eitaa logo
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
282 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
758 ویدیو
51 فایل
--کانال رسمی متولد بهار ۱۳۷۲🌿 پیوسته به سیدالشهدا بهار ۱۳۹۵🕊️ :/ آرمان ما تشکیل جامعه انقلابی و مهدوی است! •سایت‌جهت‌آشنایی↓ http://shahiddaneshgar.ir •صفحه اینستاگرامی↓ @maktab.abbasdanshgar.ir •جهـت ارتبـاطات بیشـتر↓ @mohammadmahdi1996 @Y_akhoondi
مشاهده در ایتا
دانلود
بسیار دستگیر فقرا بود و همیشه به شخص فقیری که ابتدای کوچه بود کمک میکرد به خاطر دارم که شبی بیرون از منزل رفت و بازگشت او طولانی شد وقتی علت را پرسیدم متوجه شدم پولی برای کمک به آن فقیر نداشته و برای اینکه شرمنده او نشود چند بار کوچه را دور زده و از مسیر دورتری به خانه آمده است. «شهید حمید سیاهکالی» 🌒🍃
در سراشیبیِ مــاهِ رمضـانیـم ، ولـی ... سربلندیم که از عشقِ عــلی، دَم زده‌ایم 🪴
بدونِ حُبِ شما عشق ؛ نافرجام است ... جوان، نجف ڪه نبیند جوانِ ناڪام است💙
یک روز به من گفت : « حاجی! من در کانون های دانشگاه رشد کردم، نه اینکه کلاس ها چیزی یاد نگرفته باشم، اما حاصل فعالیت های کانونی، ارتباط با فرمانده جهادی، دعوت از سخنران ها و برگزاری جلسات برای من بسیار موثر تر از کلاس ها بود. من در مدتی که در دانشگاه بودم، بیشترین تاثیر را از کانون ها گرفتم.» نفس این فعالیت ها اورا پخته و با تجربه کرده بود. محتوای فعالیتش هم اندیشه او را بارور می‌کرد. دبیر کانون اندیشه مطهر بود و همین اورا با اندیشه های شهید مطهری پیوند می داد. خانواده اش هم گفتند که او کتاب های شهید مطهری را می خواند و یادداشت برداری می کرد! شاید عباس آنجا که شهید مطهری درکتاب هایش از «نشاط شهادت» حرف می زند را خوانده بود که این گونه عاشق شهادت شده بود. با آن تجربه و پختگی، با آن روحیات و اندیشه ها و با آن نشاط به سوریه اعزام شد؛ اما هر بار که تماس میگرفت صدایش گرفته بود. در آخرین تماس اما بسار شاداب و خوشحال بود. آخرین حرفش به من این بود که : « حاجی! خیلی حرف ها برای گفتن دارم!» 👤به نقل از↓ ″ سردار حمید اباذری ″ 📚برگرفته از کتاب↓ ″ لبخندی‌به‌رنگ‌شهادت، فصل۳ ″
خـداوندا... وقتي که شب مي رسد، افکارم از تو و عشقت آرامش ميگيرد؛ و خوابم از امنيت و مهرت اطمينان مي يابد . مهربان من ، مرا از واسطه هاي آرامش و شادي بندگانت قرار بده! الهی آمین 💫🙏🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«🌾ـ🕊» بسم‌رب‌الرضا‹ع›|❁ لایق وصـل تـو که من نیسـتم اذن به یک لحظـه نگاهـم بـده 🌾¦↫ 🕊¦↫ ‹ 🆔@maktababbasdanshgar
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•📸• در روز عید سعید فطر در جوار امامزاده علی اشرف علیه السلام و مزار مطهر عباسِ شهید دعاگوی شما عزیزان!🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«🤍ـ🍃» بسم‌رب‌محمد‹ص›|‌✯⁠ خـاتم توحـید در انگـشـت تــو ... حق به پیش روی و حیدر پشت تو 🤍¦↫ 🍃¦↫ ‹ 🆔@maktababbasdanshgar
‹ لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ › • • میگه بر اون چیزی که از دست دادید غصه نخورید! شاید خدا صفحه‌ی بعدی زندگیتون یه چیز قشنگ برامون کنار گذاشته باشه.. 🪴
app.apk
9.59M
••نرم افزار مکتب حاج قاسم زندگی نامه شهید حاج قاسم سلیمانی گالری تصاویر و خاطرات شهید. •این نسخه بروزرسانی شده است
