eitaa logo
♡مڪـتب‌عاشـ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ꨄـقان♡
130 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
122 ویدیو
13 فایل
🌷 تعریف‌مڹ‌از ؏ــــشق هماڹ‌بودڪہ‌گفتم دربــــــــــندڪسےباش‌ ڪہ‌دربــــــــــند حســــ♥ــــــین‌ اســــــــــت🌷 ❤ڪپےمطالب‌با‌ذڪر5صلوات‌ بہ‌نیت‌حضرت‌زهرا(س) وشهداےعزیزمان‌بلامانع‌هست❤ ارتباط با مدیرکانال🌷 ⬇️ @Asheghe_shahadat_313
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 لحظه ای با دل بی طاقتِ من راه بیا ای خیابان ِ پر از خــاطره کوتاه بیا... داریم نزدیک مےشویم به روزهای شهادتت و دلتنگے بےداد مےکند ما را بہ سخت جانے خویش این گمان نبود...💔💔 #شهید_جواد_محمدی #اصفهان #درچه @maktab_asheghan
💠 🌷 ✍پای رفیق تا همه جاباید ایستاد 🌷⇐دفعه اول که اربعین باهم پیاده رفتیم، من اواسط راه پا درد شدیدی گرفتم، به جواد گفتم:شمابچه ها را بردار برو جلو و معطل من نشوید🚫 و سر ظهر ۳۱۰ منتظر بمانید تا که من برسم. 🌷⇐ظهر که رسیدم به عمود ۳۱۰، جواد و بچه ها را پیدا نکردم، دو ساعتی⏱ دنبالشون گشتم ولی باز پیداشون ؛ باخودم گفتم بچه ها حتما زیاد معطل من شدند و چون قرارمون برا استراحت و خواب در عمود ۳۶۰ هست حتما رفتند آنجا. 🌷⇐حرکت کردم که برسم به و دوستان، ولی جواد همون اطراف عمود۳۱۰ ایستاده بود من.بچه ها به جواد اصرار می کنند که بیا برویم و حتما ما را پیدا نکرده و رفته جایی دیگر. 🌷⇐ولی جواد در جواب بچه ها تکرار میکنه که تا ابراهیم را پیدا از اینجا تکون نمیخورم؛ هرکس میخواد حرکت کنه، اشکال نداره ولی من میمونم تا ابراهیم را پیدا کنم. 🌷⇐جواد میگه ما باهم داریم که هوای همدیگه را داشته باشیم و من بدون اون نمیام تا پیداش کنم، این درس بزرگی بود برا همه رفقا که یادبگیرند پای رفیق تا همه جاباید ایستاد. راوی: دوست شهید ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 http://eitaa.com/joinchat/4093378561C6faace39d5
🌷 💠 آماده خبر شهادت 🔰 صحبتی که با هم داشتیـم ظهر همان روزی که شبش به رسید. یعنی حدودا ما ساعت یک بعد از ظهر روز سه شنبه، شانزدهم خرداد با هم صحبت کردیم و آقا جواد چند ساعت بعد از آن؛ یعنی قبل از به شهادت رسید. 🔰من از شب قبلش خیلی دلشوره داشتم. یک دلشــوره و متفاوت. همان روز در تلفنی هم از دلشوره و نگرانی ام برایش گفتمولی باز مثل همیشـه گفت: "هیچ مشکلی نیستاینجا همه چیز است. اصلا دلشوره نداشته باش." 🔰و مثل همیشه سعی کرد من را آرام کند اما این بیشتر شد... همان شب طبق عادتی که داشتیم منتظر تماسش بودم، که تماس نگرفت تا دیروقت هم ماندم. 🔰بالاخره ظهر روز از طرف دایی ام خبردار شدم که مجروح شده و تیر به دستش خورده اما بعد گفتند: نه، تیر به خورده و بیهوش است. 🔰به هر صورت من با روحیاتی که از سراغ داشتم نمیتوانستم موضوع مجروح شدنش و گذاشتنم را قبول کنم. گفتم: "نه! جواد در شــرایط هم که باشــد به من زنگ میزند 🔰نمیخواستم تحت هرشرایطی موضوع را قبول کنم اما وقتی مســجد محــل آمدند خانه ما و با صحبتهایی که شـد شـک من درباره جــواد را به یقین تبدیل کردند. 🔰سری های قبل اصلا آماده شنیدن نبودم ولی این سری باتوجه به دلشوره ای که به سراغم آمده بود، انگار تر شده بودم ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 📿 @maktab_asheghan
حرف اعزامش به سوریه که شد به من گفت: فکر نکن دل کندن از شما برایم آسان است ولی باید به تکلیف عمل کنم و نقطه بالاتر را ببینم زیرا عشق بالاتر حضرت زینب (س) است و باید از زندگی و دار و ندارمان برای دفاع از اهل بیت گذشت. جمله قشنگی را به من گفت که برای همیشه در خاطرم حک شد، می‌گفت: تنها چیزی که در آن ریا نیست، صبر است، حضرت زینب (س) خیلی سختی کشید، ولی در مقابل همه‌اش صبر کرد پس شما هم صبوری کنید و من مطمئن هستم که صبری که امروز در نبودنش دارم، از دعای خیر شهید بود. 🌷 #شهید_جواد_محمدی ✍ نقل ازهمسر شهید #عاشـق‌شـهادت۳۱۳ #بےپـلاڪ۱۳۵ ↷♡ #ʝσɨŋ @maktab_asheghan