eitaa logo
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
1.3هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
8 فایل
کانال ترویج مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی اهداف👇 ۱)اعزام راویان تخصصی مکتب ۲)برگزاری دوره وکارگاه آموزش تخصصی روایتگری وتربیت استاد،مربی وراوی مکتب ۳)اعزام کاروان راهیان مکتب به استان کرمان ۴)برگزاری کنگره ویادواره حاج قاسم ⚘سیاری ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ @Mojtabas1358
مشاهده در ایتا
دانلود
تبر هرقدر بر جانِ درختان می‌زنند ! این باغ‌دوبارھ می‌شود سرسبز از سرو سرافرازی 😌. سر از پا گر چہ نشناسنددر این راھ سربازان ولی سردار ؛مثلِ تو، ندیدم هیچ سربازی‌!( :🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠نمازی چنین در میانه ی میدانم آرزوست... 🔷خاطره ی شهیدمصطفی صدر زاده ازنماز عجیبی که شهید حاج حسین بادپا در میانه ی میدان اقامه کرد. لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلام سردار شهید علی ماهانی 🔹️ راه را که انتخاب کردی دیگر مال خودت نیستی... اگر قرار است درد بکشی؛ بکش ولی آه و ناله نکن... اگر آه و ناله کردی متعلق به دردی نه راه... لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
دختر دوممون خیلی سر به هوا بود همیشه کفشاشو گم می کرد! یک‌روز که داشتیم میرفتیم مسجدجامع دیدم کفشاش نیست ! برگشت به باباش گفت: " بابا اگه پای من زخم بشه فرشای مسجد نجس میشه چیکار کنم؟" ایشان گفت: بیا بغل من ؛ گفتم: آخه یه حرفی به این بچّه بزن بگو مواظب کفشاش باشه هروقت ما اومدیم بیرون کفشاشو گم‌کرده دعواش کن تا دیگه کفشاشو گم نکنه. یه نگاه به من کرد و گفت : نمی‌تونم چیزی بهش بگم آخه همنام "حضرت فاطمه (س) " است. 📎 پ ن: قائم مقام ستاد لشکر۴۱ ثارالله ولادت: ۱۳۳۵ - کرمان شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۰۵ ام‌الرصاص عملیات کربلای چهار مزار: گلزار شهدای کرمان 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌷🍃🌷🍃 ‎‎‌‌‎‎‎ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 استوری | مزار مطهر شهید سیداکبر مهدوی تیکدری ❇️ همقدم با شهدای سید تا بزرگترین عید 🔹 شهید سیداکبر مهدوی فرزند سیّدحسین متولد ۱۳۲۸ که در تاریخ ۲۳خرداد ۱۳۶۲هنگام آموزش جهت پیوستن به لشکر ثارالله به درجه رفیع "شهادت" نائل آمد. 🇮🇷 🗓 ۲۸ روز تا برترین عید لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
یک شب از خواب بیدار شدم دیدم که یک سگ بسیار بزرگ که شبیه یک گرگ بود کنار حاجی و پشت سرش نشسته بود. بعد از تمام شدن نماز به حاجی شکایت کردم که چرا داخل چادر نماز نمی خواند شاید آن سگ بزرگ یا یک مار و عقرب او را بکشند ایشان گفت از کجا می دانی که آن سگ و مار و عقرب مأمور حفاظت از من نشده باشند مگر ما اینجا آمده ایم که اینطوری کشته شویم ما آمده ایم که شهید شویم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تعلق الهی شهید 🔺شهید حاج قاسم سلیمانی: اگر انسان وجودش پر شد از محبت خدا و حبّ به خدا، همه‌ی این وجود تهی می‌شود از محبت‌های دیگر و موضوعات دیگر. 🌷سلام‌برشهیدان🦋🌷 اللھم‌عجل‌لولیڪ‌الفࢪج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ را یاد کنیم با صلوات ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸 لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 🔹فصل: اول 🔸صفحه: ۲۰-۱۹ 🔻ادامه قسمت: سوم _ننه، شیخ تو مسجد گفته «روزه ی شما در صورتی درسته که زمان روزه گرفتن زبان، گوش و چشم تون هم روزه باشه؛ یعنی دروغ نگین، تهمت نزنین، غیبت نکنین و…». خودم می دونم روزه ی کلّه گنجشکی چیه. به خاطرمن، روزه ات رو باطل نکن. قسمت۴ حسین به سنی رسیده بود که می‌توانست سوار موتور باباش بشود؛ولی پاهاش کامل به زمین نمی رسید. از بس عشق موتور سواری داشت، رانندگی با موتور را زود یاد گرفت. گه گاهی دور از چشم باباش، موتور را بر می داشت و توی حیاط رانندگی می کرد. یک روز صبح زود پا شد و با پدرش رفت سر کار. به باباش می گوید《بابا، امروز می بینم تو فکر صبحانه ی کارگرهات نیستی! صبح که ننه، چیزی همراهت نکرد!》