[إِلَهِي‌إِنْ‌حَرَمْتَنِي‌فَمَنْ‌ذَاالَّذِي‌يَرْزُقُنِي وَإِنْ‌خَذَلْتَنِي‌فَمَنْ‌ذَاالَّذِيچيَنْصُرُنِي] "خدايا اگرمحرومم‌كنۍ پس‌كيست‌آن‌كہ‌بہ‌من‌روزۍدهد؟ واگر خوارم‌سازۍپس‌كيست‌‌ آن‌كہ‌بہ‌من‌يارۍرساند؟🧡🔗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️طنین شعار «ای رهبر آزاده آماده‌ایم آماده» در حسینیه امام خمینی(رحمةالله‌علیه) در واکنش به درخواست یک دانشجو از رهبر انقلاب نماینده بسیج دانشجویی در دیدار با رهبرانقلاب: 🔹میدانیم نبرد با صهیونیست صرفا نظامی نیست امام شهادت دوستانمان دیگر خون مارا به جوش آورده است 🔹چیزی تا نابودی اسرائیل منحوس نمانده است، اما عاجزانه از شما میخواهیم اگر مصلحت میدانید به بسیج دانشجویی اجازه دهید تا عازم مرزهای نبرد با دشمن صهیونیستی شویم
و باید از میان شما گروهی باشند که مردم را امر به خوبی ها کنند و از کار زشت بازدارند ؛ و آنهایند که رستگارند . 📔سوره آل‌عمران، آیه ۱۰۴
هدایت شده از KHAMENEI.IR
۱۴۰۳۰۱۲۲_بیانات_رهبر_انقلاب_در_خطبه‌های_نماز_عید_سعید_فطر.pdf
3.15M
🌙 | متن کامل بیانات رهبر انقلاب در خطبه‌های نماز عید فطر. ۱۴۰۳/۱/۲۲ 🔹 💻 Farsi.Khamenei.ir
میگویند تنها اباذری جسم پاره پاره عباس را دید. 💭 می‌گفت بچه ها رو قبل رفتن جمع کردم تو اتاقم گفتم ۱۰ نفرید مطمئن باشید که ۲تا۳نفرتون یا شهید میشن یا مجروح، بازهم مصمم‌ترینشون عباس بود.. گذشت… گفت از این جمع همشون هم قسم شده بودن که عباس رو عملیات ها نبرن و کلا مواظبش باشن این آخرین بار هم خطی که اینا بودن کلا ۸ یا ۹ نَفَر از بچه های دانشگاه امام حسین بودن که عباس خبردار میشه بچه ها وضعیتشون خوب نیست. عباس و یه نَفَر دیگه با ماشین میرن جلو، یه جایی کنار دیوار پارک میکنه. وقتی خواستن بیان پایین، با موشک ضد تانک ماشین رو میزنن، تا پیاده بشه “بین در و دیوار” نارنجک منفجر میشه و میسوزه. حاجی گریه میکرد ،شونه هاش می‌لرزید… حاجی گفت من جنازشو دیدم نه پهلو مونده بود…نه صورت… نه چشم…عباس خوش سیما بود،… سیمای قشنگشم گذاشت و رفت .. آره حقش بود مثل زهرا (سلام‌الله) شهید بشه ،تو آتیش ،بین در و دیوار با پهلو و صورت زخمی.. ••صلواتی بفرستیم به نیابت این شهید عزیز، هدیه محضر حضرت فاطمه سلام الله علیها به امید شفاعتشون الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ ❤️🤲🏻
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۱۹۸ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران ...نگاهش حرف‌‌ها
۱۹۹ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم رحیم‌زاده : نام شهید مدافع حرم، شهید عباس دانشگر را شنیده بودم؛ ولی از شخصیت معنوی او اطلاعاتی نداشتم. تا اینکه کتاب آخرین نماز در حلب را تهیه کردم و با عشق و علاقه‌ای که به شهید داشتم، در اولین فرصت مطالعه کردم. کتابی که تمام جمله‌ها و کلمه‌هایش روی من تأثیر گذاشت؛ مخصوصاً جاهایی که راجع به نماز اول‌وقت بود. وقتی این کتاب را تمام کردم، احساس کردم آدم دیگری شده‌ام. سعی می‌کردم مثل شهید رفتار کنم. همیشه لبخند بر لب داشته باشم، با پدر و مادرم خیلی مؤدبانه برخورد کنم و از همه مهم‌تر نماز اول‌وقت را بسیار عاشقانه و خاضعانه بخوانم. از خداوند متعال سپاسگزارم و سجدۀ شکر به جا می‌آورم که با این شهید عزیز آشنا شده‌ام. با شهید عهد و پیمان بستم که با حفظ چادرم از خونش محافظت کنم و از شهید می‌خواهم که در مسیر زندگی‌ام کمکم کند تا در مسیر حق ثابت‌قدم بمانم. ...
