فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از شهید شفیعی بیشتر بدونید ...
✅صحبت های مادر شهید علی شفیعی (ننه علی)
#شهیدانه
#شهید_علی_شفیعی
#مکتب_طهورا
@maktabe_tahora
مادری که تا زمان شهادت فرزندش در جبهه حضور داشت...
ننه سکینه مادر سردار شهید علی شفیعی یکی از شهدای عملیات کربلای ۴...
برق نداشتیم و علی با فانوس درس می خواند...
شب های زمستان کاغذ و پارچه کهنه فرو می کردیم میان شکاف های در ولی باز باد می آمد...
من رو به باد می خوابیدم و علی ام را بغل می کردم...
بچه ام از گرمای تن من زنده می ماند...
ننه علی آنقدر با مشکلات زندگی جنگید که نبرد جزئی از زندگی او شد...
ثمره ۲۰ سال تلاش، مجاهدت و ستیز ننه علی با سختی های روزگار، پرورش سردار شهید علی شفیعی مسئول محورهای عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله بود که در سن ۲۱ سالگی به شهادت رسید...
سکینه پاک ذات:
زمانی که پشت جبهه بودم رفتیم لشکر پودر رختشویی بگیریم برا شستن لباسها و علی را اونجا دیدم، سرگرم صحبت با من بود یکی از سربازها به علی گفت فرمانده
علی بهش خطاب کرد من بسیجی ساده هستم.
منو اینطور صدا نکنید ...
علی به هیچکس نمی گفت چه کاره هست...
دفعه آخر که میخواست بره جبهه درباره خودش و همرزم هایش گفت:
ما همه شهید می شویم و اگه کسی بمونه جانباز و بعد از ما امام هم می آید...
که خیلی طول نکشید خیلی از همرزم هایش و خود علی به شهادت رسیدند و امام نیز رفت...
ننه سکینه:
در ابتدای جنگ من و چند نفر از خانم ها در ستاد پشتیبانی جنگ در کرمان بودیم و بعد به پشت جبهه رفتیم و تا زمانی که علی به شهادت رسید، من هم بودم.
شادی روح شهید علی شفیعی و پدر و مادرش ، بی بی سکینه و بابا حسین صلوات
#شهیدانه
#شهید_علی_شفیعی
#مکتب_طهورا
@maktabe_tahora
https://media.mehrnews.com/d/2021/03/01/2/3706850_270p.mp4
https://media.mehrnews.com/d/2021/03/01/2/3706850_270p.mp4
یک ساعتی حاج قاسم با ننه علی محفل میکرد... تفریح دنیاش لذت از همین دیدارها بود...
لذتم داره از نزدیک آدم این اعجوبه های قرن قبل از ظهور رو ببینه. 😔😔
#ننه_علی
#شهید_علی_شفیعی
#شهیدانه
@maktabe_tahora
#معرفی_کتاب
#مثل_علی_مثل_فاطمه
#شهید_علی_شفیعی
اگر روزي از من بپرسند علي شفيعي را ميشناسی ميگويم آشنا بود.
من علي را در اتاق خشتي ديدهام. كنار او چراغي بود. روي چراغ ديگي خالي. تنها بود و چشم انتظار روز باراني. من علي را در كوچههاي نمور ديدهام. سايهوار. كولهباري داشت. كساني را صدا ميكرد و ميگذشت. چه بسيار درهاي بسته كه در كوچهها بود.
من علي را در جزاير مجنون ديدهام ؛ سرگشته كساني كه نامي نداشتند . ني بود و نواي علي. پس آنگاه كه نامهها گشوده شوند و بپرسند به كدامين گناه كشته شد؟ من علي را كنار نهر علي شير ديدهام. ميان اروند، دشت فاو و شلمچه. شلمچه ؛ اين دشت خاموش ، اين همنشين مردان بينشان ، اين همسايه دشت نينوا.
روزي جنگي بود. دشمن در خانه ما بود. علي بود و حسن و تقي و حميد و رضا كه رفتند....
اين حرفها را آقاي محمدي پاشاك در اول كتاب خاطرات علي شفيعي نوشته و نام كتاب را گذاشته«مثل علي مثل فاطمه».
@maktabe_tahora