eitaa logo
مکتب ام ابیها سلام الله علیها
737 دنبال‌کننده
40.9هزار عکس
49.1هزار ویدیو
2هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ دنبال اسم و رسم باشیم باختیم! 🔻 وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرف‌ها پرسیدم. گفت: «درجه‌ی خوب و ممتاز رو گرفتن. من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجه‌ی اونا که یه درجه‌ی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم‌ و رسم درست کنیم که باختیم!» 📚 برگرفته از کتاب | خاطرات پروانه چراغ نوروزی؛ همسر سرلشکر پاسدار ) 📖 ص ۲۶۰ 👤 نوشته‌ی ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇 ❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣ ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ @maktab_ommeabiha ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
✳️ مثل اسیران کربلا 🔻 جلوی من حرکت می‌کرد که پام رو گذاشتم پشت پاشنه‌اش و ناخواسته کف کفشش جدا شد. اتفاق عجیب‌وغریبی بود؛ توی گشت پشت عراقیا و پونزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی! از سر شرم گفتم: «علی آقا، بیا کفش من رو بپوش.» با خوش‌رویی نپذیرفت. 🔸 راه به اتمام رسیده بود و اون مسیر پر از سنگلاخ و خاروخاشاک رو لنگ‌لنگان اومده بود؛ بی‌هیچ اعتراضی. به مقر که رسیدیم، چشمام به تاول‌ها و زخم پاش افتاد. زبونم از خجالت بند اومد. اون هم این حس رو در من فهمید و زبون به تشکر باز کرد. حالا هم شرمنده بودم و هم متعجب. پرسیدم: «چرا تشکر؟» گفت: «چه لذتی بالاتر از همدردی با !» و ادامه داد: «شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه‌ی یتیمان !» اشک چشمام رو پر کرد. 📚 برگرفته از کتاب | روایت حماسه‌ی نابغه‌ی اطلاعات عملیات سردار 📖 ص۷۴ 👤 ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇 ❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣ ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ @maktab_ommeabiha ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
اگه بنا بود آمریکا رو سجده کنیم، انقلاب نمی‌کردیم 🔻 گفت: «اهل سخنرانی و این جور چیزا نیستم.» اصرار می‌کردند: «یه چیزی بگو.» گفت: «اگه بنا بود آمریکا رو سجده کنیم، انقلاب نمی‌کردیم. ما بنده‌ی خدا هستیم و فقط به اون سجده می‌کنیم. سر حرفمون هم ایستاده‌ایم. اگه همه‌ی دنیا ما رو محاصره‌ی نظامی و تسلیحاتی کنند، باکی نیست. سلاح ما ایمان ماست. ایمان بچه‌هاست که توی خلیج فارس با ناوهای غول‌پیکر می‌جنگن. حاضریم تموم سختیا رو قبول کنیم که فقط یه لحظه قلب امام عزیزمون شاد بشه. همین.» 📚 برگرفته از کتاب | روایت حماسه‌ی نابغه‌ی اطلاعات عملیات سردار 📖 ص۱۸۰ 👤 🌹ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇 ❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣ ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ @maktab_ommeabiha ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
✳️ بعد از شهدا ما چه کردیم...؟ 🔻 ...از آنجا به خانه‌ی شهید منصور احمدی‌پور رفتیم. منصور قبل از اینکه به واحد بیاید، محافظ حاج‌آقارضا فاضلیان، و به‌شدت متأثر از آموزه‌های اخلاقی حاج‌آقا بود و در عرفان مراتب بالایی داشت. قبل از شهادتش، خدا به او یک نوزاد دختر داده بود. علی آقا (شهید علی چیت‌سازیان) نوزاد منصور را بغل گرفت و با صدای بلند، های‌های گریه کرد و گفت: «ما که با پدران این بچه‌ها زندگی کردیم، باید فردای قیامت جواب این‌ها را بدهیم که بعد از شهادت پدرانشان چه کردیم و کتاب زندگی ما چگونه بسته می‌شود. با خدمت به شهدا و راه شهدا؟ یا خیانت به آن‌ها و آرمانشان؟» این جملات را که می‌گفت، مثل بچه‌یتیم‌ها همه‌ی سرها پایین بود و اشک‌ها جاری. 📚 از کتاب «هفتاد و دومین غواص» | خاطرات جانباز کریم مطهری، فرمانده گردان غواصی جعفر طیار 📖 صفحات ۲۶۲ و ۲۶۳ 👤 نوشته ❤️ 🌹ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇 ❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣ ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ @maktab_ommeabiha ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
Part01_فقط غلام حسین باش.mp3
8.74M
کتاب صوتی " فقط غلامِ حسین باش" ( خاطرات جانباز حسین رفیعی) تالیف : 🎤🍃با صدای 💎ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇 ❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣ ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ @maktab_ommeabiha ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
Part18_فقط غلام حسین باش.mp3
6.91M
پایان کتاب صوتی " فقط غلامِ حسین باش" ( خاطرات جانباز حسین رفیعی) تالیف : 🎤🍃با صدای 💎ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇 ❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣ ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ @maktab_ommeabiha ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
✳️ مثل اسیران کربلا 🔻 جلوی من حرکت می‌کرد که پام رو گذاشتم پشت پاشنه‌اش و ناخواسته کف کفشش جدا شد. اتفاق عجیب‌وغریبی بود؛ توی گشت پشت عراقیا و پونزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی! از سر شرم گفتم: «علی آقا، بیا کفش من رو بپوش.» با خوش‌رویی نپذیرفت. 🔸 راه به اتمام رسیده بود و اون مسیر پر از سنگلاخ و خاروخاشاک رو لنگ‌لنگان اومده بود؛ بی‌هیچ اعتراضی. به مقر که رسیدیم، چشمام به تاول‌ها و زخم پاش افتاد. زبونم از خجالت بند اومد. اون هم این حس رو در من فهمید و زبون به تشکر باز کرد. حالا هم شرمنده بودم و هم متعجب. پرسیدم: «چرا تشکر؟» گفت: «چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کربلا!» و ادامه داد: «شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضهٔ یتیمان اباعبدالله!» اشک چشمام رو پر کرد. 📚 برگرفته از کتاب | روایت حماسهٔ نابغهٔ اطلاعات عملیات سردار 📖 ص۷۴ 👤 ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇 ❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣ ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ @maktab_ommeabiha ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