حاج قاسم هر سال ایام ماه مبارک رمضان فرزندان شهید و خانواده ها شهدا رو دعوت میکرد،بیت الزهرا افطاری میداد،میامد صندلی پایین مینشست سخنرانی میکرد، چه صحبتای عمیق و قشنگی، سری اخر،وسط صحبتاش به سردار حسنی گفت دوربین هاش خاموش و جمع کنه، کلا با فیلمبرداری مشکل داشت،خوشش نمیامد، خودش هم پذیرایی میکرد، سفره میچید. کنار بچه ها مینشست،یه جمع باصفا و صمیمی بود،بعد افطاری میریختن سر حاجی گم میشد لابلای بچه ها. به پسرش و یک محافظش که همراهش بود، هم اخم کرده بود ،کاری به بچه های ‌شهید نداشته باشند و بگذارند راحت باشند. 📚راوی فرزند شهید شیخ شعاعی
. خوبیت مُسلَّم‌ست و ما را صبر از تو نمی‌شود مُسلَّم مگذار که خستگان بمیرند دور از تو به انتظارِ مرهم 🩵
هرمعتاد‌حداقل‌سالےیک‌نفررو با‌خودش‌همراه‌میکنہ..! شماکہ‌مسلمون‌‌مسجدۍ سالےچندنفررو مسلمونِ‌مسجدۍمیکنے..؟!💚 [ حاج‌آقا‌قرائتے🎙] ـ
﷽ـ الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.🤲🏻
کارت پایان دوره را گرفته بودیم و قرار بود به عنوان نیروهای کادری در دانشگاه بمانیم. می خواستیم سه نفری کار فکری و تربیتی را آغاز کنیم. روزهای اول در اتاق دانشجویی بودیم اما فضای انجابسیار شلوغ بود و نمی شد درآن فضا با آرامش فکر کرد. در دانشگاه به دنبال اتاق آرامی می گشتیم. بالاخره بعد از جست و جوی بسیار اتاق را پیدا کردیم که دیوارهایش از فرط کثیفی سیاه شده بود! باور نمی کردم که بشود ازچنین اتاقی محلی برا اقامت ساخت! اما آستین ها را بالا زدیم وشروع کردیم. سر تا پایمان را خاک گرفته بود. کار که تمام شد، یک قالی پیدا کردیم و کمدی گرفتیم تا حداقل های اقامت در یک اتاق را فراهم کرده باشیم. دل عباس اما هنوز راضی نبود. می گفت دیوار ها هنوز کار دارند! هر چه تلاش کردم که از این قلم کوتاه بیاید افاقه نکرد. می گفت وقتی می شود وضعیت اتاق را از این بهتر کرد چرا نکنیم؟ بالاخره کسی را از بیرون دانشگاه آوردیم تا دیوار ها را مطابق میل عباس رنگ یاسی بزند!اتاق حالا روشن و دلپذیر شده‌بود. بعداز شهادت عباس هر وقت از جلوی آن اتاق رد می شوم خاطرات آن روز ها برایم زنده می شوند و تلاش وهمت بلند عباس را بهتر درک میکنم. 👤به نقل از↓ ″ مجتبی حسین‌پور ،همکارِشهید ″ 📚 برگرفته از کتاب↓ ″ لبخندی‌به‌رنگ‌شهادت‌ ،فصل۳ ″
خــدایا… راستی‌و‌پاکی را سرمشق زندگی اَم قرار ده، به من حقیقتِ محبت به انسانها را بیاموز، آرامش واقعی را به من عطا فرما ، و مرا به سمت کارهای نیک رهنمون گردان! الهی آمیـن 🌙👋🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا