وَ أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الأَْئِمَّهُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُكَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُونَ 🌱
|جامعه کبیره|
مکروبه !
وَ أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الأَْئِمَّهُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُكَرَّمُونَ الْ
عددِ شما دوازده؛
اما روحِ شما واحد است، یک نور که دوازده بار بر ما تابیدهاید. گِلی که قالب حضورِ شما را در صورتِ انسانی شد، یکی است.
از همین رو است که نام هرکدام را که به زبان میبریم یادِ همه را در ذهن میآوریم.
|گذری در کوچه پس کوچههای جامعه کبیره🌱
عباسی ولدی
اگه خدا بخواد، وسطِ کارناوال رقص تو ریو دو ژانیرو هم باشی بازهم روزنهی نورانیِ آیات الهی شاملت میشه!
فقط کافیه قلبت رو پلمپ نکرده باشی!
وَاللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ 🌿
زهرا سادات"
#کتاب_تولد_در_لس_آنجلس
🌙| شبهایِ میهمانیِ خدا؛
اذان از منارههایِ فیروزهایی میپیچد لابهلایِ جیرینگِ جیرینگِ استکانهایِ چایِ سفرهیِ افطاری و طنینِ صلواتهای زیر لبیِ مادر همراه میشود با عطر هل و دارچین و خرمای پیچیده در اتاق...
زهراسادات.🌱
#شبِهفتمماهِبندگی | #التماس_دعا
_وَ امْحَقْ ذُنُوبَنا مَعَ امِّحاقِ هِلالِهِ
-به سان واپسین شبانِ ماه، زِ ما بکاه گناه🌱
[ صحیفه سجادیه ]
مکروبه !
چشمانت را نبند! تصورِ درد و خون و پریشانی، تصورِ اشکهایی که از سر بیپناهی سُر میخورند روی معجرها
نامِ یمن را که میشنوی، تصویر غنچههایِ بیپناه و گرسنه و متدینی را به خاطر بیاور
که یمنیون یفطرون باوراق الاشجر...
مردم یمن تو ماه مبارک با پختن برگ درختان افطار میکند😭
مرگ بر تمام سیاستهای کثیف جهان که شادی و لبخندِ کودکان بی گناه را به غم و اشک و درد میکشاند.
-زهرا سادات"
#یمن
ينتهي الحِصارْ
این محاصره روزی به پایان میرسد
تعلُو رايةُ اليمنْ
و پرچم یمن برافراشته میشود
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا رحمة الله الواسعه
سرگردان و آوارهام از بار گناهان
دل زنگار گرفته از سیاهی را به نورِ ششگوشهات جلا بده.
"ابناءالحیدر 🌱
#ما_که_خاکستر_شدیم_ارباب
نهالِ جمهوری اسلامی امروز به درختِ تناوری تبدیل شده است که نمیتوانند آن را از جای خودش تکان بدهند؛ این را شما بدانید! جمهوری اسلامی قویتر خواهد شد...
#آری_به_جمهوری_اسلامی🌱
آقای جمهوری اسلامی ایران
ما با تمامِ کم و کاستیها مثل دماوند پای آزادیِ در راه حق و اعتلای این سه رنگِ خوشرنگ استقامت میکنیم...
وجودت مستدام🇮🇷
ابناءالحیدر
#دوازدهمفروردین
#ایران_قوی
من هنوز نمیتونم شهادت حاج احمد رو باور کنم.
انگار یه گوشه از قلبم به تپش قلب حاج احمد توی یه گوشه از این خاک ایمان داره
اون روز از نظر من،
اون روزیِ که ما فلسطین رو آزاد کردیم
و
در به در توی زندانهای صهیونیستی دنبالِ حاج احمدیم💔
ابناءالحیدر"
من معتقدم؛
امام حسن مجتبی شجاعترین چهرهیِ تاریخ اسلام است...
شجاعت واقعی این است که انسان بر طبق آنچه مصلحت فکر و ایدئولوژی او است اقدام کند، اگر چه کسی نفهمد و امام حسن حاضر شد خود را و نام خود را و وجههیِ خود را و محبوبیت خود را در میان دوستان نزدیکش فدایِ مصلحتِ واقعی کند.
حاضر شد که او را نشناسند؛ برایِ اینکه اسلام را بشناسند و اسلام بماند.
🌱[ دو امام مجاهد/ص۴۳ ]
#میلاد_امام_حسن_مجتبی
میگفت:
جنگ نرم مثل خمپاره ۶۰ میمونه
چـون نـه صـدا داره نـه سـوت…!
فقط وقـتــی متـوجه مـیشی که
دیـگه رفیقت نه مــسـجـد می یاد
نه هیئت...
#شهید_حجت_الله_رحیمی🌱
تو تاریکیِ کوچه پس کوچههای کوفه، زیر نورِ ماه و کور سوی عابرها و چراغِ یکی درمیون روشن و خاموشِ خونهها، به ظاهر صدای قدمهای خستهی کاروانمون سکوت شب رو میشکست،
ولی به واقع فقط یک صدا موسیقیِ حاکم بر نیمه شبهای کوفهست؛ اونم صدای قدمهای مولا علی با کوله باری از نون و خرمای بر دوش...
-کوفه، اربعین 1401
زهراسادات "
یه وقتهایی تو زندگی هست که دیگه دلت بند زمین نیست. دوست داری پرواز کنی، بری بالا، بری تا خودِ ابرها و با ابرهایِ تیره بنشینی و یه دل سیر اشک بریزی و بباری و بباری.