.باباش می گوید《خودم به ننه ات گفتم غیر از چای، چیزی نذاره. می خوام به کارگرها ساندویچ بدم.》. حسین، همین که از دهن باباش درمی آید که می خواهد برود برای کارگرها ساندویچ بخرد، از خدا خواسته می گوید《بابا، سوئیچ موتور رو به من بده. خودم می رم براشون می خرم.》. باباش می گوید《مگه تو موتور سواری بلدی؟!》. بادی به غبغبش می اندازد و می گوید《بله که بلدم. کاری نداره.》. سوار موتور می شود و دوری جلوی باباش می زند. ادامه دارد....... 👇 لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖 روایت « » 🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 🔹فصل: اول 🔸صفحه: ۲۱-۲۰ 🔻 قسمت: چهارم یک روز صبح زود پا شد و با پدرش رفت سر کار. به باباش می گوید《بابا، امروز می بینم تو فکر صبحانه ی کارگرهات نیستی! صبح که ننه، چیزی همراهت نکرد!》. باباش می گوید《خودم به ننه ات گفتم غیر از چای، چیزی نذاره. می خوام به کارگرها ساندویچ بدم.》 حسین، همین که از دهن باباش درمی آید که می خواهد برود برای کارگرها ساندویچ بخرد، از خدا خواسته می گوید《بابا، سوئیچ موتور رو به من بده.خودم می رم براشون می خرم.》 باباش می گوید《مگه تو موتور سواری بلدی؟!》بادی به غبغبش می اندازد و می گوید《بله که بلدم. کاری نداره.》سوار موتور می شود و دوری جلوی باباش می زند. باباش، باز می گوید «نه جاده خیلی شلوغه میزنن بهت، توهم که هنوز پاهات خوب به زمین نمی رسه نمی تونی ترمز بگیری، خودت رو زمین می زنی. دور از جونت، یه بلایی سر خودت میاری.» آن قدر اصرار می کند که آخر باباش را راضی میکند و موتور را می گیرد. دور فلکه، یک ساندویچ فروشی بوده. ازش ساندویچ می خرد. ساندویچ ها را جلوی پاهاش میگذارد. موتور را روشن می کند همین که خواسته دور فلکه دور بزند، نمیدانم چی میشود که با موتور و ساندویچ ها مستقیم میرود توی فلکه... دم دمای عصر، حسین با سرو کله ی باندپیچی شده و دست و پای زخمی، دم درخانه بود. محکم تو سرم زدم. گفتم «چی شده؟!» گفت «هیچی، با موتور بابا تصادف کردم. ببین.. الآن هم حالم خوبه! من رو باش که تو بیمارستان، هوات رو داشتم؛ گفتم من رو زود مرخص کنند تا تو با جیغ و داد نیای اونجا...» از حرفش خنده ام گرفت؛ ولی جلوی خودم رو گرفتم. آن روز،دنه ساندویچی به کارگرها رسید نه صبحانه ای! ادامه دارد....... 👇 لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani 🟥بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن🟥 {{ارواح مطهرشهدا*امام راحل قرین شادی باذکرزیبای صلوات }} 🗯💥🗯 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عج)💟 پروردگارا! شهادت در راه خودت و در رکاب ولیّت، امام مهدی(عج) را روزی مان فرما.💟 عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 📹 استوری| تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم.... لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
سلام؛ بزرگوارانی که تمایل دارند فردا (دوشنبه) در برنامه دیدار با خانواده ی معظم شهید،حضور داشته باشند، لطفا اطلاعیه درج شده در کانال به لینک ذیل را ملاحظه و ثبت نام فرمایند👇👇👇 ⚘☘ 🌹 http://eitaa.com/sayarimojtabas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠حضورآقای کوروش زارعی کارگردان ، بازیگر ، و نویسنده سینما و تلویزیون، (بازیگر نقش برادر یوزارسیف در سریال یوسف) در گلزار شهدای کرمان و یک دعای ناب که ما آمین گوی آن بودیم. لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍بهرِ دیدار تو لبریز نگاه آمده‌ایم... 🔹تا خاک قدوم هر مقدم نشوی... 🔸سالار سپاه نفس و آدم نشوی... 🔹تا از من و مای خود مسلم نشوی... 🔸با این ملکان محروم و همدم نشوی... ✅گلزار شهدای کرمان مزار مطهر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍مشهد بهشت رضا علیه السلام مزار فرمانده ے شجاع و حماسه آفرین شهید مدافع حرم شهید علیرضا توسلی 🔹سوریه را درگیر آتش دید سربند خود را بست و راهی شد اهل شهادت بود و اهل جنگ... 🔸یک شیعه ی شیدای صدق و رِفق یک کربلا حرف حماسی داشت... 🔹وقت وصالش بود هنگامه پرواز تا افلاک... 🔸آری ابوحامد رساند آخر خود را به جمع عرشی اصحاب... 🔹بیدل شبیه عابس و عبّاس علیه السلام بی سر شبیه حضرت ارباب 🌹هدیه به روح مطهر و ملکوتی شهید علیرضا توسلی صلوات لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
