3.mp3
7.28M
🎙از سمت نخلستان دگر امشب، نمی رسد زمزمه یا رب (زمزمه)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
📿 @maktab_asheghan
آیت الله جوادی آملی:
شب قدر وقتي از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال ميكنند كه علامتش چيست؟ فرمود شب قدر رايحه خوبي دارد از بوي آن شب معلوم است كه اين شب، شب قدر است. خوب عنايت كنيد شب معطر است و آنچه كه در اين روايت است حقيقت است نه مجاز؛ شب معطر است نه هوا، گاهي ميگوييم زمستان سرد است تابستان گرم، اين سخن مجاز است با قرينه همراه است همه ميفهمند وقتي گفتيم زمستان سرد است، زمان كه سرد نيست هوا كه متضمن است سرد است، مگر زمان سرد و گرم دارد، تابستان گرم است يعني هوا در تابستان گرم است چون با قرينه همراه است قابل ادراك است اما وقتي امام صادق(سلام الله عليه) ميفرمايد شب قدر معطر است نه هوا معطر است، بلکه آنچه كه در شب قدر است معطر است، خود شب، خود زمان، معطر است اين را كه انسان با شامه و بيني استشمام نميكند، عطر شب قدر را قلب قرآني درك ميكند نه شامه، فرمود شب قدر معطر است نه هوا، آنها وقتي بوي بهشت را ميشنيدند ميفهميدند امشب شب قدر است.
📕 پایگاه اطلاع رسانی اسراء
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan
🌺 #جرعه_معنـــوی
🌹 #آیت_الله_فاطمےنیا
در #شب_قدر چه بخواهیم؟
در حدیث داریم که از پیامبر اکرم صل الله علیه و اله پرسیدند در شب قدر چه بخواهیم ؟
👈ایشان فرمودند: «عافیت بخواهید.
"بیماری ضد عافیت است، داشتن فرزند نا صالح ضد عافیت است، همسایه بد ضد عافیت است، قرض و گرفتاری ضد عافیت است ، بی آبرویی ضد عافیت است، هر چیز بدی ضد عافیت است، پس در عافیت خواستن همه چیز هست."
پس بهترین دعا برای خود و دیگران در شب های قدر طلب عافیت است همه دعاها را به همراه عافیت بخواهید.
🙏اللهم عافنا فی جمیع الامور
خدایا در همه کارها به ما عافیت بده.
@maktab_asheghan
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 #پسرک_
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰
🔳 #پسرک_فلافل_فروش 🔳
🌷 #فصل_بیست_وششم ، #وابستگی_به_نجف 🌷
✳️ايام حضور هادي در نجف به چند دوره تقسيم مي شود.
🌸حالات و احوال او در اين سه سال حضور او بسيار متفاوت است.
✅زماني تلاش داشت تا يك كار در كنار تحصيل پيدا كند و درآمد داشته باشد.
✳️كار برايش مهيا شد،
✅بعد از مدتي كار ثابت با حقوق مشخص را رها كرد و به دنبال انجام كار براي مردم و به نيت رضاي پروردگار بود.
🔘هادي كم كم به حضور در نجف و زندگي در كنار اميرالمومنين علي (ع) بسيار وابسته شد
✳️وقتي به ايران بر مي گشت، نمي توانست تهران را تحمل كند.
🌸انگار گمگشته اي داشت كه مي خواست سريع به او برسد.
🌸ديگر در تهران مثل يك غريبه بود.
🌸حتي حضور در مسجد و بين بچه ها و رفقاي قديمي او را سير نمي كرد.
🔘اين وابستگي را وقتي بيشتر حس كردم كه مي گفت:
🔵حتي وقتي به كربلا مي روم و از حضور در آنجا لذت مي برم، دلم براي نجف تنگ مي شود
🌸مي خواهم زودتر به كنار مولا اميرالمومنين برگردم.
✳️اين را از مطالعاتي كه داشت مي توانستم بفهمم.
🌸هادي در ابتدا براي خواندن كتابهاي اخلاقي به سراغ آثار مقدماتي رفت.
🌸آداب الطلاب آقاي مجتهدي را مي خواند و...
🔘رفته رفته به سراغ آثار بزرگان عرفان رفت.
🌸با مطالعه آثار و زندگي اين اشخاص، روز به روز حالات معنوي او تغيير مي كرد
✳️من ديده بودم كه رفاقت هاي هادي كم شده بود.