ولی پریدن؛ هنر میخواد، بال میخواد، دلِ سبک میخواد.
من نه هنر پرواز دارم نه بالش رو.
با بال و پرِ شکسته از گناه، از همین جا، از همین گوشهی زمین، دونههای اشک آسمون رو میشمارم و نمیدونم دقیقا از کی! از کجای قصه، ابر دلم بارونی میشه. نمیدونم از کی آسمون اشکش را با شوریِ اشکهام شریک میشه. نمیدونم چه وقت، چه موقع، مثالم میشه از زمین به آسمون باریدن.
فقط این رو میدونم که خدایی دارم که این شبها کریمانه سقفِ آسمونش رو وسیعتر کرده.
پر شکسته و دل شکسته و روسیاه هم نداره، همه رو طلبیده.
🌱زهرا سادات"
#شب_قدر
این شبها با نردبونیِ از جنس دعای جوشن، زمین و آسمون رو به هم وصل کردند.
دعایی که هر بندش پلهایی میشه که دل شکستههایی مثل من دلهاشون رو بر دارن و با چشمهایِ خیس سبحانک یا الله گویان خودشون رو به آسمونِ عشق برسونن و اشکهاشون پیوند بخوره به دریایِ رحمتِ الله.
تو این شب بارونی اگه دلتون پرواز کرد و بارونی شد ما رو هم به خاطر بیارید که سخت محتاج دعاییم.🌱
این شبا ته دلتنگی
اونجاستکهجسمت نمیتونه
اونجاییبره کهجونت میره..:)
ابناءالحیدر🌱
#صلیاللهعلیكیااباعبدالله
#شب_قدر | #کربلا
مکروبه !
این شبها با نردبونیِ از جنس دعای جوشن، زمین و آسمون رو به هم وصل کردند. دعایی که هر بندش پلهایی م
امشب هم بارون زدهست؛
زیر بارونِ خدا، کنارِ ذراتِ خاکی که قطراتِ ریزِ بارون رو به جون خریدن، با هر دَم و بازدمی که رایحهیِ خاک خیس رو به مشام میکشه زیر لب زمزمه میکنم:
پریدن از قفس که بال و پر نمیخواهد، عشق است بالِ پریدن...
امشب عاشقترینیم، عشقِ مولای غریبی رو دلامونِ که نیمهشبها با کیسهیِ نان و خرما کوچههای تاریک کوفه رو قدم میزد...
این شبها با یادِ ابوتراب جنس دعاکردنمون هم فرق داره.
الهی بعلی العفو...
-زهرا سادات 🌱
#شب_قدر
مکروبه !
سلام بر فلسطین🌱 بر مادری سبز از درختانِ زیتون که ایستاده بر نقشهیِ جهان؛ زیتونهایِ خونینش را در آغ
سنگ، ای حماسهای که هرگز نخواهی شکست!
بدان که سرزمینت، مهمترین مسئله و پرونده خمینی بود؛
مردی که دهانش بوی نهج البلاغه میداد. انگار هنوز روی آن صندلیِ سفید نشسته است و به چشمهای آن عروس به تاراج رفته، خیره شده است؛ مردی که مقیاس زمانیاش هنوز معلوم نیست. انگار هنوز هم دغدغه این سرطانِ درمانپذیر را دارد! صدایش را بعد از سالها، به وضوح میتوان شنید؛
صدای مهربانی که هنوز دست میگیرد و پیش میبرد:
«فلسطین پاره تن اسلام است».🌱
264887_872.mp3
6.31M
کاش از بُعد جسم و مسافت کنده میشدیم، هربار که اراده میکردیم، حوالیِ بین الحرمین، مقیمِ صحن و سرایِ آسمانیات میشدیم، خیسِ از اشک و سبک از دنیا، دلهای زنگار بسته و کدرِمان را جلا میدادیم و
وقت وداع آرام زمزمه میکردیم:
فاشفع لی عند ربک یا مولا"🌱
_زهرا سادات
همیشه وقتهایی که امتحان زبانِ انگلیسی داشتم، انگاری ذهنم قفل میکرد! با اینکه چندبار کتابم رو خونده بودم و مکالمات و گرامرهاش رو از حفظ بودم، با اینهمه، درست میشدم یک فلش مموری کوچیک که با حجوم اطلاعاتش هنگ میکرد!
ذهنم قفل میشد و من همینطور تا چند دقیقه خیره خیره برگه و خودکارای پخش وپلا شدهی روی میز رو میپاییدم،
آخرش هم با یه نیم نگاه به ساعتی که عقربههاش دَوون دوون از هم پیشی میگرفتن، به خودم میاومدم و شروع به نوشتن میکردم، اما همیشه زمان کم میآوردم برای پاسخ به اون همه سوال!
خداجون از شما که پنهون نیست حالِ این لحظههای من مثل همون ساعات کِش دار اما زودگذرِ امتحان زبانِ!
وقت کم آوردم...
دردآورِ اما تازه به خودم جنبیدم.
خیلی دیر شده میدونم ولی
میشه زمان رو برام پر برکت کنی
هنوز کلی گزینه، خالی و علامت نخورده مونده
هنوز کلی سوال بندگی هست، که من بی پاسخ و دست نخورده گذاشتمشون.
اوس کریم این روزهای پایانی ماه رمضونت رو وسیع کن، برای ما بندههایی که همیشه دیر از خواب غفلت بیدار میشیم...
_زهرا سادات 🌱
#ماه_رمضان