناجات خواندنمان...
دوم_ ازدحام جمعیت مانع زیارت میشود، به همان سلامِ از راه دور بسنده میکنیم، دستِ دلِ دلتنگمان را میگیریم و عزم رفتن میکنیم، دل کندن از خانه پدری سخت است. کاروان بیقرار است. حاج بابا روضه میخواند، به قول حامد عسکری انگار ابی عبدلله یک مشت نمک متبرک پاشیده بر حنجرش که اینقدر جگر سوز و سوزناک میخواند.
فاطمه از همه بلندتر گریه میکند...
سوم_ میانهی راه مرد قد بلندی صدایم میزند، لبخند مهربانی دارد یک پنجاه دلاری را به سمتم می گیرد و اشاره میکند تا بگیرمش، متعجب میشوم و با حرکت دست و سر و با لکنت ردش میکنم. لبخندش مهربان تر میشود میگوید:"بگیر هدیه از جانب امام علیست برای رفیقت"...
_زهرا سادات🌱
#معجزه_اربعین| #هدیه_امیرالمومنین| #میلاد_امام_علی