🌸برخلاف اوايل حضور در نجف، ديگر كم حرف شده بود.
🌸معاشرت او با بسياري از دوستان در حد يك سلام و عليك شده بود.
🔘به مسجد هندي ها علاقه داشت.
🔵نماز جماعت اين مسجد توسط آيت الله حكيم و به حالتي عارفانه برقرار بود.
🌸براي همين بيشتر مواقع در اين مسجد نماز مي خواند
✳️خلوت هاي عارفانه داشت.
🔵نماز شب و برخي اذكار و ادعيه را هيچگاه ترك نمي كرد.
🌸اين اواخر به مرحوم آيت الله كشميري ارادت خاصي پيدا كرده بود.
🌸كتاب خاطرات ايشان را مي خواند و به دستورات اخلاقي اين مرد بزرگ عمل مي كرد.
🔘يادم هست كه مي گفت: آيت الله كشميري عجيب به نجف وابسته بود
🌸زماني كه ايشان در ايران بستري بود مي گفت:
🌸مرا به نجف ببريد بيماري من خوب مي شود.
✳️هادي اين جملات را مي خواند و مي گفت:
🌸من هم خيلي به اينجا وابسته شده ام،
🌸نجف تمام وجود ما را گرفته است،
🌸هيچ مكاني جاي نجف را براي من نمي گيرد.
🔘اين سال آخر هر روز يك ساعت را به وادي السلام مي رفت
🌸نمي دانم در اين يك ساعت چه مي كرد،
🌸اما هر چه بود حال عجيب معنوي براي او ايجاد مي كرد.
✳️اين را هم از استاد معنوي خودش:
🌸مرحوم آيت الله كشميري
🌸و آقا سيد علي قاضي
🌸فرا گرفته بود
ادامه دارد ...
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan
🌷 #شب_قدر_همراه_با_ابراهيم
❤️ #دلنوشته_ای_از_یک_همسنگر
🍃 شب قدر داشتم از اطاق بیرون میرفتم برای رفتن به مراسم احیا، به دلایلی دلم خیلی گرفته بود، از شهید ابراهیم خواستم میشه امشب برام یک کاری کنی که شب قدر رو درک کنم و برم بغل خدا، دلم میخواد حداقل امشب عاشق و معشوق خدا بودن رو حس کنم، بی تاب بودم و شرمنده از گناهانم
🌷 رفتم مفاتیح رو بردارم یکدفعه تقویم ابراهیم افتاد بیرون از قفسه کتابها، گفتم حتما قسمتی است ، با خودم گفتم، این رو با خودم می برم و زیارت عاشورا رو از این تقویم میخونم، با این اتفاق مطمئن شدم، شهید با من همراه شد
🌸 مونده بودم برم حرم یا هیأت، قسمت شد بریم هیات، شروع کردیم به خوندن جوشن کبیر. به ابراهیم گفتم امشب من شما آوردم هیات و میخوام در احیا مهمان ما باشید و شریک بشید، برام کاری کن امشب برم تو بغل خدا
🌻 مراسم احیا خیلی خوب برگزار شد حس حضور همه وجودم رو گرفته بود، و داشتم بک یا الله، یا ... رو میگفتم رسید به بالحجه
با دل شکسته از شهید هادی خواستم دستشو بالا بگیره و برای فرج دعا کنیم دیگه امسال سال ظهور باشه، مطمئن هستم اوهم دعا کرد چون فرج آرزوی اونم بود
🌷 همین موقع بلند گو اعلام کرد همه به احترام شهید گمنام بایستید و شروع شد خواندن کجایید ای شهیدان خدایی، کجایید ای سبک بالان عاشق
🌱 او آمد، واقعی آمد، با تابوت آمد، در شب شهادت حضرت علی ع، شب قدر آمد، چه زیبا بود لحظه عاشقی،
🌺 تابوت شهید گمنام روی دستهای جمعیت میرفت و من دست در دست رفیق شهیدم، در آغوش خدای مهربانم بودم...
❤️وقتی به خود آمدم شهید رفته بود، و مداح داشت از زینب س میخواند.
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan
هدایت شده از ♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
4_5917837293137166561.mp3
4.04M
🌹تلاوت جزء بیستم و سه قرآن کریم توسط استاد معتز آقایی🌹
📿 @maktab_asheghan