❤️🍃حاج قاسم تعریف میکرد:
🌷هشت ماه پس از شهادت محمد حسین، به خانه یکی از رزمنده های سوری رفتیم. دیدم عکس بزرگی از محمد حسین، روی دیوار این خانه محقر روستایی زده اند. مادر رزمنده سوری شروع کرد به تعریف کردن از محمد حسین، در حالی که اصلا او را ندیده بود!!
او همه را از پسرش شنیده بود، چنان شیفته و شیدای محمد حسین شده بود که او را الگوی خود می دانستند.
📘 به نقل از کتاب عمار حلب
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی🌷
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل :دوم
🔸صفحه: ۶۰-۵۹-۵۸
🔻قسمت: ۲۸
روز اعزام حسین رسید.
موقع رفتن گریه ام گرفته بود.
دستش را گذاشت رو شانه ام ،و می گفت «توکه مقاوم تر ازاین حرف ها بودی! حالا که من نیستم، تو مرد خونه ای.
بچّه ها رو به تو می سپارم.
طاهره، تو روخدا سعی کن وابستگی ات رو بهم کم کنی.
من دارم می رم برای دفاع از حرم کسی که اُسوه ی صبره!
طاهره، به خاطر حضرت زینب، صبرت رو زیاد کن ».
گفتم «حسین، آخه تا امروز، هیچ وقت ازت جدا نبودم.
دوری ات برام خیلی سخته!
به خدا، هروقت که مأموریت می رفتی، به من و محمد، فاطمه و احسان خیلی سخت می گذشت؛ چه برسه به حالا که…».
گفت: طاهره، از امروز به بعد ممکنه روزهای سخت تری داشته باشین!
از امروز به این فکر کن که دیگه من نیستم.
از امروز یاد بگیر برای بچّه ها پدری هم بکنی.
می دونم سخته؛ ولی تورو خدا تحملت رو مثل همیشه زیاد کن.
جلوی بچّه ها طوری رفتار کن که ازت یاد بگیرند و ببینند چه مادر صبوری دارند!
من که نتونستم زحماتت رو جبران کنم؛ ولی از خانم حضرت زینب می خوام که اجرت رو زیاد کنه…
حرف هاش، بوی رفتن و دل کندن می داد.
دلم هُری ریخت.
در طول این سال ها،خیلی حرف های جدی باهم زده بودیم؛ اما لحن این آخری ،با همه ی آن ها فرق داشت.
دلم را آتش زد.
نگاهی به لباسش کرد و گفت «طاهره، ببین من شبیه حاج قاسم شدم!»
خندیدم و گفتم :«آره!»
بچّه ها را بغل کرد و بوسید.
گفت « تابرگردم، مراقب خودتون و مادرتون باشین. ».
نوبت به احسان رسید.
بلندش کرد.
احسان را کمی بالاتر از سرخودش برد.
نگاهش کرد.
دوباره محکم بغل کرد.
بهش گفت «احسان،ببین پسرم ،تو دیگه مرد شده ای.
نیاز نیست بهت سفارش کنم.
تو باید مواظب خواهر و برادرت و مامانت باشی. ».
احسان گفت«باشه، بابا! کی بر می گردی؟».
خندید و گفت «هروقت خدا خواست. ».
سینی آیینه و قرآن را بالاسرش گرفتم.
قرآن را زیارت کرد.
دوباره نگاهی به من و بچّه ها کرد.
چمدانش را برداشت و رفت.
یک کاسه ی آب ،پشت سرش ریختم.
آیت الکرسی خواندم.
گفتم «حسین ،یادت نره ! منتظرم برگردی. ».
با لبخند تلخی که روی لب هاش بود، جوابم را گرفتم؛ که این رفتن شاید تا آخر عمرم چشم انتظاری داشته باشه
حسین چهارده ماه سوریه ماند.
از آنجا هرروز زنگ می زد و احوال مان را می پرسید.
دیگر عادت کرده بودم.
دست تنها از پس همه ی کارها بر می آمدم ؛ کارهای خانه ،خرید ،رسیدن به کار بچّه ها ، کارهای بیمه و…نگرانش بودم؛ ولی انگاری خود حضرت زینب سلام الله علیها ، بهم صبر داده بود.
بی تابی نمی کردم.
سرنماز، مرتب دعا می کردم که «خدایا ، فقط زنده و سالم باشه!».
#قسمت_اول👇
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
2.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیالِخوبِتو🧡
#لبخندمیشودبھلبم
وگرنھاين
منِديوانھغصھهادارد
حاجےِامیدِمایـے🖐🏽
#جان_فدا
#شبتون_شهدایی_التماس_دعا
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
15.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍مراسم تشییع مادر شهیدی که حاج قاسم در برج میلاد تهران به او افتخار کرد ننه سکینه مادر سردار شهید علی شفیعی...
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
سلامٌعلىأرواحٍطاهرةٍأبتالموت
إلاشرفاًفاستُشهِدت ..
سلامبرروحوجانهایپاكیكه
چيزیجزشرفازمرگنخواستند
وشهیدشدند ...
#جان_فدا
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
4.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 استوری | همقدم با شهدای سید تا بزرگترین عید
🔸️ کشتی نجات علی ابن ابی طالب (ع)
نجات می دهد، تربیت می کند...
آماده می سازد و مهر می زند...
پای سند بندگی ات را ...
به نام #شهادت ...
🇮🇷 شهید سید مجتبی میر کمالی
🇮🇷 شهید سید عبدالحسین ثانی مرتضوی
🗓 4 روز تا بزرگترین عید
#غدیر
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
عارف وارسته شهید عبدالمهدی مغفوری🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: 1335/11/5
محل ولادت: کرمان
تاریخ شهادت: 1365/10/5
عملیات کربلای ۴ _جزیره ام الرصاص
مزار: گلزار شهدای کرمان
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
🔰زندگینامه سردار شهید عبدالمهدی مغفوری
|🕊🌿💐|
🌹شهید عبدالمهدی مغفوری در سال 1335 در کرمان در خانواده ای تنگدست ولی متدین به دنیا آمد.
پدرش برای دل مردم روضه می خواند و مخارج زندگی را از پشت دار قالی بافی فراهم می کرد .
عبد المهدی در سایه چنین خانواده ای رشد کرد و تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در کرمان به پایان برد .
آنچه در این دوران او را از دیگر همسن و سالانش متمایز کرد پایبند یش به دینداری بود .
او پس از پایان دوره دبیرستان در دانشسرا پذیرفته شد و در رشته برق فوق دیپلم گرفت .
در همین زمان بود که به خدمت سربازی فرا خواند ه شد . این روزها با اوج گیری انقلاب توأ م بود
عبد المهدی در این دوران سخت به مبارزات خود ادامه داد و پس از پیروزی انقلاب به کرمان باز گشت .با اینکه در دانشگاه پذیرفته شده بود با پوشیدن لباس سبز سپاه را ترجیح داد.
او مدتی در کردستان بود. بعد از آغاز جنگ ، تلاشش برای حضور در میدانهای نبرد و
سازماندهی نیروها در استان کرمان ، از او چهره ای مخلص و دلپذیر ساخته بود .
عبدالمهدی در موقعیت مختلف فرماندهی در سطح لشکر 41 ثارالله و بسیج قرار گرفت و بیش از بیش در روند پر تلاطم نبرد سهیم شد .
عملیات کربلای (4) آخرین عملیاتی بود که عطر نفسهای این پیرو حقیقی ائمه اطهار (ع)و امام راحل را به جان می خرید .
عبدالمهدی مغفوری در جزیره ام الرصاص پاداش جهاد اکبر و اصغر خود را گرفت و ساکن کوچه پروانه ها شد.
#ادامه_دارد......
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani