#معرفی_کتاب
#مثل_علی_مثل_فاطمه
#شهید_علی_شفیعی
اگر روزي از من بپرسند علي شفيعي را ميشناسی ميگويم آشنا بود.
من علي را در اتاق خشتي ديدهام. كنار او چراغي بود. روي چراغ ديگي خالي. تنها بود و چشم انتظار روز باراني. من علي را در كوچههاي نمور ديدهام. سايهوار. كولهباري داشت. كساني را صدا ميكرد و ميگذشت. چه بسيار درهاي بسته كه در كوچهها بود.
من علي را در جزاير مجنون ديدهام ؛ سرگشته كساني كه نامي نداشتند . ني بود و نواي علي. پس آنگاه كه نامهها گشوده شوند و بپرسند به كدامين گناه كشته شد؟ من علي را كنار نهر علي شير ديدهام. ميان اروند، دشت فاو و شلمچه. شلمچه ؛ اين دشت خاموش ، اين همنشين مردان بينشان ، اين همسايه دشت نينوا.
روزي جنگي بود. دشمن در خانه ما بود. علي بود و حسن و تقي و حميد و رضا كه رفتند....
اين حرفها را آقاي محمدي پاشاك در اول كتاب خاطرات علي شفيعي نوشته و نام كتاب را گذاشته«مثل علي مثل فاطمه».
@maktabe_tahora