eitaa logo
♡مڪـتب‌عاشـ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ꨄـقان♡
130 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
122 ویدیو
13 فایل
🌷 تعریف‌مڹ‌از ؏ــــشق هماڹ‌بودڪہ‌گفتم دربــــــــــندڪسےباش‌ ڪہ‌دربــــــــــند حســــ♥ــــــین‌ اســــــــــت🌷 ❤ڪپےمطالب‌با‌ذڪر5صلوات‌ بہ‌نیت‌حضرت‌زهرا(س) وشهداےعزیزمان‌بلامانع‌هست❤ ارتباط با مدیرکانال🌷 ⬇️ @Asheghe_shahadat_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹⇐ماموریت ما تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی»، بچه خیلی بود، همه پکر بودیم، اگر بود همه مان را الان می خنداند. 🔸⇐یهو دیدیم دونفر یه دست گرفته و دارن میان، یک روی برانکارد آه و ناله میکرد،شک نکردیم که خودش است.تا به ما رسیدند، بخشی سرِ داد زد: «نگه دار!» 🔹⇐بعد جلوی بهت زده ی دو امدادگر پرید پایین و گفت:«قربون دستتون! چقدر میشه؟!!» و زد زیر و دوید بین بچه ها گم شد. به زحمت،امدادگرها رو کردیم که بروند!! 😁 ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 http://eitaa.com/joinchat/4093378561C6faace39d5
🌷 😊 🔸 ↫بچـــه‌هـــا شده بــودن و حوصله نداشتن .🙁 حـــاجي درِ يكي داشت پچ پــچ میکرد و بــقيه رو مـــي‌پـــايـيد. 🔹↫انگار گـل كـرده بـود.😄 حـاجـی رفت بـیرون با یـــه بـــرگشـت تــو ... 🔸↫بـــچه‌ ها دور حاجـــی و عراقیه. حاجي عراقیه رو ســپرد بــه بچه‌ ها و خـــودش رفــت كنـــار .😉 🔹↫اونام انـــگار دلشــون مــــي‌ خواست هاشون رو سر يكی دیگه خالي كنن ريختــن ســـر عراقيو شــروع كردن بـــه و زدن بــه اون. 🔸↫تا خورد . حاجـــيم هيــچي نـــمي‌ گــفت. فـــقــط مي‌ كرد.😐 🔹↫يكــي رفت رو آوُرد گـــذاشت كنـــار ســَر عـــراقي. رنــگش پـــريد زبون بـــاز كرد كــه « بـــابـــا، نکنید، ! مــن از خـــودتونم.» 🔸↫و شروع كرد تنــدتند، لــباسايــي رو كه رفته بــود كــندن و كــه 🔹↫« حــاجي جــون، تــو هـم بـا ايــن هات. نــزديك بــود ما رو بــه كشتـــن بــدي . حـــالا قیافم شبيه دلــيل نمــي‌شه كه … » بچه‌ ها همه زدن زیـــر .😁 حاجيــم مي‌ خنديد.😊 😁 🍃🌹
🌷 💠سوپرطلا 🔸💟اکبر کاراته از تو خرابه‌های آبادان یه پیدا کرده بود؛ اسمش رو هم گذاشته بود: «سوپرطلا»! الاغ همیشه‌ی خدا بود و آب بینیش چند سانت آویزون. 🔹💟یه روز که اکبر کاراته برای بچه‌ها سطل‌‌سطل می‌برد، الاغه سرشو کرده بود توی سطل شربت و نصف شربتا رو خورده بود. حالا اکبر کاراته هی شربتا رو می‌کرد و می‌داد بچه‌ها و می‌گفت: بخورید که . 🔸💟کم‌کم بچه‌ها به اکبر کاراته کردند و فهمیدند که الاغِ اکبر کاراته سرشو کرده داخل سطل شربت و خورده. همه به آب آویزون شده‌ی بینی الاغ نگاه کردند و زدند. 🔹💟دست و پای اکبر کاراته رو گرفتند و انداختندش توی بهمن‌‌شیر. اکبر کاراته که داشت می‌شد، داد می‌زد و می‌گفت: ای الاغ خر! اگه مُردم، اگه خفه شدم توی اون دنیا جلوتو می‌گیرم؛ حالا می‌بینی! او جیغ‌وداد می‌کرد و بچه‌ها از ریسه رفته بودند. 📚 مجموعه کتب اکبرکاراته، موسسه مصاف عشق 😁 ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 http://eitaa.com/joinchat/4093378561C6faace39d5
آقامهدی هروقت می افتاد توخط #شوخی، دیگر هیچ کس جلودارش نبود. یک وقت هندوانه ای را قاچ کرد، لای آن #فلفل پاشید، بعد به یکی از بچه هاتعارف کرد اوهم برداشت شروع کرد به خوردن. وقتی حسابی دهانش #سوخت آقامهدی همـ صدای #خنده اش بلندشد بعد روکرد بهش و گفت ((داداش شیرین بود؟؟)) شادی روحش #صلوات .... #شهید_مهدی_زین_الدین @maktab_asheghan
🌷 🔰حسین از بقیه پسرهایم شیطون‌تر بود یعنی بود. وقتی حسین آقا در خانه بود اگر در بدترین حالت‌ روحی هم قرار داشتیم را روی لبمان می‌آورد. 🔰یک روز بزرگ‌ترش با دوستش آمدند در خانه و گفتند: مامان سر من و دوستم را با آجر شکست من با تعجب پرسیدم: چطور حسین که از شما کوچکتر است دو نفر شما را با هم شکست⁉️ 🔰حسین گفت: می‌خواستم بکشم، آجر را به دیوار زدم، دو قسمت شد و سر هردو نفرشان شکست. حسین در عین شیطنتی که داشت خیلی مظلوم بود بدون نمی‌خوابید دبستان بود اما صبح عهدش ترک نمی‌شد. هیچ وقت بدون زیارت عاشورا نمی‌خوابید، من که هستم این کارها را نمی‌کردم. 🔰سال ۸۸ که از ماموریت برگشته بود به حسین آقا گفتم می‌خواهم برایت زن بگیرم گفت: شما هر کسی را انتخاب کردی من قبول دارم ولی باید باشد و با شرایط من کنار بیاید. ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 📿 @maktab_asheghan