eitaa logo
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
1.3هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
8 فایل
کانال ترویج مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی اهداف👇 ۱)اعزام راویان تخصصی مکتب ۲)برگزاری دوره وکارگاه آموزش تخصصی روایتگری وتربیت استاد،مربی وراوی مکتب ۳)اعزام کاروان راهیان مکتب به استان کرمان ۴)برگزاری کنگره ویادواره حاج قاسم ⚘سیاری ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ @Mojtabas1358
مشاهده در ایتا
دانلود
✍شهیدی که حاج قاسم به نیابت از او حج انجام داد ؛ سردار شهید احمد سلیمانی... 🔹شهید احمد سلیمانی و حاج قاسم رفاقت عجیبی با هم داشتند آن‌ها از کودکی با هم عهد و پیمان بسته بودند همیشه کنار هم باشند. 🔸شدت علاقه این دو رفیق آنقدر زیاد بود که حاج قاسم بعد از شهادت احمد سلیمانی و به نیابت از او یک سفر حج رفت و سنگ مزار احمد را هم عوض کرد و روی آن نوشت: شهید حاج احمد سلیمانی... 🔹حاج قاسم در حالات قبل از شهادت شهید احمد سلیمانی بیان نموده است احمد از اول دعا تا آخر دعا یکسره گریه می‌کرد حتی همان شب وصیتنامه‌اش را می‌نویسد گویا به او الهام شده بود که فردا به آرزوی دیرینه‌اش می‌رسد. 🔸همرزمانش تعریف می‌کردند او حالت عجیبی داشت که باورکردنی نبود و این امر با اصابت ترکش خمپاره دشمن در جبهه میمک محقق و دعای او مستجاب می‌شود و به فیض شهادت نائل می‌گردد. ┄┅ ❥❥❥ ┅ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✍هدیه عالم غیب از کتاب لحظه های آسمانی غلامعلی رجایی قسمت اول... 🔹شبی در خواب دیدم در باغ بزرگی زیر درخت اناری نشسته‌ام و زنی به سویم می‌آید لباسش مانند لباس ما زنان عشایر نبود چادر عربی سر کرده بود و سینی بزرگی هم در دستش دیده می‌شد قبل از اینکه به من برسد از جا بر خاستم و سلام کردم پرسید صغرا تویی گفتم بله... 🔸سینی را به طرفم دراز کرد و با خوشرویی گفت بگیر این هدیه برای توست در کف سینی بر روی پارچه قرمزی کیف کوچکی به رنگ دانه‌های سرخ انار بود... 🔹وقتی به طرف خانه راه افتادم دختران عشایری که آنها را نمی‌شناختم سر راهم را گرفته و شادی می‌کردند شنیدم می‌گفتند داخل این کیف یک مهره قیمتی است که هدیه امام حسین علیه السلام می‌باشد... 🔸از خواب که برخاستم هنوز صدایشان در گوشم بود مهره قیمتی هدیه امام حسین علیه السلام عرق سردی بر پیشانی‌ام نشسته بود داخل چادر تاریک بود... 🔹از صدای نفس‌های آرام گل خانم و شوهرم محمد می‌شد فهمید هنوز نیمه شب است شوقی در خودم احساس می‌کردم که نمی‌توانستم تا صبح صبر کنم خواستم بیدارشان کنم و تا یادم نرفته خوابم را برایشان تعریف کنم ولی این کار را نکردم و به انتظار صبح ماندم... 💢ادامه دارد... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------ ‌