مکروبه !
_مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ... كه خداى تو هيچ گاه تو را رها نکرده
_برایِ وقتهایی که حس کردی هیچکسی کنارت نمونده و همه تنهات گذاشتند این آیه عمیقا قوتِ قلبه؛
تو خدایی داری که همیشه کنارته🌱
کلاسم که تمام شد، کتونیهامو دم جاکفشی کنار هم جفتشون کردم و پا زدم و با یه چشمک و نخودی خندیدن و یاعلی گفتن تصمیم گرفتم تا خودِ خونه رو قدم زنون گز کنم.
نیتِ قربت الی الله برای خالی نشدن چهرهیِ شهر از چادریها رو هم چسبوندم به این هم فال و هم تماشا و دِ برو که رفتیم.
هوای پاییز زدهی شهر نفس کشیدنی تر از اونی بود که نخوام از لذت دم و بازدمهای کشدار و عمیق راحت بگذرم.
اکسیژن پاک خوردم و از هر نفسم کربن دی اکسیدهایی بودن که وول میخوردن تو هوا و اضافه میشدن به ذرات معلقی که درختهای نارنجی میبلعیدنشون.
به خیابون اصلی رسیدم تو اوج رفت و آمد و شلوغیها و قان و قون ماشینها و دودهای سیاهِ بدترکیبی که از اگزوزشون خارج میشد، بازهم بودند درختهای مهربونی که ناملایمت آدمها رو به جون میخریدند و اکسیژن بهشون میبخشیدند.
چشمم افتاد به یه پیشیِ راه راهِ چشم روشنِ مظلوم که دمش رو گرفته بود تو بغلش و اونقدر شجاعت داشت که یه دختر چادریِ دوربین به دست تا یه قدمیش واسته و چلیک چلیک راه بندازه و اون در نره که هیچ یه قدمم از ترس به عقب گام بر نداره!
یه دختر مو وز وزی بدون روسری از کنارم رد شد و زد تو پر خوشحالیم.
شجاعت گربه الهام بخش بود؟شاید! رفتم زدم به شونه دختر و گفتم عزیزم روسریت.
چشماشو خصمانه تو حدقه چرخوند اما دستاش رفت رو روسریش و کشیدش تا فرق سرش. لبخند زدم و از کنارش گذشتم.
یه پیرزن مهربون از کنارم رد شد ،بهش لبخند زدم یه قدم دور شد، یه قدم دور شدم، دستی به چادرم زد و برگشت که کردم، گفت دختر قشنگم ساعت چنده؟
ساعت رو گفتم
یه عالم دعای خیر شنیدم و دور شد. تا میرفت دعام میکرد، از آدمهای خوش قلبی که منتظر یک اشارهن برای خیر خواستن برا دیگران خیلی خوشم میاد.
قسمتم بود امروز که ببینمش که برام خیر بخواد که انگیزم دوبرابر شه برای امر به معروف و نترسیدن از بیان حکم خدا.
امام علی علیه السلام:
«وَمَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَالْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللّه ِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، إِلاَّ کَنـَفْثَةٍ فِی بَحْـرٍ لُـجِّیٍّ.»
تمام کارهاى نیک و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر چون آب دهان است در برابر دریاى پهناور. (نهج البلاغه حکمت ٣٧٤)
زهرا سادات"🌱
مکروبه !
کلاسم که تمام شد، کتونیهامو دم جاکفشی کنار هم جفتشون کردم و پا زدم و با یه چشمک و نخودی خندیدن و یا
_از این نوشتههایی که دوسشون دارم ولی تاریخشون گذشته رونمایی کنم؟^^🌱
سخت ترین بخشِ اسباب کشی جمع کردنِ کتابهاست و زمانِ نفسگیرِ مواجهه با اخم و تخمِ کتابهایِ ورق نخورده و خونده نشده، کتابهای ورق خوردهیِ فراموش شده، کتابهای ورق خورده و عمل نشده.
با هر قفسهایی که خالی میشه؛ این فکر که نکنه مصداق آیه كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا باشم؟ عرق سرد مینشونه به پیشونیم...
زهرا سادات
مکروبه !
سخت ترین بخشِ اسباب کشی جمع کردنِ کتابهاست و زمانِ نفسگیرِ مواجهه با اخم و تخمِ کتابهایِ ورق نخور
رفقا من یه مقدار درگیر جابهجایی و اسباب کشی ام🌱
اگه کمرنگم و کم پیدا بذارید پایِ مشغلههایِ این روزا^^
زودی با فراغ بال میام کنارتون
مثل همیشه به دعایِ خیرتون نیاز دارم❤️ منو تو دعاهاتون فراموش نکنید
مکروبه !
من معتقدم؛ امام حسن مجتبی شجاعترین چهرهیِ تاریخ اسلام است... شجاعت واقعی این است که انسان بر طبق آ
کریمی آنقَدَر مولا که حتی
کبوترهای صحنت یاکریم اند...
🕯| #شهادت_امام_حسن