هدایت شده از 🌹دختران حاج قاسم❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ | نقش حاج قاسم در تشکیل حشد الشعبی عراق چه بود؟ 🔺به مناسبت ایام سالگرد تاسیس حشد الشعبی ┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 📌به کانال بپویندید : 👇👇 https://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1
🔰 هدف مان یکی است، از بین بردن کفر و پیاده کردن دین اسلام 🔸خدایا مرا رو سیاه از این دنیا مبر، پروردگارا در این راهی که پا گذاشته‌ ایم هدف مان یکی است، از بین بردن کفر و پیاده کردن دین اسلام و اگر در این راه از دنیا رفتیم نهایت خوشحالی و سرافرازی است. بارخدایا مرا به لباس تقوی مجهز کن. 🔸 ای خواهران و برادران، امام عزیزمان را تنها نگذارید او بود که ما را از این منجلاب فساد آزادمان کرد. ✍ فرازی از وصیت نامه لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل : اول 🔸صفحه: ۲۲-۲۱ 🔻قسمت پنجم و ششم یکی دو روز قبل اینکه محرم شروع بشود، لباس مشکی می‌پوشید و به پیشواز عزای امام حسین (ع) می رفت. سعی می کرد حتما قبل از مراسم، به تکیه ی محل مان برود. مانند بقیه ی بچه ها، هرکاری از دستش بر می آمد، می کرد. از اول محرم تا آخر صفر، زیارت عاشورایش ترک نمی شد. دوساعتی می شد که مدرسه اش تعطیل شده اما هنوز خانه نیامده بود. خیلی نگران بودم. دیدم همه ی بچّه های محله مان، پشت سر حسین به صف شده اند. حسین شعار می خواند؛ آنان هم پشتِ سرش تکرار می کردند و می آمدند. چند قدمی جلوتر رفتم. دیدم حسین به بچّه ها می گوید « باصدای بلند تکرارکنید: شاه فراری شده/ بسته به گاری شده…». یک روز صبح، پسر همسایه، با یک نامه آمد درخانه مان. نامه را به من داد و گفت «سکینه خانم ، این نامه را مدیر مدرسه داده و گفته همین الآن بیایین مدرسه.» گفتم «حسین، چیزی رو شکونده؟! یابلایی سرخودش آورده ؟!». گفت « من نمی دونم. » ادامه دارد... 👇 لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 🔹فصل : اول 🔸صفحه: ۲۳-۲۲ 🔻ادامه قسمت: ۶ چادرم را سرم کردم و راه افتادم سمت مدرسه. تو راه، پیش خودم می گفتم: باز چه شّری به پا کرده؟! رسیدم مدرسه. دیگر از بس برای شیطونی هاش آمده بودم مدرسه، می دانستم دفتر و کلاس ها کجاست. دم دفتر در زدم. با بفرما رفتم داخل. خانم معلمش و مدیر مدرسه آنجا بودند. سلام و احوال پرسی کردم و روی صندلی نشستم. مدیر مدرسه پا شد آمد سمت در. نگاهی به دو طرف سالن مدرسه کرد. آهسته در را بست. گفت «خانم بادپا، تا حالا حسین هر شیطونی ای کرده، ما باهاش کنار اومده ایم، گفتیم که اقتضای سنشه. اما الآن دیگه هر اتفاقی بیفته، نه تنها برای شما بد می شه، برای ما و مدرسه هم دردسر درست می کنه». گفتم «وا... مگه چی شده؟!». گفت «اومده سر کلاس، یه شعار روی تخته سیاه نوشته و همه ی بچه ها رو مجبور کرده بر ضد شاه شعار بدهند. درسته شاه رفته؛ ولی اوضاع هنوز تق و لقه. عده ای شاه پرست هنوز مونده اند. از کجا معلوم که شاه برنگرده؟! من برای خودتون می گم. ببرینش خونه یکم نصیحتش کنید.» تا پیروزی کامل انقلاب، دست از شعار دادنش برنداشت. به من می گفت «ننه، دیدی این شعارهای من و دوست هام، انقلاب رو پیروز کرد؟ دیدی من نترسیدم؟.»بادی به غبغبش می انداخت و می گفت: آخه ترس برای مرد معنا نداره. من نه از شاه، نه از هیچ زورگویی نمیترسم. ادامه دارد...... 👇 لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