از مأموریت که برگشته بود برای خودش چهارده روز مأموریت ثبت کرده بود.
می دانستم بیست روز در مأموریت بود.
بارها این کار را کرده بود..
وقتی به او اعتراض کردم، گفت:
سیدجان! اشکالی ندارد، گاهی ممکن است در مأموریت سهل انگاری کرده باشم و یا بیشتر از اندازه لازم استراحت کرده باشم.
این طوری خیالم راحت تر است.
همه می دانستند که محمود در مأموریت ها خواب و خوراک ندارد و بسیار کمتر از اندازه لازم استراحت می کند و بیش از اندازه لازم کار می کند، ولی با این حال خودش را مدیون می دانست و حتی حاضر به دریافت حق مسلم خودش همنبود.
#زندگی_به_سبک_شهدا 💚
#شهید_محمود_رادمهر
فدایی #امام_حسین ع
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
قبل از ماموریت اخرش به سوریه پایش
در فوتبال شکسته بود! برای اینکه زودتــر
برود سوریه، زودتــر از موعد گچ پایش را
در آورد. کمی می لنگید. اصرار می کـــردم
برود عصــا بگیرد. قبول نمی کرد. ته دلـــم
فـــکرش را هم نــمی کردم با این پا بـــرود
مأموریت!
•خوشحــال بودم که به مأموریت نمی رود.
اما محمـود می گفت: «خـــانم، تو دعـــا کن
هرچه خیر هست خدا همان را انجام دهد».
گفتم: «آخـــرتو چطـــوری می خواهـی توی
درگیری با این پایت فرار کنی؟»
•خندید و گفت: «مـــگر من می خواهم فرار
کنـــم؟ آن قـــدر می جنگـــم تا با دست پـــر
برگردم! من و فـــرار؟!».
#شهید_محمود_رادمهر 🌱
کتاب شهید عزیز | مجموعه خاطرات شهید رادمهر؛ به روایت همسر شهید.
تصویری از علی آقا و محمد آقا در حال نقاشی کشیدن روی گچ پای بابا محمود
پ.ن : ساده زیستی شهید رو
در وسایل منزلشون مشاهده کنید.
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
سه بار برایش
درجــه تشویقی آمــد، نگرفت.
تهِ دلش این بود که کار برای خدا این حرف ها را ندارد.
بـی هیچ ادعایـی میگفت:
اگــر برای همهٔ بچه های لشکــر ، تشویقی آمد،
چشــم؛ من هم میگیرم...!
#شهید_محمود_رادمهر 💚
#شیرمردان_مازندران
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani