🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
🌷قصه های قرآن
💐زندگینامه حضرت محمد( صل الله علیه واله وسلم )
#قسمت5⃣7⃣
همنشينى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با مستضعفان نه مستكبران.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پس از ابلاغ اسلام، در برابر كارشكنى شديد بت پرستان قرار گرفت، اما افرادى از مستضعفان مانند: سلمان، ابوذر، صهيب، بلال حبشى، خباب و... به اسلام گرويدند، و پيامبر با آنها همدم و همنشين بود.
جمعى از مستكبران خودخواه بتپرست نزد رسول خدا آمده و گفتند: عدهاى پا برهنه و پشمينه پوش، كه لباسهاى خشن به تن دارند و دستشان از مال دنيا خالى است، اطراف تو را گرفتهاند، مجلس تو در خور اشراف و شخصيتها نيست، بلكه عدهاى اراذل و اوباش و پابرهنه در نزد تو هستند، اگر اينها را از خود دور كنى، ما حاضريم نزد تو بياييم و از گفتارت بهرهمند گرديم و در صف مسلمانان قرار گيريم.
گويا مستضعفان مؤمن، سخنان بى محتواى مستكبران را شنيدند، از اين رو آنها دور شدند، و به گوشهاى از مسجد رفته و مشغول نماز و عبادت شدند در اين هنگام آيات 28 تا 31 سوره كهف نازل شد. در اين آيات نظريه مستكبران محكوم گرديد و به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمان داده شد كه با همان مستضعفان، همدم و مونس باشد و آنها را در اطراف خود نگه داشته و مورد حمايت قوى قرار دهد.
در آيه 28 چنين مىخوانيم:
وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَ كَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا؛
با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مىخوانند، و تنها ذات او را مىطلبند، و هرگز چشمهاى خود را به خاطر زينتهاى دنيا، از آنها برمگير، و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت نكن، همانها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهايشان افراطى است.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم برخاست و به جستجوى گروه مستضعف پرداخت و نزد آنها آمد و فرمود: حمد و سپاس خداوندى را كه نمردم تا اين كه خداوند چنين دستورى به من داد كه با شما باشم آرى، زندگى با شما و مرگ هم با شما خوش است.(925)
📚پی نوشتها
925 - اَلْحَمْدُلِلَّه الَّذِى لَم يَمُتنِى حتّى اَمَرَنِى اَن اَصبِرَ نَفسى مَعَ رِجالٍ مِن اُمَّتِى، مَعَكُم المَحيا، وَ مَعَكُمُ المَماتُ. (مجمع البيان، ج 6، ص 465)
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#آنچه بعد از کربلا گذشت
#قسمت5⃣
فصل سوم
مردم بر ورس و حلّها و شتران ریختند و غارت کردند (ورس یعنی اسپرک و حلل همان است که در فصل یازدهم از باب اول شرح آن بگذشت).
شیخ مفید گفت: اثاث و شتران و بار و بنة آن حضرت را غارت کردند و جامههای زنان را بربودند.
حمید بن مسلم گفت: میدیدم زنی از زوجات مکرّمات و بنات طاهرات را با آن بیشرمان بر سر جامه در کشمکش بودند و عاقبت آن مردم جامه را از او سر میربودند.
ابومخنف گفت: حدیث کرد مرا سلیمان بن ابیراشد از حمید بن مسلم که گفت: به علیاصغر بن الحسین(علیه السلام) رسیدم. دیدم بیمار است، بر بستر افتاده و شمر بن ذیالجوشن با رجّاله یعنی پیادگان بر سر وی بودند میگفتند: این را نمیکشی؟ من گفتم: سبحانالله آیا کودکان را هم باید کشت؟ این کودک است (وَ اِنَّهُ لِمابِه) یعنی همین بیماری او را از پای درآورده است؟! کار من این بود ایستاده بودم و هر کس میآمد و میخواست آزاری به آن حضرت رساند جلوگیری میکردم تا وقتی عمر سعد برسید و گفت: هیچ کس داخل خیمه زنان نشود و متعرّض این جوان بیمار نگردد و هر کس از کالا و متاع ایشان چیزی برده است بازگرداند. حمید گفت: والله هیچکس چیزی باز پس نداد.
مترجم گوید: یکی از قواعد مذهب ما این است که هر کس عمل نیکی کند، پاداش آن یابد هر چند او خود کافر باشد و عمل او اندک. مانند فرعون که کافر بود و آن همه ستم کرد، اما بخشنده بود خداوند ملک واسع و عمر دراز به او مرحمت کرد و نفرین موسی(علیه السلام) را بر وی مستجاب نفرمود و انوشیروان کافر بود و عادل. خداوند به مِروَحه دفع عذاب از او فرماید کما فیالحدیث. و عدل از اصول مذهب شیعه است پس خداوند هیچ عمل خیر را ضایع نگذارد.
«کَتَبَ رَبُّکُم عَلی نَفسِهِ الرَّحمة». و عامّه پندارند عمل زشت کار نیک را حَبط یعنی ناچیز و نابود میکند چون عدل الهی را از اصول عقیده نشمرند.
و خواجه نصیرالدّین طوسی فرماید: الاِحباطُ باطِلٌ.
همچنین حمید بن مسلم هر چند در سپاه دشمن بود چون حفظ امام زینالعابدین(علیه السلام) کرد امید است خداوند عذاب را بر او سبک فرماید.
در اخبارالدّول قرمانی است که: شمر خواست علیاصغر یعنی امام زینالعابدین(علیه السلام) را بکشد زینب بنت علی(علیه السلام) بیرون آمد و گفت: او کشته نشود مگر من هم با او کشته شوم؛ شمر دست بداشت.
و در روضةالصفاست که: چون شمر به آن خیمه درآمد که علی بن الحسین(علیه السلام) در آنجا افتاده بود و سر بر بالین نهاده شمشیر برکشید تا او را بکشد حمید بن مسلم گفت: سبحانالله آیا این بیمار را خواهی کشت؟ البتّه او را مکش.
و بعضی گویند: عمر سعد دستهای او بگرفت و گفت: آیا از خدا شرم نداری و میخواهی این جوان بیمار را بکشی؟ شمر ـ لعنه الله ـ گفت: فرمان امیر است که همة فرزندان حسین(علیه السلام) را بکشم. عمر مبالغت کرد در منع وی تا دست بازداشت و به سوختن سراپردههای ایشان فرمود.
🌱نویسنده حاج شیخ عباس قمی ره
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🥀آنچه بعد از کربلا گذشت
#قسمت5⃣8⃣
و از شعر سوم که گوید: شتران خود را به شتاب راندم معلوم میشود که این شاعر اِنسی بوده است نه جنّی و با شتر برای یاری آن مظلوم میرفت نه به پریدن. و این حکایت از معصوم نیست تا حجّت باشد.
ابن شهرآشوب در مناقب گوید: جنّ تا یک سال بر سر قبر پیغمبر(صل الله علیه واله وسلم) بر حسین(علیه السلام) میگریستند.
و در همان کتاب است که: دِعبِل گفت: پدرم از جدّم از مادرش سُعدی بنت مالک خَزاعیه روایت کرد که: او آواز جنّیان را میشنید بر حسین نوحه میکردند:
یَابنَ الشَّهید وَ یا شَهِیداً عَمُّهُ خَیرُ العُمُومَةِ جَعفَرُ الطَّیّارُ
عَجَباً لِمَصقولٍ عَلاکَ حَدُّهُ فِی الوَجهِ مِنکَ وَقَد عَلاهُ غُبارٌ
و در روایت غیر مناقب است که: دعبل گفت من خود در قصیده گفتم:
زُر خَیر قَبرِ بِالعِراقِ یُزارُ وَاعصِ الجِمارَ فَمَن نَهاکَ حمارٌ
لِم لاازورُکَ یا حُسَینُ لَک الفِدا قَومِی وَ مَن عَطَفَت عَلَیهِ نَزارٌ
وَلَکَ المَحَبّةُ فی قُلُوبِ ذَوی النُّهی وَ عَلی عَدُوِّکَ مَقتَةٌ وَ دِمارٌ
یَابنَ الشَّهیدِ وَ یا شَهِیداً عَمُّهُ خَیرُ العُمومَةِ جَعفَرٌ الطَّیّارٌ
مؤلف گوید: ظاهراً این دو بیت اقتباس از شعری است که مردی در حضور موسی بن جعفر(علیه السلام) خواند.
ابن شهرآشوب گوید: حکایت کنند که: منصور نزد موسی بن جعفر(علیه السلام) فرستاد و عرضه داشت: روز نوروز بنشیند تا مردم به تهنیت آیند و هر چه مال پیشکش برای خلیفه آورند آن حضرت بستاند.
امام(علیه السلام) می فرمایند: من هر چه در اخبار جدّم جستجو کردم از این عید خبری نیافتم. از آیین فارسیان است که اسلام برانداخت، معاذالله چیزی را که اسلام برانداخت ما احیا بکنیم.
منصور گفت: برای سیاست لشکر این کار باید کرد (که عَجَماند) و تو را به خدا سوگند میدهم که بنشینی. آن حضرت بنشست188 بزرگان و سرهنگان و سپاهیان به خدمت او مشرّف شدند و تهنیت گفتند و هدایا و تحف بسیار آوردند خادم منصور بالای سر آن حضرت ایستاده بود و هر چه میآوردند شماره برمیگرفت. در آخر پیرمردی فرتوت بیامد و گفت: ای دخترزادة رسول خدا(صل الله علیه واله وسلم) من مردی درویش و بیچیزم مالی ندارم که تقدیم کنم ولیکن جدم در مرثیة جد تو حسین(علیه السلام) سه بیت گفت آن را تقدیم میکنم:
عَجِبتُ لِمَصقولٍ عَلاکَ فِرْنِدُهُ یَومَ الهیاجِ وَ قَد عَلاکَ غُبارُّ
وَلاَسْهُمٍ نَفَذَتکَ دونَ حُرائرٍ یَدعُونَ جَدَّکَ وَالدُّمُوعُ غِزارٌ
ألاّ تَقَضقَضَتِ السِّهامُ وَ عاقَها عَن جِسمِکَ الاِجلالُ وَالاِکبارٌ
حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) می فرماید: هدیة تو را پذیرفتم بنشین خدای متعال تو را برومند گرداند. سوی آن خادم التفاوت فرمود که: نزد امیرالمؤمنین رو و خبر این مالها با او بگوی و بپرس با آن چه باید کرد؟ خادم رفت و بازگشت و گفت: امیرالمؤمنین میگوید: همة آن مال به او بخشیدم تا هر چه خواهد کند. حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) با آن پیرمرد فرمود: مال را برگیر که همه را به تو بخشیدم.
#نویسنده حاج شیخ عباس قمی رحمه الله علیه
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